صفحات

۱۳۹۴ شهریور ۱۴, شنبه

سالگرد پایان جنگ جهنمی جهانی دوم

۱۴ آگوست

موشک‌ها هیچ وقت بشر را دوست نداشته‌اند

امروز خونین‌ترین دسته گل بشریت مدرن در تاریخ تمام شد، امروز باقی مانده سربازان می‌توانند برای بازگشت به خانه‌هایشان آماده شوند، امروز آن شش سالِ جهنمی پایان یافت، جنگ تمام شد، هیچ اتفاق مهمی نیفتاده است، تنها ۷۰ میلیون انسان سلاخی شدند، ۷۰ میلیون.

در تاریخ ۱۴ آگوست ۱۹۴۵ امپراطور وقت ژاپن اعلامیه تسلیم بی‌قید شرط این کشور را امضا کرد و جنگ جهانی دوم رسما پایان یافت. پیش‌تر با آزادسازی برلین توسط ارتش سرخ فاشیسم به زانو درآمده بود.

از مجموع هفتاد میلیون کشته شدگان جنگ نیمی از آن از شوروی بودند، حدود ۳۵ میلیون نفر که شامل ۱۱ میلیون نظامی و ۲۴ میلیون غیر نظامی است. بعلاوه بر اساس اسناد موجود بین ۳.۳ تا ۳.۵ میلیون روس در اردوگاه‌های مرگ فاشیستی قتل عام شدند و موزه هولوکاست از نیروهای شوروی به عنوان دومین قربانی نسل کشی یاد می‌کند.

شبحی که قرار بود اروپا را درنوردد، ناچار شد اسلحه به دست گیرد، سوار تانک شود و زمینی برود تا اروپا، شبحی که اگر جنگ نبود، اگر وجود فاشیسم عملا به قدرت گرفتن بیشتر امپریالیسم منجر نشده بود، تا کنون بار‌ها تمام جهان را درنوردیده بود. 
سر‌هایتان را بالا بگیرید رفقا.

*تصویر زندانیان جنگی اتحاد جماهیر شوروی در اردوگاه فاشیستی مرگ ماوتهاوزن، اتریش.


سالگرد خودکشی ونسان ونگوگ

۲۹ جولای

«غم برای همیشه باقی خواهد ماند»

او که گوش خودش را برای معشوقه اش فرستاد

ونسان ونگوگ نقاش نامدار هلندی سبک پست امپرسیونیسم در چنین روزی برابر با ۲۹ جولای با شلیک گلوله احتمالا به زندگی خودش پایان داده است.

این هنرمند شهیر که در دوره زندگی حرفه ای خود تنها توانست یکی از تابلوهایش به نام تاکستان سرخ را توانست بفروشد در فقر مطلق زندگی کرد و درگذشت تا آثارش را آیندگان با قیمت های چندصد میلیون دلاری معامله کنند.

او که در ۳۷ سالگی درگذشت، در ده سال پایان زندگی اش حدود ۹۰۰ نقاشی و ۱۱۰۰ طراحی انجام داده بود و در بسیاری از آثارش به زندگی روزمره طبقه کارگر می پرداخت.

هرچند در اصل بریده شدن گوش توسط خودش تردیدی وجود ندارد اما در مورد انگیزه او از این کار دستکم دو روایت اصلی وجود دارد، نخست اینکه او پس از دلباختن به دختری به نام راشل گرانبها ترین هدیه ای که می توانست را برای او فرستاد و روایت دوم اینکه به علت افسردگی و شنیدن صداهای آزار دهنده در گوشش اقدام به قطع آن کرده بود.

برخی روانشناس معالج ونگوگ را عامل خودکشی او می دانند چرا که موجب فشار عصبی بیشتر بر او شده بود اما در نهایت این جامعه آن روز بود که با عدم درک آثار این هنرمند بزرگ او را به پایان سوق داده بود.

در سالهای اخیر پس از تحقیقات مفصلی که که چند نفر از نویسندگان انجام دادند ادعا کردند که ونگوگ توسط دو نوجوان مست هدف گلوله قرار گرفته بود و او برای حفاظت از آنها ماجرا را خودکشی جلوه داده و در برابر مرگ تسلیم شد.

او پیش از مرگ در یکی از آخرین جملاتش به برادر خود گفته بود: «غم برای همیشه باقی خواهد ماند».

*تصویر نخست، طرحی از خودنگاری مشهور ونگوگ توسط مارتین میسفلدت.
*تصویر دوم تابلوی استراحت نیمروز.*تصویر سوم پرتره دکتر گاشه روانشناس ونگوگ.




سالگرد پایان «جنگ فوتبال» میا‌‌ن هندوراس و السالوادور

۲۰ جولای

وقتى توپهاى فوتبال توپخانه شدند

در جریان مسابقات فوتبال در آمریکای جنوبی در ماه جولای ۱۹۶۹، پس از آنکه السالوادر تیم‌ فوتبال هندوراس را در بازی پلی آف و در وقت اضافه با نتیجه ۳ بر ۲ شکست داد، جنگ خونین نظامی میا‌‌ن این دو کشور رخ داد که حدود ۵ هزار کشته بر جا گذاشت.

در دو بازی پیشین ابتدا در ژانویه همان سال هندوراس با نتیجه ۱-۰ برنده بازی بود و سپس در دومین بازی هندوراس با نتیجه ۳-۰ نتیجه را واگذار کرده بود. متعاقب درگیری‌های شدیدا خشونت بار میا‌‌ن طرفداران دو تیم‌ در طی‌ این بازی ها، دولت السالوادور ضمن قطع روابط دیپلماتیک با هندوراس و درخواست تعقیب شهروندان هندوراس که علیه السالودوری‌ها دست به خشونت زده بودند، ابتدا بوسیله هواپیما‌های بمب افکن به هندوراس حمله نظامی کرد و نهایتاً ارتش‌های دو کشور بخش‌هایی‌ از خاک و شهر‌های یکدیگر را اشغال کردند.

هرچند این جنگ به ظاهر با نام فوتبال شناخته می‌‌شود اما ريشه اصلى آن كاملا اقتصادى و در اصلاحات ارضی و جمعیتی میا‌‌ن دو کشور که درگیر مشکلات اقتصادی و دست اندازی‌های خارجی‌ بودند باید جستجو کرد. در آن‌ دوره با وجود اینکه مساحت هندوراس ۵ برابر السالوادر بود اما جمعیت آن‌ نصف این کشور بود، همین امر موجب مهاجرت گسترده مردم السالوادر به هندوراس برای رسیدن به زمین‌های کشاورزی بیشتر شده بود به گونه‌ای که در آن‌ زمان حدود ۳۰۰ هزار نفر از شهروندان السالودور به هندوراس مهاجرت کرده بودند. با وجود اینکه در آن‌ زمان هنوز مالکیت زمین‌های بزرگ در اختیار کمپانی‌های غول پیکر عمدتا امريكايى بود به گونه‌ای که به عنوان مثال کمپانی یونایتد فروت (چکیتا) که در کودتای گواتمالا نقش داشت به تنهایی مالکیت ۱۰% زمین‌های هندوراس را در اختیار داشت. همین امر و اختلاف‌های ارضی در مرز این دو کشور جنگی ۱۰۰ ساعته براى تغييرات جمعيتى و مرزها بر افروخت که سر انجام امروز  ۱۹۶۹ با وساطت سازمان کشورهای آمریکای لاتین به آتش بس منجر شد اما ۱۱ سال دیگر طول کشید تا در مورد مناطق مرزی این دو کشور تصمیم گیری شود و میا‌‌ن آن‌ دو معاهده صلح پذیرفته شود. وقتی‌ توپ‌های فوتبال به توپخانه‌های نظامی تبدیل شده بودند.


زادروز پابلو نرودا / شاعری‌ که درد‌های آمریکای لاتین را می‌‌سرود

۱۲ جولای

تنها ۱۲ روز پس از کودتای پینوشه درگذشت


«اگر عشق
تنها اگر عشق
طعم خود را دوباره در من منتشر كند
بی‌ بهاری‌ كه تو باشی‌
حتی‌ لحظه ای‌ ادامه نخواهم داد
منی‌ كه تا دست هايم را به اندوه فروختم»

امروز ۱۲ جولای روز تولد پابلو نرودا شاعر پر آوازه و سوسیالیست اهل شیلی است كه سابقه حضور در جنگ داخلی‌ اسپانیا را نیز داشت و در همين دوره به دوستی‌ با فدریکو گارسیا لورکا پرداخت، همان عروس خون که در اوایل جنگ داخلی‌ اسپانیا توسط راستگرایان تیرباران شد.

در آن‌ دوره نرودا از اسپانیا به فرانسه رفت و به عنوان سفیر شیلی در فرانسه نقش مهمی‌ در انتقال بسیاری از مبارزان اسپانيايي به فرانسه را داشت.

پابلو نرودا عضو حزب کمونیست شیلی و عضو مجلس سنای این کشور، از دوستان نزدیک سالوادر آلنده، رئیس جمهور محبوب شیلی بود، و تنها ۱۲ روز پس از کودتای خونین امریکایی پینوشه علیه آلنده به شکل مشکوکی درگذشت. علت مرگ او توسط رژیم پینوشه به دلیل سرطان پروستات اعلام شد اما راننده اش ادعا کرد نرودا گفته پس از تزریقی به معده اش حالش به وخامت گرایده است.

اخیرا به منظور کشف علت دقیق مرگ او دولت شیلی اقدام به نبش قبر او کرده است، فرانسیسکو اوگاس رئیس بخش حقوق بشر شیلی ژانویه امسال اعلام کرد شواهد اولیه مبنی بر مسموم شدن نرودا و وجود فلزات سنگین معدنی در بقیای پیکر این شاعر وجود دارد که احتمال ترور او را توسط پینوشه شدت می‌‌بخشد، نرودا به دلیل محبوبیت فراوان می‌توانست به یکی‌ از رهبران مخالف حکومت کودتایی و دست نشانده و امریکایی پینوشه تبدیل شود.

سلام شاعر!
به دنیای سیاه ما خوش آمدی.

*تصاویر: پابلو نرودا به همراه سالوادور آلنده و فدریکو گارسیا لورکا


سالگرد کودتای خونین امریکایی در گواتمالا

۲۷ ژوئن

وقتی انسانها موش های آزمایشگاه پزشکی بودند


گواتمالا کجاست؟ در کدام قاره است؟ چرا تاریخ خونبار این مردم ستمدیده کنار گوش ایالات متمدن متحده نادیده گرفته شده است؟ کشوری هم مرز با مکزیک، هندوراس و السالوادور.

روز ۲۷ ژوئن ۱۹۵۴ بود که طی یک کودتای خونین به شیوه کودتای ۲۸ مرداد در ایران دولت مردمی رئیس جمهور چپ گرای این کشور جاکوبو آربنز توسط عوامل سازمان سیا سرنگون شد. در پی کودتا ۸ هزار نفر از چپ گرایان اعدام شدند و در جریان ده ها سال حکومت وحشت در این کشور بیش از ۱۰۰ هزار نفر از مردم و بومیان توسط نظامیان قتل عام شدند و صدها روستا به کلی ویران شدند.

ارنستو چگوارا که یک سال قبل از وقوع کودتا به گواتمالا رفته بود، از مقاومت این مردم و مبارزین بزرگ این کشور تاثیر فراوانی پذیرفت و بخش مهمی از نگاه سیاسی‌اش در این کشور شکل گرفت اما در پی کودتا و قتل عام ناچار به ترک این کشور شد.

با وجود اینکه ایالات متحده و سازمان سیا از سالها قبل در پی سرنگونی دولت مردمی چپگرای گواتمالا در امریکای لاتین بودند اما نقشه سیاه آنها وقتی نهایی شد که آربنز تصمیم به اصلاحات ارضی و از جمله تقسیم زمین های کمپانی غول پیکر امریکایی United Fruit گرفت. این کمپانی امریکایی که در حال حاضر به Chiquita تغییر نام داده است انحصار تولید و صادرات محصولات در بسیاری از کشورهای امریکای لاتین مانند هندوراس، گواتمالا، السالوادور، کوستاریکا، اکوادور، کلمبیا و غیره را در چنگ خود دارد و حتی در راه های ارتباطی و خطوط راه آهن نیز دست دارد. سیطره عظیم این غول اقتصادی در این قاره موجب توانایی زیاد آن در دخالت در امور سیاسی کشورها و تاثیر گذاری بر انتخابات و کودتاهای متعدد بوده است، یونایتد فروت که متحد عمده باتیستا دیکتاتور خونریز کوبا بود با وقوع انقلاب کوبا از این کشور رانده شد.

عمق جنایات ایالات متحده وقتی آشکار شد که در تاریخ ۲۳ می ۱۹۹۷ بخشی از اسناد سازمان سیا از طبقه بندی خارج و آشکار شد که چگونه این سازمان با بودجه هاب میلیونی در طراحی کودتا و تهیه لیست های ترور و اعدام کمونیست ها نقش عمده را به عهده داشته است.

در تمام سالهای پس از کودتا حکومت دست نشانده گواتمالا مورد حمایت ایالات متحده قرار داشت و حتی ژنرال ریوس موت که چند سال پیش به جرم نسل کشی مردم خودش به هشتاد سال زندان محکوم شد مورد حمایت همه جانبه پرزیدنت ریگان بود.

گواتمالا آزمایشگاه پزشکی ایالات متحده بود، در موارد متعدد داروها و بیماریهای مختلفی از جمله سفلیس بر روی مردم این کشور مورد آزمایش قرار گرفت و حتی از کسانی که عامدانه برای آزمایش مبتلا شده بودند رسیدگی پزشکی کاملی صورت نمی گرفت، باراک اوباما در ناریخ ۱ اکتبر ۲۰۱۰ به دلیل انجام این آزمایشات پزشکی از مردم گواتمالا عذرخواهی کرد، وقتی انسانها موش های آزمایشگاه پزشکی امریکایی ها بودند.تصویر: پیشروان آزادی‌های صادراتی ایالات متحده، عروسک جاکوبو آربنز را اعدام کرده‌اند.




۱۳۹۴ شهریور ۱۳, جمعه

سالگرد بمباران و کشتار سیاهپوستان توسط پلیس امریکا

۱۳ می‌

آنجا هنوز سیاه می‌کشند


تنها سی سال پیش برابر با ۱۳ می‌، پلیس فیلادلفیا پس از محاصره محل زندگی اعضای عمدتاً سیاهپوست سازمان «موو» اقدام به‌‌ رها کردن دو بمب توسط هلی‌کوپتر بر روی آن‌ها کرد.

در جریان این جنگ نابرابر ۱۱ نفر کشته که پنج نفر از آن‌ها کودک بودند، ۶۱ خانه در آتش سوخت و ۲۵۰ نفر بی‌خانمان شدند. پلیس امریکا به دنبال درگیری مسلحانه دو طرف، نگهداری مواد آتش زا در خانه‌های سیاهپوستان را دلیل این آتشسوزی بزرگ اعلام کرد اما کمیته حقیقت یابی که بعد‌ها تشکل شد، بمباران پلیس را در حقیقت دلیل این فاجعه دانست.

سازمان موو که بر اساس اعتقاد به بازگشت به طبیعت و علیه تکنولوژی شکل گرفته بود، نظم موجود را نمی‌پذیرفت و حامی شدید طبیعت و دفاع از حقوق حیوانات بود تا آنجا که علیه باغ وحش‌ها اقدام به تظاهرات کرده بود. آن‌ها پس از سرکوب‌های متعدد استراتژی مقابله به مثل با نیروی سرکوب را برگزیده بودند، مشت در برابر مشت.

این سازمان هرچند دارای عقاید افراطی نیز بود اما پس از این حادثه صد‌ها نفر از اعضای آن مورد بازداشت و تعقیب قرار گرفتند. «رامونا افریکا» سخنگوی این سازمان که به اتهام شورش به هفت سال زندان محکوم شده بود، پس از آزادی از زندان علیه عاملین این فاجعه اعلام شکایت کرد و سرانجام پلیس به پرداخت یک میلیون و پانصد هزار دلار غرامت به بازماندگان حادثه شد.

هیچ بهانه‌ای نمی‌تواند استانداردهای دوگانه پلیس امریکا علیه رنگین پوستان ساکن این کشور را توجیه کند، نژادپرستی گام اول به سوی فاشیسم است، آنجا تا امروز هنوز سیاه می‌کُشند.


موزیک Save a City از گروه فولک-پانک Mischief Brew در مورد این فاجعه ساخته شده است: اینجا 

موزیک Operation: MOVE از گروه آنارکو پانک Leftöver Crack در این مورد ساخته شده است: اینجا 

موزیک City Of Soul از گروه استرالیایی Eurogliders در این باره است: اینجا 

فیلم مستند Let the Fire Burn را در اینباره ببینید: اینجا

ویدئوی لحظه بمباران را اینجا ببینید.








سالگرد آزادسازی برلین توسط ارتش سرخ

و فاشیسم هنوز زنده است

روز دوم ماه می‌بود که سربازان ارتش سرخ شوروی سرانجام پس از حدود دو هفته جنگ نفسگیر که یکی از خونین‌ترین درگیری‌های جنگ جهانی دوم بود، برلین را از سلطه سیاه فاشیسم آزاد کردند.

دو روز پیش در تاریخ سی آوریل، آدولف هیتلر، پیشوای نفرت انگیز فاشیست‌های جهان، در پی حملات قهرمانانه ارتش سرخ و متفقین با شکستن کپسول سیانور در زیر دندان و شکلیک همزمان گلوله به جمجمه‌اش خودکشی کرد.

ژنرال کونیف اولین فرمانده ارتش سرخ بود که خطوط دفاعی فاشیست‌ها در هم شکست و وارد برلین شد. پس از تسخیر کامل برلین اما شهر بین او و ژنرال ژوکوف تقسیم شد و ساختمان مجلس آلمان موسوم به رایشتاک که قرار بود پرچم سرخ شوروی بر فراز آن به اهتزاز در آید، در منطقه تحت کنترل ژوکوف در آمد و این فرمانده ارتش سرخ به عنوان فاتح برلین معرفی شد.
پیش از آزادسازی برلین لطیفه‌ای در میان مردم رایج شده بود که: «روس‌ها برای تسخیر برلین به دو ساعت و ربع وقت احتیاج دارند، دو ساعت برای خندیدن به وضعیت دفاعی شهر و یک ربع برای حمله و تسخیر شهر». وفتی ستون مهره‌های فاشیسم درهم شکست، فاشیسم اما هنوز زنده است.






سالگرد خودکشی ولادیمیر مایاکوفسکی

۱۴ آوریل

امروز ولادیمیر مایاکوفسکی، شاعر شورشی تمام شهرهای جهان، راوی سرخ آشفتگی‌های قرن بیستم، با شلیک گلوله به زندگی خودش پایان داد. امروز ۱۴ آوریل، ابرِ شلوارپوشی که با مهره‌های پشت خودش نی‌لبک می‌نواخت درگذشت. او که از ما خواست نگوییم «خون از زخم‌ها می‌چکد»، این حرف را وحشیانه می‌دانست، آن قطره‌ها خون نبودند، گل‌های میخک بودند... 

«غمگینم
چونان پیرزنی
که آخرین سربازی که از جنگ برمی گرددپسرش نیست»




سالگرد شکست خونین چپ گرایان و عروج فاشیسم در جنگ داخلی اسپانیا

۲۸ مارس

امروز فاشیست‌ها مادرید را اشغال کردند

و ما دوباره باز خواهیم گشتجنگ داخلی اسپانیا نقطه عطفی در تاریخ معاصر ماست. صد‌ها هزار نفر در راه مبارزه با فاشیسم متحد شدند و جان باختند، جنگی که به هیچ وجه داخلی نبود و نیروهای متعددی از گردانهای انترناسیونالیستی در سراسر کشورهای جهان علیه اتحادی که میان فاشیست‌های بین المللی بوجود آمده بود ایستادند و جاودانه شدند. امروز راستگرایان افراطی پایتخت اسپانیا را گرفتند تا در طی سه روز دیگر بر تمام اسپانیا مسلط شوند. امروز قهرمان‌های بی‌مرز مردم جهان با خون خود مثل سه سال گذشته از ۱۹۳۶ مسیر صبح را روشن کردند، همان‌ها که بی‌هیچ چشمداشتی برای پاسداشت آزادی و انسان علیه فاشیسم کاملا موجود متحد شدند.





تختی برای صلح


۲۵ مارس

امروز جان لنون خواننده افسانه‌ای گروه بیتلز به همراه همسرش یوکو، در اعتراض به جنگ ویتنام و جنایات جاری در این کشور، در یکی از هتل‌های آمستردام ماه‌عسلشان را در اعتصاب گذراندند. لنون و همسرش به مدت یک هفته در تخت صلح بست نشستند تا فریادی باشند علیه جنگ و افکار عمومی را علیه آن بسیج کنند. امروز ۲۵ مارس ۱۹۶۹ ستون فقرات جنگ‌طلبان شکست.


۱۳۹۴ شهریور ۱۲, پنجشنبه

روزنامه‌نگاری که در آتش سوزانده شد

«من ملت ایران را به شورش دعوت می‌کنم» 

در روزهای آخر اسفند، در نیمه‌شب تاریک، امیرمختار کریم‌پور شیرازی، روزنامه نگار، شاعر و مدیر روزنامه شورش توسط ماموران رژیم پهلوی در زندان دژبان مرکز در آتش سوزانده شد.

امیرمختار که قلمی آتشین داشت و در برابر جنایات پهلوی هیچگاه سکوت نکرد، از اعضای حزب توده ایران بود که به نهضت ملی شدن صنعت نفت پیوست. او که بیشترین میزان شکنجه‌ها در موردش اتفاق افتاده بود، در ۲۴ اسفند ۱۳۳۲، مصادف با شب چهارشنبه سوری و در حالی که جشن دولتی به مناسبت تولد رضا پهلوی برگزار کرده بودند در آتش ظلم دیکتاتوری سوخت و جان سپرد. مرگ او لکه ننگ پاک نشدنی است بر دامان پهلوی و تاریخ جهان، چرا که بعد از پهلوی تنها داعش زندانیش را آتش زده است.

کریم‌پور ۸۸ شماره از روزنامه شورش را با لوگویی سرخ رنگ و ادبیاتی ستم ستیز منتشر کرده بود و در اولین شماره آن با فونت درشت نوشته بود: «من ملت ایران را به شورش دعوت می‌کنم». او در یکی از شماره‌های این روزنامه نقد تندی بر اشرف پهلوی مطرح کرد و پس از آن بصورت کتبی به مرگ تهدید شد، او کلیشه نامه تهدید آمیز را در روزنامه‌اش به چاپ رساند و در بخشی از پاسخش به تهدید نوشت: 

«آری از مرگ زرد و سیه بیزارم و طالب و بی‌قرار مرگ شرافتمندانۀ سرخ محبوبم...».

نحوهٔ مرگ

شفیعی کدکنی در «اگر مرگ داد است بیداد چیست» در مورد شیوهٔ به قتل رساندن او می‌نویسد: 

«اینان کریمپور را از زندان بیرون کشیدند، به دستور اشرف پیکرش را آلوده به نفت کردند مدتی او را به توهین و تمسخر گرفتند. پالانی بر کول وی نهادند و دستور دادند با چهاردست و پا راه برود. با افروختن آتش، جشن منحوسشان را آغاز کردند. زندانی به هر سو می‌دوید و فریاد می‌زد شعلهء آتش همهء بدن او را فرا گرفته بود و تماشاگران قهقهه سر داده بودند. 
فردای آن روز او را در حالی که دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود، به بیمارستان ارتش منتقل کردند. در آنجا، تمام توان خود را در گلو جمع کرد و فریاد زد: والاحضرت اشرف مرا کشت! اما دکتر ایادی ـ پزشک مخصوص ـ با تمسخر گفت: دیوانه است، هذیان می‌گوید.»

شعبان جعفری نیز در گفتگو با هما سرشار در اینباره می‌گوید: 

«این جور که ما اون موقع شنفتیم، اینو دوباره می‌گیرن و در لشکر ۲ زرهی می‌ندازنش زندان. اونم یه آدم دهن لقی بود و به همه فحش می‌داد و سر و صدا می‌کرد. اون وقت برای اینکه تنبیهش کنن، روزا از تو زندان می‌آوردنش بیرون. سربازا یه پالون می‌ذاشتن روش. یه سیخونکم بهش می‌زدن. یه نفرم سوارش می‌کردن. بعد تو زندان مجرّد بود گویا... گویا تو همون زندون از بین می‌برنش دیگه. لحاف محاف می‌ندازن تو سلولش. نفت روش می‌ریزن و آتیشش می‌زنن.»
یادش گرامی.






... ح‌ل‌ب‌چ‌ه سوخت

۲۵ اسفند

درد می‌کشید ح‌ل‌ب‌چ‌ه تکه تکه می‌شد، بر خود می‌پیچید، نابینا شده بود، وقتی هواپیماها روی تمام تن ح‌ل‌ب‌چ‌ه با خط بریل می‌نوشتند «من زنده‌ام» چشمانش می‌سوخت، ح‌ل‌ب‌چ‌ه دست می‌کشید روی خطهای خون و زخمهای خود را می‌خواند. وقتی فرشتگانِ خدا با بمب های اروپایی جای تمام تاولهای ح‌ل‌ب‌چ‌ه را می‌بوسیدند، وقتی کرد‌ها انفال گرفته بودند بد‌تر از هزار درد بی‌درمان، داغ می‌گرفتند می‌مردند.
امروز ۲۵ اسفند بود که حلبچه روی زانو نشست، سرفه کرد، به پهلو خم شد و برای همیشه در چشمان این قرن سیاه خیره باقی ماند.





چهاردهم مارس سالروز درگذشت کارل مارکس است

۱۴ مارس

بزرگترین اندیشمند معاصر که شعله‌های فردا را در قلب‌های ستمدیدگان جهان برافروخت و خط بطلانی بر سیاهی های زیست امروزمان کشید. او رهبر فکری بلامنازع پرولتاریای جهان و خواستگاه اصلی امید بود برای صبح روشنی که سرانجام فردا از راه خواهد رسید و رهایی را برای مردم درد کشیده جهان به ارمغان خواهد آورد. او از معدود رفقایی بود که مارکسیست نبود او خودش مارکس بود و آمده بود تا شبح افکارش مرزهای جهان را درهم بکوبد.

فردریش انگلس در مراسم درگذشت او گفت:
«در ساعت دو و چهل و پنج دقیقهٔ بعداز ظهر چهاردهم مارس، بزرگترین اندیشمند معاصر، از اندیشیدن بازایستاد."تنها دو دقیقه تنهایش گذاشته بودیم، در بازگشت او را در صندلی راحتی اش دیدیم که آرام، بسیار آرام، آرمیده بود و افسوس که آرامشی بود ماندگار.

با درگذشت او، پرولتاریای مبارز اروپا و آمریکا، اندیشمند بزرگی را از دست داد که فقدان او جبران ناپذیر است. با گذشت زمان، فقدان این جان پر شور، ژرفتر و گسترده تر درک خواهد شد. درست همانطور که داروین قانون تکامل یا ماهیت موجود زنده را کشف کرد، مارکس نیز قانون تکامل تاریخ انسانی را کشف نمود».

سالگرد طرح دکترین ترومن و آعاز روزهای سیاه جنگ سرد

۱۲ مارس

روز ۱۲ مارس ۱۹۴۷ بود که هری ترومن رئیس جمهور ایالات متحده طی سخنرانی در کنگره این کشور، دکترین بازدارنده خود را طرح کرد تا دنیایمان در تاریکی سالهای جنگ سرد فرو ببرد، روزهای سیاهی که از حافظه جهان پاک نخواهد شد.
بر اساس این سیاست‌های جدید که دو سال پس از بمب باران اتمی ژاپن و به منظور پایان بخشیدن به مشارکت متفقین سابق در ائتلاف ضد فاشیسم اتفاق افتاد، ایالات متحده امریکا به همه نیروهای مخالف کمونیسم در سراسر جهان اقدام به کمک‌های مالی و نظامی می‌کرد. آنها میلیون ها دلار پول مردم امریکا را در سراسر جهان برای حفظ نظم مسلط موجود و کنترل و سرکوب چپ گرایان در خارج و داخل مرزهای امریکا هزینه کرد، سیاستی که رویای امریکایی‌شان را به باد داده است.

بر اساس سیاست های جنگ سرد، جهان در چنان مسابقه تسلیحاتی نظامی و هسته ای فرو رفت که پس گذشت سالها هنوز از تبعات آن رنج می برد. در دوران قدرت گرفتن هری ترومن که مسئولیت اصلی در بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی را به عهده داشت، دولت متجاوز اسرائیل متولد شد.

ترومن در این سخنرانی ابتدایی به بهانه جلوگیری از افتادن در دامان کمونیسم، خواستار کمک به ترکیه و یونان که مشغول سرکوب کمونیست‌ها بودند شده بود، ایالات متحده با همین بهانه کودتای ۲۸ مرداد ایران و کودتای شیلی، کودتای اندونزی و بسیاری از جنایت‌ها و کودتاهای متعدد نظامی در سراسر جهان را مورد حمایت قرار داد.

در دوران سیاه چهل ساله‌ای که اصطلاحاً جنگ سرد نامیده می‌شود جهان در دو محور پیمان ورشو و پیمان ناتو از هم جدا شده بود اما با این همه بر اساس همین استراتژی کشتارهای خونین متعددی در جهان اتفاق افتاد و بار‌ها شرایط تا درگیری نظامی و حتی رویارویی هسته‌ای پیش رفت.

تصویر: هری ترومن، رئیس جمهور ایالات متحده، ماهی شش پوندی صید کرده است.

نگاهی به نظرات واپسگرایانه منصور حکمت علیه حق انسانی سقط جنین

به مناسبت هشتم مارس

به رسمیت شناختن حق سقط جنین برای زوج‌هایی که به دلایلی امکان پذیرفتن فرزند را ندارند، از دستاوردهای مبارزات زنان علیه ارتجاع حاکم بر مناسبات اجتماعی بوده است. تا ابتدای قرن نوزدهم کلیسا‌ها هنوز حرف آخر در اینباره می‌زدند و ضمن مخالفت با آن درصورت نیاز سقط جنین را تا پیش از پدید آمد روح در کالبد جنین مجاز می‌دانستند. 

شوربختانه با وجود اینکه دستکم از دهه ۱۹۴۰ و با تشکیل کمیته‌های درمانی در جهان، تلاش‌های فراوانی برای قاعده‌مند کردن این حق انسانی انجام پذیرفته است اما کماکان این حق انسانهای واقعاً موجود از سوی برخی از نهاد‌ها و عقاید واپسگرا مورد هجمه قرار می‌گیرد و مخالفان برای لغو آن تلاش می‌کنند. 

همپوشانی کلیسا و جناح بنیادگرا با کمونیسم واپسگرا و فرقه‌ای که بصورت تامل برانگیزی یک رویکرد را با مساله سقط جنین برخورد می‌کنند، می‌تواند نقطه عروجی برای کمونیسم انقلابی و تمام کسانی باشد که با عقاید حتی مخالف یکدیگر تلاش می‌کنند تا ساختارهای پوسیده اجتماعی که از ارتجاع و عقاید باستانی به ما ارث رسیده را در هم بکوبند. در این کوتاه نوشت تلاش شده است به تحلیل نظرات منصور حکمت و مواضع او علیه سقط جنین پرداخته و نگاه مشترکی که میان این جریان و ارتجاع حاکم بر مناسبات جامعه وجود دارد مورد پاسخ قرار گیرد. 

درصورتی که در مقام مقایسه آسیب‌های عظیم اجتماعی و مشکلات ناشی از فرزندان ناخواسته یا کسانی که والدینشان مسئولیت پذیری یا آمادگی لازم برای پرورش فرزند را ندارند با چیزی که منصور حکمت علیه آن تلویحاً ابراز انزجار می‌کند، یعنی از میان بردن جنینی فاقد هرگونه تفکر انسانی، روابط و زیست اجتماعی و هویت لازم به نتایج تکان دهنده‌ای خواهیم رسید. سقط جنین نه تنها حق انکار ناپذیر والدین برای بهتر زیستن که پرسش انسان آینده از ماست تا پیش از زیر پا گذاشتن انسانیت برای قطعه کوچکی از سلول‌های زنده که می‌تواند به اختیار لحظه‌ای ما که با جبر اجتماعی پهلو زده است، به عنوان انسان اجتماعی تمام زندگی‌اش را زجر بکشد چرا که رگ رمانتیک ما جنبیده و با چشم بستن به روی تمام فجایعی که می‌تواند بر سر این عضو ناخواسته جامعه، یا عضو بی‌کس، عضو بی‌پدر و مادر و دردناک جامعه تیره‌ای که در آن زیست می‌کنیم، برای تکهٔ کوچکی از سلول‌های زنده غصه می‌خوریم و انسان شکسته آینده در فرای آن را نا‌دیده می‌گیریم، سقط جنین با رعایت و کنترل شرایط پزشکی و درمانی درخواست و حق انکار نا‌پذیر زنان و مردان جهان است. 

منصور حکمت در سخنرانی سراسر ارتجاعی و علیه حق انکارناپذیر سقط جنین می‌گوید: «بنظر من، این پذیرش موضع سقط جنین، تسلیم کمونیسم به منافع خُرد فمینیستی است. سقط جنین همیشه موضع چپ نبوده، یک موقعی موضع بورژوازی بوده، موضع راست بود برای کنترل جمعیت کارگری. الآن موضع چپ است. بخاطر چی؟ بخاطر اینکه تکنولوژی این کار آنقدر پیشرفت کرده، که کسی متوجه واقعه‌ای که دارد می‌افتد، نمی‌شود».

تصور کنید ایشان سقط جنین را توطئه بورژاوزی برای کاهش جمعیت کارگران می‌دانستند، اینجاست که پرده از مقابل نگاه راست و طبقه متوسطی حکمت کنار می‌رود. ایشان وقتی این جملات را می‌گوید نه تنها عنصری در مقابل بالندگی طبقه کارگر است که به راست‌ترین شکل پوپولیستی در کنار نسنجیده‌ترین دیدگاه‌های سنتی قرار می‌گیرد، رهبر جمهوری اسلامی ایران که ولی فقیه است سال گذشته در موضعی مشترک و مشابه با منصور حکمت سیاست‌های کنترل جمعیت را سیاست‌های غرب برا ی کاهش جمعیت کشورهای جهان سوم و نیروی مولد دانسته بود. نگاه مشترکی که بین این دو جامعه را به نیروی مولد و بندگان خدا تقلیل می‌دهد. در این میان اینکه پرولتاریا به اندازه توان و نیازش کار کند پشیزی بیش نیست، اولی برایش اهمیتی ندارد که یک خانواده کارگری با ازدیاد فرزند در چه وضعیت وخیمی قرار می‌گیرند و سرنوشت این فرزندان با عدم وجود خدمات اجتماعی و آموزشی موجود به کجا خواهد رسید، او تنها به ازدیاد جمعیت طبقه کارگر فکر می‌کند، تو گویی طبقه کارگر در تمامی تاریخ اکثریت بلامنازع جمعیتی نبودند و ممکن است جمعیت آن‌ها کاهش یاید و سرمایه داران به اکثریت برسند، خیال و تصورات توهم آمیزی که تنها در طی تمام این سال‌ها موررد سکوت متاسفانه مصلحت منشانه فعالین چپ قرار گرفته است. 

نگاه واپسگرایانه ژوبین رازانی معروف به منصور حکمت تا آنجا پیش می‌رود که سقط جنین را هم ارز برده داری می‌داند، حکمت می‌گوید: «یعنی چه؟ یعنی اینکه اگر یک موقعی جامعه سوسیالیستی شود و تاریخ نویسانش راجع به این دوره از حیات بشر حرف بزنند، می‌گویند وضع نظام اجتماعیشان چنان بود، که این‌ها جنین انسان را از شکم مادرش بیرون می‌کشیدند و دور می‌انداختند، برای اینکه بتوانند در اینجامعه باقی بمانند. درست همانطوری که ما راجع به برده‌داری حرف می‌زنیم. آنموقع، زمان برده‌داری اینقدر برای بردگان و برده‌داران شنیع نبود، که امروز برای من و شما شنیع است.» او اینجا مشابه یک روحانی شیعه رفتار می کند نه لیدر حزب کمونیست، او چشمش را به روی عشقبازی جامعه زنده و پویا می‌بندد و سقط چنین را تا موقعیت قتل انسان‌ها پایین می‌آورد، کنار برده داری می‌کشاند. محکومیت همه جانبه و مبارزه علیه حق سقط جنین در تئوری و پذیرفتن قانونی آن در عمل نه تنها واکنش مناسبی از یک نیروی سوسیالیست نیست که به روش کار نیروهای راست و ینبادگرا همپوشانی می کند.

عملی که مستقیما برای حفظ جامعه و اعضای فعلی آن و اعضای آینده آن به رغم تلخی لازم الاجراست را تا استثمار انسان پایین می‌آورد، او اینجا دقیقا نقش کمونیسم شیعی مسلک را بازی می‌کند چرا که نگاه دست بالا و مذهبی‌اش به سوسیالیسم علمی او را در کنار مرتجع‌ترین بخش‌های جامعه سنتی نشانده است. او معتقد است آیندگان به ما احتمالا به چشم وحشیانی نگاه می‌کنند می‌کنند که فرزند را از شکم مادر بیرون می‌کشد! آقای حکمت این فرزند نیست که مقادیری سلول زنده است، آیندگان شما را خطاب قرار خواهند داد که چرا به روش کاملاً مکانیکی و با ناله‌های رمانتیک دفاع از انسان و جامعه را زیر پا گذاشتید و کنار ارتجاع ایستادید. 

حکمت پا را فرا‌تر از تعدی به جامعه موجود می‌گذارد و با هدف گرفتن مناسبات آن می‌گوید: «و باز تراژدی قضیه اینجا است، که وظیفه این کشتن از خود و این از بین بردن انسان را، آن هم در یک شکل آبستره، مجرد، تیغ کشیدن علیه انسان بطور کلی، انسان بعنوان یک نمونه را، می‌سپارند دست آن انسانهایی که نزدیک‌ترین پیوند را دارند، با آن کسی که دارد از بین می‌رود و اسم این را هم می‌گذارند ترقیخواهی. یعنی انگار که با هر جنینی که از شکم مادرش بیرون می‌کشند و می‌اندازند دور، یک زنی حق خودش را گرفت!» .
موضعی شدیدا ارتجاعی که حتی شاید نیازی به توضیح نداشته باشد، منصور حکمت با طعنه و متلک سخیف سقط جنین را بر نمی‌تابد و خوب از آزادیتان استفاده کردید اما... چقدر سخیف وقتی مقابل روندهای اجتماعی موضع گیری شود، با این تصور و نگاه موجود احتمالا در آینده باید به جای سقط جنین نیروها یعنی فرزندان را برای آموش به حزب سپرد و فراموش کرد. گاهی جملات و حتی نگاه ما انسانهای بالغ تیغ هایی است که به روی هم می کشیم و از این منظر تشبیه سقط جنین به تیغ کشیدن به روی انسان! نه تنها در خدمت ساخنارهای ارتجاعی حاکم بر جامعه است که البته تاریخ انقضای برخی از نگاه های قدیم ما نیز خواهد بود. 

سقط جنین تنها مفهومی برای ورود به بحث حق زندگی و حیات است، اگر چه در سوی دیگر این گفنگو نقض زنده ماندن کسانی جرمی مرنکب شده یا نشده اند مسیری برای مبارزه برحق علیه جکم اعدام است اما در ابتدای راه نه تنها سقط جنین که ارزشگذاری روابط اجتماعی است، در این میان کسانی که چون آقای رازانی متخلص به حکمت علیه تکامل اجتماعی زیست امروزمان بر آشفته می‌شوند، ایشان دوست داشتند تمام جنین ها ماولد شوند بی پدر و مادر و کم نبودند و نیستند، می‌دانید ما همه ما یک ضامن را زدیم کشیدم که حقانیت تمامیت خواهان را توی محل مقصد چهل تکه می‌کند. 

*تصویر: دختران مصری در میدان التحریر مشق آزادیشان را تحریر می‌کنند.

سالگرد بمباران وحشیانه شهر درسدن در آلمان

۱۳ - ۱۵ فوریه

جنگ لحظهٔ تباهی انسان مدرن است

روزهای ۱۳ تا ۱۵ فوریه بود که ۱۲۴۹ بمب افکن نیروی هوایی انگلستان و ایالات متحده حدود ۳۹۰۰ تن بمب‌های قوی و آتش زا را بر شهر مسکونی درسدن که هدفی غیر نظامی بود فرو ریختند و ده‌ها هزار نفر از شهروندان معمولی را به قتل رسانده و در آتش سوزاندند.

بمباران شهر درسدن که در پی شکست‌های پیاپی ارتش آلمان و تنها ۵۶ روز پیش از خودکشی هیتلر و پایان جنگ جهانی دوم صورت گرفت، یکی از بحث برانگیز‌ترین عملیات‌های نظامی متفقین است تا جایی که آن را هولوکاست با بمب نام گذاشته‌اند و برخی عاملان آن از جمله وینستون چرچیل به جنایت جنگی متهم شده‌اند.

در جریان این حمله هوایی حدود ۳۹ کیلومتر مربع از مرکز شهر درسدن نابود شد و بسیاری از مردم در آتش سوختند. این منطقه‌ای تاریخی و فرهنگی و فاقد اهداف نظامی مهم بود و از سوی دیگر زیرساختهای مخابراتی، پل‌ها و مناطق وسیع صنعتی خارج از شهر هیچ یک به طور کامل هدف قرار نگرفتند.

در مورد تعداد دقیق کشته شدگان آمارهای مختلف و متفاوتی ارائه شده است و گرایش‌های مختلف سیاسی با توجه به منافع خود تلاش در کمرنگ یا پر رنگ کردن این جنایت کرده‌اند. در منابع مختلف تعداد قربانیان از ۱۸ هزار تا ۶۰۰ هزار نفر عنوان شده است. کورت وانگات، نویسنده بزرگ امریکایی که از شاهدین این کشتار بوده است، رمان تکان دهندهٔ سلاخ خانه شماره ۵ را بر اساس این فاجعه جنگی می‌نویسد، او معتقد بود در جریان این عملیان ۱۳۴ هزار نفر کشته شده‌اند.

کشتار غیر نظامیان و حمله به مناطق مسکونی آلمان به هیچ وجه نمی‌تواند فاشیسم سیاه هیتلری را در جایگاه قربانی قرار دهد، نازی‌های نژادپرست همواره در تاریخ به عنوان یکی از کثیف‌ترین گرایشات سیاسی باقی خواهند ماند، این فاجعه اما دستهای خونین تمام قدرت‌های بزرگ را رو می‌کند.

هفتاد سال بعد از فاجعه کشتار مردم، جنبش نژادپرست و فاشیستی پگیدا از همین شهر درسدن عروج می‌کند، نتیجه عبور قدرت‌های بزرگ از مرزهای انسانیت. جنگ‌های مدرن امروز با انواع مختلف اختراعات کشنده و سلاح‌های مدرن، لحظهٔ سقوط انسان مدرن و تباهی آن است. آری، جنگ همیشه بد است.



سالگرد تسخیر زندان اوین توسط مردم

۲۰ بهمن

بیستم بهمن بود که مردم به جان آمده درهای قتلگاه اوین را گشودند و انقلابیون را از مسلخ افکار باستانی‌‌ رها کردند. مجموعه نفرت انگیزی که شاه در محل سابق خانهٔ سید ضیاءالدین طباطبایی، روزنامه نگار و نخست وزیر سابق ایران ساخته بود. ساختمانی که آرمان رهایی را به بند کشیده بود و اما دوباره به کشتارگار خونین همین مردم و انقلابیون تبدیل شد. 


انقلاب لحظهٔ برخاستن سوژهٔ رهایی بخش است، حرکتی که تنها تداوم آن ضامن پیروزیش است. تنها امید به فردا رویاهای دور را از افق های سوخته نزدیک می آورد، وقتی دردهای مشترک با حنجره‌های سرخ فریاد می‌کشند. امید اسم رمز رویاهاست، رویای روزی که سرودهای دوباره با هم شدن، این دیوارهای خون و جنون را درهم خواهد کوبید، از دستهای سگان زنجیری و بر سر تمامی اربابانشان.

*تصاویر: روزی که درهای اوین باز شد.






سالگرد خودسوزی غلامحسین انواری، پناهنده سیاسی

۱ فوریه

یازده سال پیش بود که غلامحسین انوری، ایرانی ۵۰ ساله‌ای که پرونده پناهندگیش دو بار از سوی کمیساریای عالی سازمان دوَل متحد در مالزی رد شده بود، در ۳۰ ژانویه خود را در مقابل دفتر یو ان در کوالالامپور و در برابر چشم مردم و رسانه‌ها به آتش کشید و درگذشت.

در این تاریخ هیچ اتفاق خاصی نیافتاده است، تنها مردی که از مرز سیستان و بلوچستان از کشور گریخته بود، نتوانست ثابت کند که جانش در خطر است. او ابتدا یادداشتی برای رسانه‌ها فرستاد و درخواست کرد که عکاس و خبرنگار به محل بفرستند، سپس خود را با تاکسی به محل رساند و پس از آنکه بطری حاوی بنزین را روی خود خالی کرد، با فندک خود را به آتش کشید.

هیچ اتفاق خاصی نیافتاده بود، تنها یکی از غیرقانونی‌ها از فهرست خط خورد و یکی از پرونده‌های یو ان بسته شد. شاید بهتر بود مانند دوستانش خود را به تخته پاره‌ای می‌سپرد تا در آب‌های استرالیا غرق می‌شد، شاید بهتر بود در زندان می‌پوسید و یا در کمپ‌های بستهٔ استرالیا خودکشی می‌کرد تا هیچ عکاسی این درد را ثبت نکند.

هیچ تغییری در نظم نوین جهانی بوجود نیامده است. تنها مردی خود را به آتش کشید و این تصویرش بار‌ها و بار‌ها از سوی رسانه‌ها و سایت‌های مختلف به حای تصویر محمد بوعزیزی که با به آتش کشیدن خودش جرقهٔ انقلاب تونس را زد منتشر شد. خودسوزی بو عزیزی خاورمیانه را ملتهب کرد، تصویر انوری اما به جای او هیچ چیز را تکان نداد.

غیرقانونی‌ها حق آتش گرفتن هم ندارند، حق ثبت شدن و در یاد ماندن ندارند، امروز هیچ اتفاق خاصی نیافتاده است، لطفاً به راهتان ادامه دهید.



سالگرد شکست ایالات متحده در جنگ ویتنام

۲۷ ژانویه
تاریخ پاشنه آشیل بشردوستی است

چهل و دو سال پیش در ساعت ۷ صبح روز ۲۷ ژانویه بود که پس از سال‌ها تجاوز به خاک ویتنام و موارد متعدد استفاده سلاح‌ها غیرمجاز نظیر بمب‌های ناپالم علیه کمونیست‌ها، سرانجام ایالات متحده آتش بس را پذیرفت.

در آخرین روزهای جنگ بیش از ۵۰۰ هزار نیروی امریکایی در ویتنام حضور داشت. در خلال سالهای جنگ در مجموع حدود یک میلیون و ششصدهزار امریکایی در ویتنام جنگیدند و بیش از ۵۸ هزار نفر از سربازان امریکایی کشته شده بودند. ایالات متحده برای این جنگ ۱۰۹ میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار هزینه کرده بود.

این آتش بس و نهایی شدنِ این شکست خفت بار شامل نیروهای ویتنام جنوبی نمی‌شد. با اینکه نیروهای نظامی امریکا در ۱۱ اگوست ۱۹۷۲ ناچار به فرار از ویتنام شده بودند اما چریک‌ها با ادامه نبرد آزادی بخش سرانجام توانستند در ۳۰ آوریل‌‌ شهر سایگون را تصرف و وحدت ویتنام را تامین کنند.

این جنگ پس از دوران کوتاه کندی و متعاقب روی کار آمدن رئیس جمهور راستگرا جانسون، از درگیری های کم تعدادتر و بعضا عملیات هلی برد در حمایت از جنایتکاران ویتنام جنوبی، به جنگی تمام عیار تبدیل شده بود و بیش از ۳ میلیون ویتنامی بصورت دردناکی کشته شدند.

ویتنام تنها نمونه تجاوز نظامی ایالات متحده به مردم تهی دست و ملت های تحت ستم نیست اما یکی از مهم ترین آنهاست. گذشته‌ی دولتمردان امریکا با تجاوزات متعدد نظامی از امریکای لاتین تا شرق آسیا و خاورمیانه و سراسر جهان پیوند خورده است. جنگ ویتنام که با مقاومت قهرمانه چریک‌های کمونیست و مبارزات فعالین ضد جنگ در سراسر جهان به شکست ایالات متحده در عرصه نظامی و افکار عمومی انجامید، پاشنه آشیل بشردوستی است.