صفحات

۱۳۹۳ آذر ۲۱, جمعه

سالگرد قتل عام امریکایی «ال‌موزوته» در السالوادور


بگذار فریاد رهایی سر دهند

مردان و زنان و کودکان روستا را از هم جدا کردند و با شکنجه و اعدام مردان جنایت خود را آغاز کردند. آن‌ها جوخه‌های مرگ آموزش دیده توسط امریکا بودند که در دفاع از دولت راستگرای دست نشاندهٔ ایالات متحده علیه چریک‌های چپ گرا می‌جنگیدند.

در جریان این کشتار که در ۱۱ دسامبر ۱۹۸۱ اتفاق افتاد، حدود ۱۰۰۰ نفر از غیر نظامیان توسط نظامیان Atlcatl تحت حمایت ایالات متحده و با سلاح‌های امریکایی به قتل رسیدند و به بسیاری از زنان و دختران خردسال پیش از مرگ تجاوز شده بود، در میان قربانیان حتی یک کودک دو ساله وجود داشت. تک سواران آزادی امریکایی به نام عملیات نجات و کمین علیه چریک‌های چپ گرای جبهه آزادی بخش السالوادور در این منطقه کوچک حمام خون به راه انداخته بودند.


در جریان جنگ السالوادور در خلال سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۲ حدود ۷۵ هزار نفر کشته و بیش از ۷ هزار نفر ناپدید شدند اما دولت راستگرای این کشور مورد حمایت ایالات متحده و شخص ریگان رئیس جمهور وقت قرار داشت.


سرهنگ دومینگو مونتراسو که یکی از فرماندهان جوخه های مرگ علیه چپگرایان، که فرماندهی قتل عام الموزوته را به عهده داشت فارغ التحصیل ایالات متحده بود و نیروهای تحت فرماندهی و هم پیمانش روابط نزدیکی با ارتش ایالات متحده داشتند.

در انتخابات ریاست جمهوری امسال السالوادور سانچز از چریک‌های رده بالای جبهه آزادی بخش ملی فارابوندو مارتی (FMLN) سرانجام قدرت را در دست گرفت و سپس دادگاه عالی السالوادور به دادستان کل این کشور دستور داد تا در موضوع این قتل عام را مورد بررسی و تحقیق قرار دهد.

در هم شکستن مردمی که با پا خاسته‌اند کار ساده‌ای نیست، تاریخ امریکای لاتین سراسر کشتار و قتل عام مردم یکی از فقیر ترین قاره های جهان توسط امپریالیست هاست، بگذار تا دوباره مردم بی لبخند فریادهای روشن رهایی را سر دهند.





۱۳۹۳ آبان ۱۵, پنجشنبه

سالگرد بزرگ‌ترین اعتصاب مطبوعات در تاریخ جهان

آن غنچهٔ سرخ شکوفه می‌کند
نظامیان مزدور به دفا‌تر روزنامه‌ها حمله کردند و روزنامه نگاران را بازداشت کردند، زیر یوغ چکمه‌های فاشیسم تنها می‌توان اعتصاب کرد، ایستاد، حرف نزد، حتی غذا نخورد تا موجودیت فاشیسم زیر سوال برود.
از تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۵۷ تا ۱۷ دی ماه روزنامه نگاران ایرانی شعله‌ای را روشن کردند که ۶۲ روز حکومت نظامی ارتشبد ازهاری را به خاک نشاند، نه اینکه مثل انقلابیون و مبارزین خاکی شود، آن‌ها دولت نظامی را به خاک تیره و سیاه نشاندند.
صبح امروز حکومت نظامی پهلوی روزنامه‌های کیهان، اطلاعات، آیندگان و غیره را پس از توقیف در کامیون‌های خود انباشت و به مکان نا‌معلومی منتقل کرد، ان‌ها فریاد ما کلمات بود که آن را گرفتند.
وقتی که احمد شاملو گفت: «یاری کنید تا از طریق روزنامه شما به هموطنان بیداردلمان اعلام خطر کنم که دست سانسور، بار دیگر، و این بار از آستین دیگری بر گلوی مطبوعات پنجه افکنده است و خفقان رژیم شاه که بر سر نیزه ارتش و خشونت ساواک او استوار بود، این بار در شرایطی تجدید مطلع می‌کند که برپایگاه‌های تعصب تکیه کرده به سلاح‌های تکفیر و نفریر مسلح شده است.»
امروز زمان بازگشت به ایستادگی است، اشک تمساح پهلوی اگرچه در قامت حکومت نظامی ازهاری چهره کریه خود را به ما واگذاشت اما مانع از ایستادن در مسیر انقلاب نیست. تو گویی دارند اینبار معادله ارتجاعی تر و برعکس «بد‌تر و بد» را تئوریزه می‌کنند، حاشا که به گنداب قبلی برگردیم هرچند تمام گنداب‌ها را به باتلاق‌های پر از خون تبدیل گرده باشند.
رحمانهای هاتفی، سعیدهای سلطانپور، خسروهای گلسرخی فراوان فدا شدند تا خط مبارزه ایستاده باقی بماند، ده‌ها و صدها نشریه توقیف شدند کسی دم بر نیاورد. تحول بنیادین بدون حافظه تاریخی مزاحی بیش نیست، می خواهند ما را به قعر فاجعه بار تاریخ بازگزداند.
مسیر تکامل آنجاست، آنجا دارند انقلاب را تقسیم می‌کنند، در تاریخ این روز‌ها آن غنچهٔ سرخ روییده است که سرانجام شکوفه می‌کند، بدیل دیگری غیر از رهایی بی‌قید و شرط انسان نداریم.








۱۳۹۳ آبان ۶, سه‌شنبه

سیلویا پلات: شاعری که از تمام آبهای جهان گذشت

بیست و هفتم اکتبر روزی است که سیلویا پلات شاعر و نویسنده بزرگ معاصر به دنیا آمد. شاعری که با جسارت مرزهای شعر زنان را پشت سر گذاشت اما برخلاف بسیاری که پس از مرگشان به شهرت می‌رسند، او با مرگش به شهرت رسید.

سیلویا پلات پس از ازدواج با تد هیوز، شاعر و نویسنده سر‌شناس انگلیسی در سال ۱۹۵۶، صاحب دو فرزند شد که نام دخترشان را «فریدا» گذاشتند. او اما پس از ۶ سال زندگی مشترک از هیوز جدا شد و سرانجام در ۱۱ فوریه ۱۹۶۳ پس از آنکه در کنار تخت دو فرزندش غذا و نوشیدنی گذاشت، درزهای در اتاق آن‌ها را با پارچه‌های خیس بست، بوسیلهٔ گاز در آشپزخانه به زندگی خود پایان داد، جسد سیلویا پلات درحالی یافت شد که سرش را در مرگ در فِر اجاق گاز فرو کرده بود. دنیای امروز ما تاریک تر چیزی بود که سیلویا آن را تاب بیاورد.

پس از مرگ بسیاری علت خودکشی او را به رفتارهای همسرش تد هیوز، شاعر و نویسنده انگلیسی مربوط دانستند، اما سیلویا پلات دیگر رفته بود، یکی از شاعران الهام بخش شعر زنان، در سی و یک سالگی دیگر زنده نبود. او که در بیست و یک سالگی نخستین خودکشی ناموفقش را انجام داد، در مجموعه خاطراتش نوشته بود: «مُردن، همانند هر چیز دیگری، یک هنر است. من به‌گونه‌ای استثنائی آن را خوب انجام می‌دهم.»

شعر «گذر از آب» اثر سیلویا پلات را بخوانیم:

دریاچه سیاه، قایق سیاه، دو آدم سیاه که گویی آدمکهایی کاغذی‌اند
درختان سیاهی که از اینجا آب می‌نوشند به کجا چنین شتابانند؟ 
آیا مگرنه که باید بپوشاند سایه‌هاشان تمام وسعت کانادا را؟ 
از نیلوفران آبی قطره وار، پرتو نوری فرو می‌چکد
برگ‌ها نمی‌خواهند ما هیچ عجله‌ای داشته باشیم
آن‌ها گردند و صاف، پر از پند و اندرز‌های سیاه
آب‌ها بسان جهانی سرد از تکانهٔ پارو می‌لرزد
روح سیاهی‌ها در ما و ماهی هاست
خود مانعی برای رفتن است وقتی دست پریده رنگ شاخه‌ای به علامت وداع بالا می‌آید
ستاره‌ها باز می‌شوند میان زنبق‌ها
آیا زنان پری پیکر دریا تو را با سکوتشان چشم بندی وافسون نمی‌کنند؟ 
این است سکوت ارواح مبهوت متحیر.

۱۳۹۳ مهر ۱۳, یکشنبه

سقوط کوبانی سقوط ماست / جزایر ثبات را از جنگ طلبان را پس بگیرید

کوبانی بخشی از آینده است که امروز در حال وقوع است، آینده روشنی که در گذشته بار‌ها اتفاق افتاده است. حادثهٔ کوبانی نفی وجود دولت به معنی بورژوایی آن است، بازگشت نقش ادارهٔ امروز به خلق و مردم است که پیش از این در دوره‌هایی کوتاه در کردستان و برخی نقاط دیگر اتفاق افتاده بود.

اداره مالکیت با دست‌های مردم ساز ناکوک نظم نوین جهانی امروز است. در شرایطی که کشور عضو ناتو از بازگشت پناهندگان و نیروهای کرد برای دفاع از روژاوا مخالفت کرد. انقلاب مردمی که در سوریه اتفاق افتاد اما با میلیتاریزه شدن توسط دستهای خونین خارجی، چیز تازه‌ای نیست، دستکم یک قزن است که کارخانجات اسلحه سازی و دلالان نفتی حزف آخر را می‌زنند. در حالی که سلاح اصلی انقلابیون خاورمیانه در دستان نظم مسلط است نه بر هم زنندهٔ مدام آن، سلاح را باید از او باید بازپس گرفت.

کوبانی امروز همهٔ خاورمیانه است، تلاش برای کشتار در بسیاری از نقاط خاورمیانه و عراق اتفاق می‌افتد و در در دوربین‌ها جا نمی‌گیرد، «امرلی» روزی کوبانی بود اما این آخرین سنگر رژاواست. آخرین بودن اما هنوز در دستهای خلق کردستان سوریه تمام نشده است، آن‌ها هنوز میانه رو «‌تر» نشده‌اند تا از کمک‌های مراکز جنگ طلب که قرن اخیر را به خون کشیده است برخوردار شوند، یا دشمنان دستسازشان در هم کوبیده شوند. اما این آخرین سنگر است و بعد از آن مرگ نیست خاطره و تاریخ است که پس گرفته نمی‌شود. وقتی برای آخرین بار ایستاده است.
کوبانی اما باید زخم بخورد، دوباره زخم بخورد اگر نه دکترین حضور درازمدت نیروهای ائتلاف امریکایی که در بنیادهای خودش جز ویرانی برای منطقه و ستم بیشتر برای ملت‌های واقعا موجود است، کوبانی‌های بسیاری که نام بیشترشان را نمی‌دانیم.

بلند شو و روی پاهای استوارت بایست، نفی خشونت به معنی تمام کلمه در نظام مسلط کنونی امکان پدیر نیست. تا زمانی که درگیری نظامی نه معنی مبارزه خیابانی وجود دارد، در صورت نیاز و لزوم باید خشونت کرد، ارتجاع سرمایه داری را باید متوقف کرد. زمانی می‌رسد که باید ایستاد و به خون کشیدن خلق خاورمیانه را تمام کرد، باید پذیرفت رژاوا‌ها وجود داشته‌اند و هنوز دارند، ما چشمانمان را بسته‌ایم.
تفاوت رژاوا با امرلی یا سایر نقاط دیگری که کشتار مردم اتفاق می‌افتد، رسانه‌ای شدن آن است، کمک‌های نظامی و روابط جدید دیپلماتیک و شبه دیپلماتیک اما سرخط اخبار نیستند پشت پرده هم نباشند وتو شده‌اند بالا نیایند کسی توجهی زیاد نکند، چه انگیزه‌های فاجعه باری. امروز اما کسانی که با هم می‌جنگند آیا یکدیگر را می‌شناسند؟

چرا در صورت نیاز و لزوم باید خشونت کرد؟ نه برای اینکه جانیان جدید به جای گلوله و طناب دار سر بریدن انسان هم بلد هستند، اجرای حکم سربریدن انسان‌ها که هر از گاهی در عربستان اتفاق می‌افتد اما دوول متحد در سقوط سکوت گونهٔ مجمع‌های عمومی و قطعنامه‌ها در هر کجا، چه فرقی می‌کند حامیان بنیادگرایانی که امروز منطقه را به آتش کشیده‌اند در سطوح بین المللی و دیپلماتیک هنوز از اعتبار بالایی برخوردارند. چه فرقی می کند چه کسی به چه روشی انسان می کشد؟ جان های پس گرفته شده باز نمی گردند. در مورد توجیه حضور درازمدت بازوی نظامی امپریالیسم اما در هر منطقه سطح عملیات فرق می‌کند. در جبهه‌های دیگر جنایات داعش اما خبری، فریاد همگانی، هیچ چیزی نیست جز مرگ، اهمیت فاجعه بنیادگرایی که در خاورمیانه اتفاق افتاده، همزمان با اهمیت نقاشی‌های جدید از نقشه آینده خاورمیانه تغییر می‌کند، اینجاست که باید ایستاد.

تبیین این استراتژی جدید ایالات متحده که جنگ با بنیادگرایی اسلامی حضور دراز مدت بازوی نظامی امپریالیسم در منطقه را به همراه خواهد داشت، نیاز به یک جزیره ثبات در مرکز آتش دارد، اینبار ناسیونالیسم کرد با وجود اینکه در سرکوب خلق کرد شرکت داشت اما حالا آغوشش را باز کرده است. خلق مبارز کرد در کنار مبارزه با ارتجاع مذهبی نقش مدعیان خارجی دروغین آزادی را فراموش نخواهد کرد، کردستان یک قرن است که با نقشه‌های دست ساز صادراتی، استثمار مردمش را تجربه کرده است، ناسیونالیست ها شاید دوست داشتند به جای جبهه های چریکی مردمی در روژاوا یک «‌ریش سفید» اداره آنجا را در دست داشت، تا زمانی که کوبانی‌ها وجود دارند، ناسیونالیسم در کردستان نمی‌تواند به راحتی ساحل امن به خون کشانندگان خاورمیانه باشد، جزایر ثبات را باید از جنگ طلبان پس گرفت.

سالگرد کودتای خونین امریکایی در هندوراس

ایالات متحده خاک امریکای لاتین را به خون کشیده بود

وقتی نیروهای امریکایی سازماندهی شده توسط «آی.‌ای.پی.اف» وارد هندوراس شدند، دومین کودتای نظامی خشونت آمیز در این کشور فلاکت زده رقم خورد.

۱۰ روز پیش از برگزاری انتخابات عمومی لوپز آرلانو سیاست مدار لیبرال طرفدار امریکا با انجام یک کودتای نظامی ویلدا مورالس رئیس جمهوری این کشور را برکنار و دو دهه حاکمیت وحشت نظامیان و سرکوب چپگرایان و کمونیست‌ها را در این کشور را آغاز کرد. ۵۱ سال پیش برابر با ۳ اکتبر ۱۹۶۳ اتفاق افتاد.

نظامیانی که برای کودتا به هندوراس وارد شدند توسط IAPF سازماندهی شده بودند. این تشکیلات نیروی نظامی امریکایی بود که به بهانه واهی صلح در ۲۳ می‌۱۹۶۵ و متعاقب مداخله نظامی امریکا در جمهوری دومینیکن تاسیس شده بود. آی.‌ای.پی.اف شامل ۴۲ هزار پرسنل امریکایی و تعداد زیادی از نیروهای بومی بود و نقش مهمی در حمایت از دولت‌های دست نشانده و جنایتکار در امریکای لاتین و سرکوب چپگرایان و انقلابیون داشت. این سازمان در اکثر کشور‌های امریکای لاتین نیروی نظامی داشت و سرانجام در سال ۱۹۶۷ منحل اعلام شد.

هفت سال پیش از این کودتا نیز در تاریخ ۲۱ اکتبر ۱۹۵۶ روبرتو گالوز پسر رئیس جمهور سابق این کشور در کودتایی با حمایت ایالات متحده قدرت را به نظامیان واگذار کرده بود. در سال ۲۰۰۹ مجددا کودتای نظامی دیگری در این کشور فلاکت زده اتفاق افتاد که ایالات متحده به دست داشتن در آن متهم شده بود. تاریخ هندوراس همانند بسیاری از کشورهای امریکای لاتین سراسر کودتاهای متعدد و دخالت های نظامی است، ایالات متحده خاک امریکای لاتین را به خون کشیده بود.
*تصویر: نیروهای امریکایی (Inter-American Peace Force) برای تثبیت کودتای هندوراس در ۱۹۶۳ وارد این کشور می‌شوند.

۱۳۹۳ شهریور ۳۰, یکشنبه

سالگرد خودسوزی نیوشا فرهی، شاعر و نویسنده در مقابل سازمان ملل

بیست و هفت سال از روزی که نیوشا فرهی، شاعر، نویسنده و مدیر خانه کتاب لس آنجلس خود را در مقابل سازمان ملل متحد به آتش کشید گذشت.

او در اعتراض به حضور سید علی خامنه‌ای در اجلاس سازمان ملل، در حالی که زندان‌های ایران سرشار از اعدام و زندانیان شکنجه شده بود، در میان تعداد زیادی از تظاهر کنندگان از جان خودش گذشت. او از هواداران چریک‌های فدایی خلق بود و فداییان در آن زمان ضمن اینکه این را روش مناسبی برای اعتراض ندانستند ابراز تاسف و یادش را گرامی داشتند. ۲۹ شهریور ۱۳۶۶ بود.

نیوشا فرهی در بخشی از وصیت نامه خود نوشته بود: 
به عنوان اعتراض به حضور خامنه‌ای جلاد در سازمان ملل و نیز اعتراض به سیاست‌های اولترا راست ریگان و همچنین عملکرد زهرآلود جوجه فاشیست‌های شاه الهی که همچنان در ضدیت با خلق‌های ایران پای می‌فشارند، خود را به آتش می‌کشم. به استقبال مرگ نمی‌شتایم چرا که عاشق مرگ نیستم و به زندگی در «سرای باقی» هم اعتقادی ندارم. اما به ناگزیر در راه مرگ گام برمی دارم چرا که عاشق زندگی م. و نیز مانند هر جهان سومی دیگری می‌دانم: «آنکه جان نداد به جانان نمی‌رسد».

او وصیتنامه اش را با این بیت آغاز کرده بود:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام ما

یادش گرامی

سالگرد درگذشت ادی آدامز، عکاس صحنه مشهور اعدام در ویتنام

«ژنرال آن ویت کنگ را کشت، من هم ژنرال را کشتم» 

همزمان با سال نوی ویتنامی، جبهه ملی آزادیبخش ویتنام طی یک رشته عملیات به نام «عید تت» به مواضع مختلف دولت دست نشانده ویتنام جنوبی و ارتش امریکا حمله کرد و موفق شد تا محوطه سفارت امریکا پیش برود.

در تاریخ اول فوریه ۱۹۶۸ هنگامی که مبارزان ویتنامی به یکی از پایگاه‌های ارتش امریکا حمله کردند، نیروهای ویتنام جنوبی یک جوان ویتنامی به اسم نگوین ونلم را به اتهام همکاری با جبهه ملی آزادیبخش با دست بسته در یکی از خیابان‌های شهر سایگون به نزد ژنرال جنایتکار نگوک لوآن آوردند، وی بدون بررسی به سرعت با شلیک گلوله‌ای در مغز جوان ویتنامی او را بصورت خیابانی اعدام کرد.

انتشار این عکس در رسانه ها تاثیر مهمی بر افکار عمومی علیه جنگ ویتنام داشت. جنگ ویتنام اگرچه برای ویتنام مرگ یک میلیون و صدهزار انسان را به همراه داشت، اما برای ادی آدامز به کسب جایزه پولیتزر منجر شد. او در گفتگو با مجله تایم گفته بود: «ژنرال آن ویت کنگی را کشت، من هم ژنرال را کشتم، با دوربینم». او بعد‌ها از خانواده ژنرال جنایتکار لوآن به دلیل گرفتن این عکس عذرخواهی کرد و همپنین پس از مرگ ژنرال لوآن او را قهرمان! نامید. او در ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۴ درگذشت.
در ۳۳ اکتبر ۲۰۰۹ گالری سوزان پرینت اصلی این تصویر اعدام را با امضای ادی آدامز در پشت آن در یک حراجی به قیمت ۴۳۲۰۰ دلار فروخت.

ایالات متحده چهارده سال در کنار مزدوران جنایتکار ویتنام جنوبی علیه خلق این کشور جنگیده است.




 Eddie Adams, 1968

۱۳۹۳ شهریور ۲۱, جمعه

سالگرد کودتای خونین امریکایی در کنگو

و لومومبا می‌دید مرگ خونین مرا در بولیوی
آنها اورانیوم داشتند

جسدش را قطعه قطعه کردند و در اسید سولفوریکی که از معادن استعماری بدست می‌آمد حل کردند، سپس بقایای جسدش را آتش زدند. مردهٔ او هم برایشان خطرناک بود، نام «پاتریس لومومبا» آن‌ها را می‌ترساند.

او قهرمان مردم، رهبر چپگرای استقلال کنگو از استعمار و اولین نخست وزیر قانونی این کشور بود که بشردوستان، کابینه‌اش را تنها ۶۷ روز تحمل کردند. در جریان کودتای امریکایی در پنجاه و سه سال پیش در چنین روزی برابر با ۱۴ سپتامبر بیش از صدهزار نفر کشته شدند.

دولت بلژیک از سال ۱۸۸۴ عمده ثروت خود را از معادن غنی کنگو تامین می‌کرد، اورانیوم معادن کنگو در طول سالهای جنگ سرد برای امریکا جنبه حیاتی داشت، جنایت دردناک هیروشیما و ناکازاکی بوسیله اورانیوم کنگو اتفاق افتاده بود. این موضوع بشردوستان را واداشت تا بلافاصله بعد از استقلال، استان کاتانگا که معادن در آنجا بودند را جدا کنند و همین امر موجب بروز هرج و مرج شدید در این کشور شد.

لومومبا برای متوقف کردن هرج و مرج در این کشور ابتدا از نیروهای حافظ صلح سازمان ملل درخواست کمک کرد اما عملا این نیرو‌ها امکان هیچ فعالیتی نداشتند، برقراری نظم در کنگو مطلوب قدرت‌های بزرگ نبود. او سپس از اتحاد جماهیر شوروی درخواست کمک کرد که همین امر خشم کاخ سفید را برافروخت چرا که در طی جنگ سرد این گناهی نابخشودنی به حساب می‌آمد، به گونه‌ای که حتی سفیر وقت امریکا در کنگو با طعنه به تمایلات چپگرایانه او در مکاتبات نامش را به «لومومباویچ» تغییر داد. بر اساس اسنادی که در سال ۲۰۰۰ منتشر شد دولت آیزنهاور با حذف فیزیکی و ترور لومومبا توسط سازمان سیا موافقت کرده بود.

لومومبا در حالی که تلاش داشت به شمال شرق کنگو برود تا دوباره وسیله هوادارانش قدرت را دوباره در دست بگیرد بازداشت شد، او را درمقابل چشم نیروهای حافظ صلح سازمان ملل و روزنامه نگاران، در حالی که عینک به چشم نداشت، وحشیانه پشت یک وانت زنجیر کردند و به بازداشتگاه بردند. ساعاتی بعد افسران بلژیکی او را به همراه دو نفر از وزیران کابینه به اعماق جنگل بردند و به وحشیانه‌ترین شکل ممکن کشتند، تنها ۵۳ سال پیش اتفاق افتاد.

سقوط دولت لومومبا که با دخالت خارجی صورت گرفت، این کشور فقیر را برای نیم قرن در کشتار و فلاکت و هرج و مرج فرو برد، به گونه‌ای که بر اساس آمار کمیته بین المللی نجات (IRC) که در سال 2008 منتشر شد بیش از پنج میلیون و ۴۰۰ هزار نفر در فاصله سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۳ در این کشور کشته شده اند.

پس از انتشار اسناد و جزئیات سقوط دولت و قتل فجیع لومومبا و سایر همراهانش، دولت بلژیک در فوریه ۲۰۰۲ بصورت رسمی از مردم کنگو عذرخواهی کرد، ایالات متحده اما برای یک قرن کشتار و تجاوز و جنگ هیچ وقت از مردم جهان عذرخواهی نکرده است، تنها جرم آنها این بود که اورانیوم داشتند.

هوشنگ ابتهاج در شعر درخشان «دیباچه خون» می‌نویسد:

«تو لومومبا را می‌دیدی
و لومومبا می‌دید
مرگ خونین
مرا در بولیوی
راز سرسبزی حلاج این است
ریشه در خون شستن
باز از خون رستن»

تصویر: پاتریس لومومبا، قهرمان استقلال مردم کنگو، در دستان کودتاچیانِ سلاخ، به آیندگان نگاه می‌کند.

منابع: [۱]، [۲]، [۳]، [۴]

۱۳۹۳ شهریور ۱۸, سه‌شنبه

ساگرد مرگ پدر بمب هيدروژنى

او به علم خیانت کرد

یازده سال پیش در چنین روزی برابر با ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۳ یکی از دشمنان بزرگ بشریت درگذشت. 

دکتر ادوارد تلر پدر بمب هیدروژنی و از مدافعان سرسخت افزایش تسلیحات هسته‌ای ایالات متحده بود که در میان جامعه علمی ایالات متحده مخالفان فراوانی داشت. وی که در خانواده‌ای یهودی در مجارستان به دنیا آمده بود پس از به قدرت رسیدن هیتلر به امریکا مهاجرت کرده بود و انگلیسی را با لهجه صحبت می‌کرد. 

تلر کسی بود که با اصرار و استدلال کنگره امریکا را قانع کرد تا بودجه لازم را برای ساخت بمب اتمی را در اختیار دکتر اوپنهایمر قرار دهد. 

تلر کسی بود که پس از اتمی شدن شوروی به دلیل نفرتش از کمونیسم شخصا اقدام به اختراع بمب هیدروژنی برای ایالات متحده کرد. 

تلر کسی بود که با اصرار به ریگان توانست موافقت او را برای برنامه ضدموشکی «جنگ ستارگان» جلب کند و بودجه نظامی امریکا را بالا ببرد. 

تلر کسی بود که استنلی کوبریک در سال ۱۹۶۴ کمدی تلخ «دکتر استرنج‌لاو یا: چگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و به بمب عشق بورزم» را با الهام از او ساخت. 

تلر کسی بود که دانشجویانش او را «شیدای بمب» و «پرفسور بمب» می‌نامیدند و ایزاک رابی فیزیکدان برنده جایزه صلح نوبل او را دشمن بشریت نامیده بود. كارخانجات اسلحه سازى را نابود كنيد، او کسی بود که به علم فیزیک خیانت کرد.

۱۳۹۳ شهریور ۱۳, پنجشنبه

افتضاح قضایی در ایالات متحده

جنایتکار جنگی با آزادی زندگی می‌کند

در جریان جنگ ویتنام سربازان ایالات متحده در جریان یک عملیات جستجو اقدام به قتل عام دستکم ۵۰۴ نفر از غیر نظامیان روستای مای‌لی به منظور پاکسازی کمونیست‌ها کردند، عمدتاً زنان و کودکان. به برخی از زنان پیش کشته شدن تجاوز شده بود، برخی قطع عضو و حتی مثله شده بودند یک جهنم واقعی در مای‌لی اتفاق افتاده بود، ۱۶ مارس ۱۹۶۸بود.

ایالات متحده بسیار تلاش کرد تا این جنایت را از افکار عمومی پنهان کند اما با گذشت یک سال، همراه با تلاش‌های فعالین ضد جنگ، کم کم جزئیات فاجعه در رسانه‌ها منتشر شده بود. ایالات متحده حدود ۵۰۰ هزار سرباز در ویتنام مستقر کرد که هزینه‌های نظامی آن‌ها حدود دو میلیارد دلار در ماه بود.

چهل و پنج سال پیش در چنین روزی برابر با ۵ سپتامبر ۱۹۶۹، ستوان ویلیام کالی و بیست و پنج سرباز دیگر از سوی دادگاهی در ایالات متحده به جنایت جنگی متهم شدند، ستوان کالی فرمانده دسته اى كه اين جنايت را مرتكب شد، در دادگاه اولیه به اعدام محکوم شد اما پس از دادگاه با دستور ریچارد نیکسون تا زمان دادگاه تجدید نظر آزاد شد، رای تجدید نظر با فشار مقامات دولتی ابتدا به حبس ابد، سپس ده سال زندان و سرانجام پس از سه سال و نیم حبس خانگی آزاد شد. این دادگاه یک افتضاح قضایی در تاریخ ایالات متحده است. 

ستوان ویلیام کالی که یکی از جنایتکاران جنگی قرن حاضر است تا کنون تحت حمایت قانون ایالات متحده در آزادی به زندگی خودش ادامه داده است، او در سال ۲۰۰۶ به شهر آتلانتا نقل مکان کرد و در سال ۲۰۰۷ در ازای دریافت ۲۵ هزار دلار با دیلی میل مصاحبه کرد که زیر عنوان «هیولای کشتار مای‌لی» منتشر شد. جنایتکاران جنگی باید محاکمه شوند. 


تصویر: یکی از سربازان ایالات متحده در ویتنام جسد متلاشی یک کودک ویتنامی را به مثابه پرچم رسوایی ارتش امریکا بالا می‌برد.
 William Calley, 2007 - 1968

Photo taken by United States Army photographer Ronald L. Haeberle on March 16, 1968 in the aftermath of the My Lai massacre showing mostly women and children dead on a road.

۱۳۹۳ شهریور ۱۰, دوشنبه

سالگرد استقلال ویتنام از استعمارگران

جهان علیه آنها به پا خاست

شصت و نه سال پیش در چنین روزی برابر با دوم سپتامبر ۱۹۴۵ هوشی‌مین رهبر بزرگ مردم ویتنام استقلال این کشور از استعمار فرانسه را اعلام کرد. 

هوشی‌مین از شخصیت‌های بزرگ قرن بیستم و از اعضای موسس حزب کمونیست فرانسه بود که حزب کمونیست ویتنام را تشکیل داد و سرانجام پس از حوادث جنگ جهانی دوم توانست استقلال ویتنام از فرانسه را بدست بیاورد. 

او چهل و پنج سال پیش در همین روز یعنی دوم سپتامبر، در روز استقلال ویتنام درگذشت. 

در سال ۱۹۵۴ دولت فرانسه ضمن موافقت با استقلال ویتنام که آن را هنوز تا قرن بیستم به استعمار کشیده بود، این کشور را به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم کرد و ایالات متحده و فرانسه نیروهای دست نشانده‌شان را در ویتنام جنوبی حاکم کردند، در تمام سالهای کشتار مردم و کمونیست‌ها در ویتنام، ایالات متحده ضمن حضور در جنگ ویتنام از مزدوران جنایتکار ویتنام جنوبی حمایت می‌کرد، تصاویر دردناکی که از جنایت نیروهای امریکایی و جنایتکاران ویتنام جنوبی ثبت شده است وجدان بشریت را‌‌ رها نمی‌کند.

سرانجام در پی شکست های متعدد نظامی، تظاهرات و اعتصاب عمومی در سراسر جهان و فشار افکار عمومی علیه حمله نظامی ظالمانه امریکا به ویتنام، در تاریخ ۱۱ اگوست ۱۹۷۲ آخرین نفرات ارتش امریکا از ویتنام خارج شدند. جهان علیه آنها به پا خاسته بود. در تاریخ ۳۰ آوریل ۱۹۷۵ نیروهای جبهه ملی آزادیبخش ویتنام سرانجام شهر سایگون در ویتنام جنوبی را بازپس گرفتند و جنگ خاتمه یافت، خیلی دور نیست تنها ۳۹ سال پیش بود که جنایات دولت امریکا و جنگ ویتنام پایان یافت. 

تصویر: مزدوران ویتنام جنوبی و پدربزرگ‌های داعش امروز، سرهای بریده کمونیست‌ها را در دست گرفته‌ و روی زمین انداخته اند و لبخند می زنند.

۱۳۹۳ شهریور ۹, یکشنبه

سالگرد فاجعهٔ سیاه مدرسه باسلان

مشق مرگ را مى نوشتند

ده سال پیش در چنین روزی برابر با اول سپتامبر جدایی طلبان اسلامگرای چچن در روز اول سال تحصیلی با حمله به یک مدرسه ۱۱۰۰ نفر شامل ۷۷۷ دانش آموز، والدین و معلمان مدرسه را به گروگان گرفته شدند که در ‌‌نهایت، حداقل ۳۳۴ گروگان از جمله ۱۸۶ کودک کشته شده و صدها نفر زخمی شدند.

تروریست‌ها همه را به درون سالن ورزش برده و اقدام به بمب گذاری در سالن کردند. مواد منفجره‌ از ستون‌ها و حتی‌ از میله‌ بسکتبال‌ آویخته‌ شده‌ بودند. سیم‌هایی‌ که‌ به‌ بسته‌های‌ انفجاری‌ متصل‌ شده‌ بود در جایی‌ بالای‌ سر ردیف‌های‌ به‌ هم‌ چسبیده‌ بچه‌ها به‌ فعال‌ کننده‌های‌ انفجاری‌ متصل‌ شده‌ بودند. تندروان اسلامی خواستار خروج نیروهای روسیه از منظقه چچن بودند.

مذاکرات با گروگانگیر‌ها سه روز طول کشید، جدایی طلبان اعلام کرده بودند به گروگان‌ها آب نخواهند داد، کودکان از تشنگی شدید بی‌تاب و بی‌هوش می‌شدند و به دلیل گرمای زیاد لباس‌هایشان را درآورده بودند.

در طی سه روز بین ۱۰ تا بیست گروگان کشته شده بودند، سرانجام به ۶ نفر غیر مسلح اجازه داده شد برای انتقال اجساد وارد شوند، شاهدان عینی می‌گویند آن‌ها حتی جلیقه ضدگلوله نپوشیده بودند، ناگهان صدای مهیب یک انفجار سالن ورزشگاه را پر کرد و دو نفر از کسانی که منظور انتقال اجساد وارد شده بودند هدف گلوله قرار گرفتند، جنگ نهایی آغاز شده بود. غیر از احتمال انفجار عمدی توسط تروریست‌ها، گزارش‌هایی حاکی از فعال شدن تصادفی ضامن توسط یکی از زنان گروگانگیر است، گزارش دیگری نیز از سقوط و انفجار بمبی که به حلقه بسکتبال بسته شده بود حکایت دارد. به دنبال درگیری‌ها بمب‌ها منفجر شدند، کودکان با بدن‌های برهنه پاره پاره شدند و سوختند، زنان مردند، وقتى زنگ آخر خورد آنها داشتند مشق مرگ مى نوشتند.






۱۳۹۳ شهریور ۸, شنبه

سالگرد یکشنبه خونین دوبلین

شعله‌هایی برافروختند که میراثی نمی‌شناسد

۱۰۱ سال پیش در چنین روزی برابر با ۳۱ آگوست ۱۹۱۳ یکی از پیشرو‌ترین اعتصابات کارگری تاریخ در دوبلین با حمله پلیس سرمایه به خون نشست. 

چهار سال پیش از انقلاب کبیر روسیه، بیش از ۲۰ هزار نفر از کارگران به رهبری دو نفر رهبران کارگری سوسیالیست ایرلند به نام‌های جیمز لارکین و جیمز کنولی علیه دو کمپانی بزرگ اقتصادی این کشور به خیابان‌های دوبلین آمدند. در درگیری پلیس با کارگران دو نفر کشته و سیصد نفر زخمی شدند. 

جیمز لارکین که از سازماندهندگان اصلی این تجمع بود، پیش‌تر اقدام به تاسیس اتحادیه حمل و نقل ایرلند، حزب کارگر ایرلند و سپس اتحادیه کارگران ایرلند کرده بود. لارکین در این تجمع به سخنرانی پرشوری در دفاع از کارگران پرداخت که پس از سالها به یکی از نمادهای اصلی مبارزات کارگری در ایرلند تبدیل شده است و این تصویر مشهور در بسیاری از پوستر‌ها و فعالیت‌های تبلیغی ایرلند مورد استفاده قرار می‌گیرد. آن‌ها شعله‌هایی در جهان بر افروختند که میراثی نمی‌شناسد.

تصویر اول: جیمز لارکین در میانهٔ اعتصاب با کارگران حرف می‌زند. 






۱۳۹۳ شهریور ۷, جمعه

سالگرد نسل کشی تلخ سومیدا و جنایات امریکا علیه بشریت

۹ مارس ۱۹۴۵
پنج ماه مانده به بمب باران اتمی هیروشیما و ناگاساکی، در ۹ مارس ۱۹۴۵ جنایتی بسیار غم انگیزتر اتفاق افتاد.

در طول امشب تا بامداد فردا تعداد ۳۳۴ بمب افکن B-29 بر اساس آمار رسمی بیش از ۱۰۰ هزار شهروند توکیو را با بمب های آتش زای ناپالم و فسفر سفید زنده زنده سوزاندند که تلفات آن تقریباً با نسل کشی اتمی برابر است.

عمده اهداف نیروی هوایی امریکا کارخانه‌جات، کارگاه‌ها و مراکز صنعتی دو سوی رودخانه سومیدا به منظور فلج کردن اقتصاد ژاپن بود که به کشتار گسترده کارگران و شهروندان عادی انجامید.

*تصویر: جسدهای سوخته به جا مانده در توکیو.



سالگرد نخستین عملیات چریکی شهری به رهبری کارلوس لامارکا

9 می 1969
باز آخرین شقایق این باغ نیستند

چهل و پنج سال پیش در چنین روزی برابر با 9 می 1969 و پنج سال پس از کودتای امریکایی برزیل علیه رئیس حمهور مردمی برزیل، نخستین عملیات چریکی شهری به رهبری کارلوس لامارکا اتفاق افتاد.

لامارکا که سابقه حضور در فلسطین را هم در کارنامه خود دارد، به عنوان یک نظامی رده بالا در همین سال از ارتش جدا و به گروه پیشاهنگ انقلابی مردمی پیوست.

کاپیتان لامارکا و ماريگِلا در برزیل همدوش با فرمانده چگوارا در کوبا و در کنار تورسيوس ليما و يون سوسا در گواتمالا، روکه دالتون در السالوادر، کارلوس فونسِکا در نيکاراگوئه، کميلو تورِز در کلمبيا، اينتی و کوکو پِدرو در بوليوی، رائول سِنديک در اروگوئه، روبرتو سنتوچو در آرژانتين، و سزار يانیِز در مکزيک در مقابل ظلم و زورگویی و کشتار شکنجه در امریکای لاتین آتشی در قاره نشاندند که میراثی نمی شناسد. 



سالگرد کتابسوزان گسترده نازی‌ها در آلمان

۱۰ می‌۱۹۳۳
قفس را بسوزان

هشتاد و یک سال پیش در چنین روزی برابر با ۱۰ می‌۱۹۳۳ حدود ۲۵ هزار جلد کتاب به دستور حزب نازی در آتش سوزانده شد. 

از ماه‌ها قبل سازمان‌های دانشجویی، استادان و کتاب‌داران نازی، فهرست بلندی از اسامی کتاب‌هایی تهیه کرده بودند که از نظر آن‌ها مضر تشخیص داده می‌شد. امشب نازی‌ها مشعل به دست و در حالی که رژه می‌روند و سرود می‌خوانند به کتابخانه‌ها و کتابفروشی‌های سراسر آلمان حمله می‌کنند و کتاب‌ها را به آتش می‌کشند. 

در فهرست کتابهای سوزانده شده آثار مارکسیستی و رمان‌های نویسندگان بزرگ از جمله جک لندن، ارنست همینگوی، همچنین آثار کسانی از قبیل فروید، انشتین و حتی هلن کلر که بر نابینایی و ناشنوایی خود غلبه کرده بود مشاهده می‌شد، هلن کلر بعد از آگاهی از سوزانده شدن کتاب‌هایش گفت:: «استبداد نمی‌تواند بر قدرت فکر و اندیشه چیره شود».

یوزف گوبلز، وزیر تبلیغات آلمان نازی که برگزارکننده مراسم کتاب‌سوزان بود، در سخنرانی خود در شب مراسم کتاب‌سوزان، «کتاب‌های فاسد» را بد‌تر از «غذاهای فاسد» دانست که ذهن «بچه‌های آلمانی» را خراب می‌کنند. 

کتابسوزان نازی در سالهای بعد و در کشورهای دیگری که به اشغال در می‌آوردند همچنان ادامه یافت و کتاب‌های بسیاری در سراسر اروپا در آتش جهل و فاشیسم سوخت.

سرانجام در سال ۱۹۴۶ متفقین فهرستی از ۳۰ هزار عنوان کتاب چاپ شده در دوران نازی‌ها را تنظیم کردند و اقدام به نابودی میلیون‌ها نسخه از این کتاب‌ها کردند که فرق زیادی با کتابسوزان نازی‌ها نداشت. 

بعد التحریر: با محاسبه سرانگشتی در مورد تیراژ کتاب‌ها در زمان انقلاب ۵۷ می‌توان دریافت که حجم کتاب‌های سوزانده شده و خمیر شده در ایران به مراتب بیشتر از آلمان بوده است، اندیشه را نمی‌توان با آتش از میان برد، قفس را بسوزان،‌‌ رها کن پرندگان را. 

تصویر: اعضای سازمان جوانان حزب نازی در اطریش در تاریخ ۳۰ آوریل ۱۹۳۸ با شادی کتاب‌ها را به آتش می‌کشند.

سالگرد کشتار دانشجویان ضدجنگ در دانشگاه جکسون

16 می

آنجا هنوز آدم می‌کشند


چهل و پنج سال پیش در چنین روزی پلیس ایالتی می‌سی‌سی‌پی به سوی دانشجویان معترض علیه جنگ ویتنام در مدت ۲۹ ثانیه ۱۴۰ گلوله شکلیک کرد. کمی از نیمه شب گذشته بود که با شلیک مستقیم گلوله دو دانشجو کشته و ۱۲ نفر دیگر زخمی شدند.

حادثه پس از آن اتفاق افتاد که عصر روز ۱۴ می‌حدود ۱۰۰ نفر از دانشجویان عمدتا سیاهپوست در اعتراض به جنگ ویتنام، دخالت نظامی در کامبوج و نابرابری‌های موجود در جامعه امریکا اقدام به تجمع کرده بودند و تظاهراتشان به خشونت کشیده شده بود.

پلیس در ابتدا به دروغ ادعا کرد در پی مشاهده یک تک تیرانداز در طبقات بالایی خوابگاه اقدام به تیراندازی کرده است در صورتی که به دلیل عدم یافتن کوچک‌ترین شواهدی این ادعا رد شد.

پیش از این تنها ۱۱ روز پیش بود که گارد ملی اوهایو با حضور در دانشگاه کنت به روی تجمع دانشجویان علیه جنگ ویتنام آتش گشوده بود که به کشته شدن ۴ دانشجو و زخمی شدن ۹ نفر دیگر منجر شد.

در جریان این وقایع حدود ۴ میلیون دانشجو در سراسر ایالات متحده اقدام به اعتصاب کرده بودند که اکثر دانشگاه‌ها ی امریکا تعطیل شد و افکار عمومی در سراسر جهان علیه جنگ تحت تاثیر قرار گرفت.

کمی بعد از نیمه شب بود، هوا تاریک بود، گلوله‌ها همه جا را پر کرده بودند، آن‌ها ماندگار شدند، آن جنگ تمام شد، این‌ها اما هنوز آدم می‌کشند.






سالگرد درگذشت ریموند مک کریش و پتسی اوهارا پس از ۶۱ روز اعتصاب غذا

۲۱ می‌۱۹۸۱
دست های بانوی آهنین خونین است

تنها ۱۶ روز از درگذشت بابی سندز پس از ۶۶ روز اعتصاب غذا گذشته بود که دو نفر از رفقای اعتصاب کننده‌اش در یک روز به او پیوستند. 

سی و سه سال پیش در چنین روزی برابر با ۲۱ می‌۱۹۸۱، ریموند مک کریش و پتسی اوهارا جانهاي جوانشان را در راه آزادی به سوی امپراطوری تاچر شلیک کردند، اولي در هنگام مرگ ٢٤ و دومي تنها ٢٣ سال داشت.

ریموند و پتسی که به همراه هم و ۲۰ روز بعد از اعتصاب غذای بابی سندز اعتصاب خود را شروع کرده بودند، ۵ روز کمتر از او دوام آوردند و پس از ۶۱ روز هردو با هم درگذشتند. 

اعتصاب غذای این زندانیان سیاسی که در اعتراض به سیاست‌های خونبار دولت بریتانیا و مارگارت تاچر بود تنها با خواسته‌های صنفی مطرح شده بود، آنها می‌خواستند که به عنوان زندانی سیاسی به رسمیت شناخته شوند. این اعتصاب حول پنج خواسته اتفاق افتاد: 

۱. حق نپوشیدن لباس زندان؛ 
۲. حق کار نکردن در زندان؛ 
۳. حق ارتباط آزاد با دیگر زندانیان و انجام فعالیت‌های آموزشی و سرگرمی؛ 
۴. حق یک ملاقات، یک نامه و یک بسته در هر هفته؛ 
۵. احیای تمام عفوهایی که به علت اعتراضات لغو شده بودند. 

در تمام روزهای تاریک اعتصاب غذا و مرگ‌های پی در پی در زندان بلفاست که به کشته شدن ۱۰ نفر از اعضای ارتش جمهوری خواه ایرلند انجامید، سیاست‌های مارگارت تاچر مبنی بر تبلیغات سنگین رسانه‌ای و بی‌توجهی به خواست‌های این زندانیان سیاسی بود که به قتل این زندانیان منجر شد. او مسئول مستقیم جان این زندانیان است، آری، مارگارت تاچر خون ريخته است.