صفحات

۱۳۹۰ دی ۶, سه‌شنبه

آزادی کامل هنر برای رهایی پرولتاریا



 امیرمحسن محمدی

هنر و فرهنگ بشری هیچ وقت به اندازه ی دوران معاصر در سراشیب سقوط قرار نداشته است اما در همیشه ی تاریخ تیغ سانسور تمامیت خواهان گلوی هنرمند را هدف گرفته است و با لجن پراکنی و تخریب شخصیت خصوصی او تلاش در جهت تضعیف کردن کنش های هنر او با جامعه می کنند غافل از اینکه هر طفلی این اندازه از آزادی و برابری فردی را یک ارزش بزرگ اجتماعی به حساب می آورد، آزادی های فردی که در آثار بزرگانی چون رزا لوکزامبورگ در حداکثر خود خواسته شده است ضامن پویایی جامعه است و شکی نیست تمامیت خواهی هنری به ظهور جوامع ایستا و تثبیت موقعیت اقتصادی بورژوازی در نظام سرمایه داری بین المللی منجر خواهد شد.
تولیدات هنری، فلسفی، جامعه شناختی و علمی فعالیت هایی کاملاً فردی هستند و تبدیل پتانسیل های ذهنی افراد به شکل های عینی آن می باشند که نهایتاً به پربار شدن فرهنگ منجر می شوند، این تولیدات ضرورتی دوجانبه را نشان می دهند که میان فرد و جامعه وجود دارد. نمی توان از قانون مندی مشخصی که بر آزادی فرهنگی جامعه وجود دارد چشم پوشید، نمی توان در زمینه ای که موجب ایستایی و سکون فضایی خواهد شد که خلاقیت آزاد افراد در آن شکل می گیرد بی تفاوت بود و از طرف دیگر آزادی این فضا در مسمومیت معاصر خویش بیش از هر چیز دیگر مورد تجاوز و تخریب حکومتی قرار گرفته است، نظام سرمایه داری بین المللی هنر و هنرمند را مزدور خویش می خواهد و با انواع و اقسام محدودیت های نانوشته  و نوشته ای که برای آن ایجاد کرده است در حال نابودی خلاقیت آزاد آن است، درست مانند همان کنش محدود و ناقصی که هنر استالینیستی در راستای تحکیم قدرت و سرکوب ایجاد می کند و دقیقاً مثل هنر فاشیستی که با ناقص ترین چهارچوب های زیبایی شناسانه صرفاً به تعریف و تمجید و توجیه نظام هیتلری پرداخته و هرگونه گرایش به آزادی خلاق را شدیداً سانسور کرده است.
هنر حقیقی امروز در ذات خود کاملا انقلابی است و در راستای بازسازی ارگانیک جامعه و آزادی، برابری و رهایی پرولتاریا حرکت می کند، برای داشتن این هدف در ابتدا باید آزادی و رهایی خلاقیت هنری افراد را تضمین کند تا در مورد هدف نهایی رهایی پرولتاریا و خلق های در زنجیر صادقانه مبارزه کرده باشد. لئون تروتستکی در مانیفیست پیش به سوی هنر آزاد و انقلابی تصریح می کند: «رژیم خودکامه ی شوروی از طریق فعالیت در تشکیلات به اصطلاح فرهنگی که در سایر کشورها به راه انداخته است سایه ای از شک و بدگمانی علیه تمامی ارزش های معنوی در سراسر گیتی فرو افکنده است. سایه ای از خون و لجن پراکنی که عده ایی در جامه ی هنرمند و روشنفکرنما در آن وول می خورند، کسانی که نوکرصفتی را حرفه ی خود ساخته اند، فریبکاری را راه و رسم خود قرار داده اند و پرده پوشی بر جنایات را طریقی برای ادامه ی خوشی و تفنن یافته اند، هنر رسمی دوران استالین بازتاب تلاش چنین افرادی است برای برحق نشان دادن چهره ی مزدورشان آن هم با هیاهویی که تا کنون در تاریخ سابقه نداشته است».
نظام های بورژوایی و استالینیستی که در عمل شرافت و هویت انسانی را زیر پا گذاشته اند و آرزوی مردم را در مبارزه برای جهانی بهتر نادیده گرفته اند همیشه مورد خشم هنرمندان آزاد قرار گرفته اند و توسط آنان افشا و رسوا شده اند، نقش هنرمند در جامعه ی منحط بورژوازی امروز در تقابل میان فرد و اشکال اجتماعی که با وی به ستیزه برخاسته اند مشخص می شود، این موضوع می تواند هنرمند را متعهد و در صف پیشروان انقلابی قرار دهد و همین موضوع است که سوسیالیسم واقعی را تضمین کننده ی آزادی کامل هنر قرار خواهد داد، نیاز روح انسان ها به رهایی و آزاد شدن در میان تمامی افراد مشترک و در همه جای دنیا در حال توسعه یافتن است، اگر این رهاسازی و آزادسازی انسانها در راه طبیعی و منطقی خود شکوفا شود عظیم ترین حادثه ی تاریخ و زیباترین آزوی بشریت به واقعیت بدل می شود: «آزادی و رهایی تمامی انسانها».
حکومت های تمامیت خواه و دیکتاتوری هنرمندان را با بهانه هایی که در تضاد و تناقض با روح آفرینش هنری هستند مورد محدودیت قرار می دهند و با دروغ هایی چون منافع ملی و مصالح مملکتی حتی برای محتوا و مضمون آثار هنری تعیین تکلیف می کنند اما یک هنرمند حقوقی دارد که به هیچ بهانه ای نمی توان از او سلب کرد از جمله آزادی اندیشیدن، رهایی از هر قید و بندی و انتخاب آزادانه ی محتوا و فرم های هنری و این ضرورت حیاتی آفرینش هنری می باشد، اینچنین است که اصل «آزادی کامل برای هنر» خدشه ناپذیر می شود چرا که هرگونه تعهد به حکومت و پایبندی به محدودیت های سیستماتیک اساساً در تعارض با ذات آفرینش هنری قرار دارد، از طرف دیگر حق منطقی سوسیالیسم انقلابی است که در مقابل تجاوزات امپریالیستی به هنر واکنش نشان بدهد اما این واکنش موقت سوسیالیسم انقلابی در دفاع از آزادی و رهایی انسان هاست و با بوجود آوردن سلطه ی حکومتی بر امر متعالی آفرینش آزاد هنری ذاتاً تفاوت دارد.
باید در نظر داشت دفاع از آفرینش آزاد هنری و آزادی کامل اندیشه اصلا به معنای دفاع از بی طرفی سیاسی نیست چراکه دیگر هیچ شکی وجود ندارد اندیشه و هنر به اصطلاح «فاخر» و «ناب» همواره در طی تاریخ در خدمت اهداف و سیستم های ارتجاعی بوده است، به راستی هنر بسیار پر ارزش تر و والا تر از آن است که در این محدودیت ها حبس شود و هیچ وظیفه ای برای هنر نمی توان قائل شد به جز همان آفرینش آزاد هنری، هنرمند دنیای درونی خود را در تعامل با شکل ها و فرم های بی نهایت موجود در جهان به شکلی کاملاً آزادانه تجسم می نماید و به رویا بینی و خلق آزادانه ی لحظه های هنری می پردازد.
مارکس در صفحه ی هفتاد جلد اول مجموعه آثار تذکر می دهد: «نویسنده طبعا برای ادامه ی زندگی و کارش باید به کسب معاش بپردازد، اما تحت هیچ شرایطی نباید برای کسب معاش و پول در آوردن ادامه ی زندگی دهد و یا بنویسد، نویسنده به هیچ روی کار نویسندگی را وسیله نمی پندارد، این کار برای او نفس هدف است، اگر هم به دیده ی وسیله در آن بنگرد وسیله ای خواهد بود برای او و دیگران که در صورت لزوم خود را فدا کنند تا به هنر و کارش هستی ببخشند، شرط اول آزادی مطبوعات غیر تجاری بودن آن است»، در شرایط امروزجهان و انحطاط و فرومایگی هنر مزدور، هنرمندان در موقعیت دردناک پارادوکسیکالی قرار گرفته اند، اکثریت آنان برای کسب معاش و بوجود آوردن درآمد دو راه در پیش خود می بینند: یا مسیری را انتخاب کنند که با آوار فروپاشی سرمایه داری بسته شده است و یا اینکه در مسیر ایدئولوژی سرمایه داری پا بر بدن نحیف و شکننده ی پرولتاریای در زنجیر بگذارند، تکلیف ما با هنرمندان دون مایه ای که مزدوری امپریالیسم جدید را پذیرفته اند کاملا مشخص است و نیازی به افشای دنائت آنان در این مجال نیست چرا که عفونت اجساد طبقات فرودست جوامع که از دهان خونخوار اربابانشان بیرون می ریزد این سگان زنجیری را هار تر از همیشه نمایان می کند، اما هنرمندانی که در این موقعیت دردناک به سازمان های استالینیستی روی می آورند اگر که بخواهند از فساد کامل اخلاقی دور بمانند مدت زیادی نمی توانند در این سیستم ها دوام بیاورند، چرا که نه تنها که نمی توانند پیام آفرینش آزاد هنری خود را به مخاطبان برسانند بلکه در مقابل اندک درآمد و پولی که به هیچ وجه شأن واقعی هنر نیست به هرگونه مزدوری و پستی تن در خواند داد، هنر متعالی به جای دیگری تعلق دارد، جای آن در میان کسانی نیست که به امر پرولتاریا، انقلاب و انسانیت خیانت کرده اند بلکه جای او در میان کسانی است که با عزمی تزلزل ناپذیر به انقلاب ضد سرمایه داری وفادار مانده اند و تنها اینان می توانند انقلاب را به ثمر برسانند و از این راه به بیان آزادانه ی همه ی اشکال، فرم ها و خلاقیت انسانی تحقق بخشند و آزادی کامل هنر را تضمین کنند.
هنرمندان باید به دفاع از آزادی کامل هنر برخیزند، این نیاز مشترک هر جریان هنری، فلسفی و سیاسی با هر گرایشی را در برمی گیرد، باید هنر را از شر روحیه ی پلیسی ارتجاع رهانید، اکنون هنرمندان بزرگ زیادی در سراسر جهان پراکنده اند که لجن پراکنی های سازمان یافته ی تمامیت خواهان با گرایش های در ظاهر متضاد، آنان را منزوی کرده است، از طرف دیگر هنرمندان خلاق و کم تجربه هنوز از سوی هر دو اردوگاه ارتجاعی یعنی امپریالیسم و استالینیسم  مورد فریب قرار می گیرند، اکثریت این هنرمندان جوان صرفا به دنبال راه های ارتباط تازه هستند نه کسب درآمد و این در حالیست که امپریالیسم در شکل سنتی آن هر گرایش پیشرویی را «انحراف» نام می گذارد و امپریالیسم مدرن از آن سوی بام سعی در ابتذال و انحراف هنر متعالی با عناوین و القاب فریبنده ای نظیر پست مدرنیسم می کند، استالینیسم هم در عملکرد خود نشان داده است که هرگونه تلاشی برای آفرینش آزاد هنری را تهاجم فرهنگی امپریالیسم و بورژوازی نام نهاده است، در نتیجه هیچ راهی باقی نمانده جز آنکه هنرمندان آزاد و انقلابی همه ی تلاش خود را در مبارزه با این اختناق و سرکوب ارتجاعی بین المللی انجام دهند، آزادی کامل هنر برای انقلاب جهانی ضد امپریالیستی و ضد استالینیستی و انقلاب برای آزادی و رهایی کامل هنر و فرهنگ، مسیری است که ما را به رهایی کامل پرولتاریا می رساند.

هیچ نظری موجود نیست: