صفحات

۱۳۹۰ دی ۶, سه‌شنبه

یادداشتی بر کتاب «فوکو را فراموش کن» نوشته ی ژان بودریار



فرمهای فریبنده ی فراموشخانه

 امیرمحسن محمدی

 ژان بودریار
 ترجمه ی پیام یزدانجو
تعداد 2000
قیمت 1350
نشر مرکز                                                                            

ویژگی آثار ژان بودریار جدای از طرح نظریه های خاص خودش ، فرمهای فریبنده ایست که می آفریند ، « فوکو را فراموش کن/ بودریار را فراموش کن» (که اولین کتابیست از بودریار که توسط پیام یزدانجو به فارسی ترجمه شده است) اثری دوگانه است که به بهترین شکل ممکن این فریبندگی را جلوه گر شده است ، این دو متن که در یک مجلد به چاپ رسیده اند از بهترین و مهمترین آثار وی به شمار می آیند .
وقتی که میشل فوکو با انتشار اصلی ترین کتابهایش از جمله «نظارت و مجازات» و «تاریخ میل جنسی» در اوج شهرت قرار داشت و مجامع بین المللی را در زمینه های اجتماعی و سیاسی کاملاً تحت تاثیر قرار داده بود ژان بودریار که از شهرت چندانی بهره مند نبود کتابی در نقد او منتشر کرد که علی رغم حجم کمش بسیار جسورانه می نمود ، در آن زمان او با انتشار کتابهای «آینه ی فراوری» و «مبادله ی نمادین مرگ» از جامعه شناسی و فلسفه ی فوکویی و فرانسوی جدا شده بود و سر انجام با کتابهای «در باره ی فریبندگی» و «وانموده ها و وانمایی» لقب «سردمدار پسامدرنیسم» را از آن خود کرده بود و با نقد عمیق یا حمله به فوکو نقطه ی عطفی برای ارائه ی نظریات زیر و رو کننده ی خود پیدا کرد .
تا کنون کتابهای متعددی از بودریار و دیگر متفکران به فارسی ترجمه شده است که با استفاده از آنها هضم این اثر کم حجم اما ثقیل آسان تر خواهد بود و باید توجه داشت که بودریار بیشتر از سایر متفکران و نویسندگان مورد بدفهمی قرار گرفته است .
به هر حال هنوز میشل فوکو بر عرصه ی اندیشه تسلط زیادی دارد او در سال 1970 بعد از فوت استادش «ژان ایپولیت» جانشین او شد و تاریخ تفکر یا سیر نظامهای اندیشه را در «کولژ دو فرانس» تدریس کرد با این جایگاهی که پیدا کرده بود نه تنها سلطه ی او بر فلسفه ی معاصر کاهش نیافت که روز به روز بیشتر شد ، حالا نقد نظریه های او به هیچ وجه کار ساده ای نبود ولی بودریار این جرات را داشت که مقاله ی «فوکو را فراموش کن » را برای چاپ در نشریه ی «کریتیک» بنویسد ، مسئولین نشریه نیز پس از چاپ آن رو نوشتش را برای میشل فوکو فرستادند تا او با به چالش کشیدن نظریاتش توسط بودریار روبرو شود و احتمالا پاسخی برای آن بنویسد ولی فوکو هیچ پاسخی به این مقاله نداد ، بعدها بودریار آن را به همراه مصاحبه ای که سیلور لوترنژه – متفکر و نو اندیش فرانسوی- هفت سال بعد تحت عنوان «بودریار را فراموش کن» با وی انجام داده بود در یک مجلد کوچک به چاپ رساند و میشل فوکو در تنها واکنشی که نشان داد گفت :«به یاد ... بودریار که می افتم دردسرهایم بیشتر می شود» .
 بودریار در این مصاحبه تلاش می کند تا خود را به فراموشی بسپارد اما نتیجه اش بیشتر از آنکه فراموش کردن خود باشد ، فراموش کردن گذشته ی فوکویی اوست ، لحن جدل وار و سبک گزین گویه وار او که بی شباهت به همنسلانش است و غرابت و تازگی نوشتارش بیش از همه مخاطب را به یاد «نیچه» می اندازد، به هر حال بعد از انتشار این کتاب طرفداران فوکو بودریار را طرد کردند و کار به جایی کشیده شد که او را از تدریس در مهمترین مراکز آکادمیک فرانسه منع کردند .
کشف نظریات بودریار اتفاقی خیره کننده بود و تجربه ایجاب می کند که با فاصله از شیفتگی ها و شتاب زدگیها با درک و دقت بیشتری به آثار او بپردازیم چراکه بودریار بیشتر از هر متفکر دیگری مورد بدفهمی قرار گرفته است ، بعد از گذشت چند سال حالا دیگر دامنه ی انتقاد از میشل فوکو گسترش زیادی پیدا کرده است و بودریار در بین منتقدین او بی شک تنها کسی است که از موضعی برابر و با سلاح خود او به جنگش رفته و اساس نظریه او را مورد انتقاد قرار می دهد ، او تلاش دارد که نظام غول آسای فوکو را از درون متلاشی کند و نظریات او را در باب مقولات محوری آثارش : «قدرت» ،«میل جنسی» و ... که توسط دلوز ، گتاری و لیوتار هم مورد تایید قرار می گیرد را به چالش می کشد و نظریات وی مقید به مدرنیته ی گذشته دانسته که دوران آن گذشته و جای خود را اکنون به دوران پسامدرن می دهد .

هیچ نظری موجود نیست: