صفحات

۱۳۹۰ دی ۶, سه‌شنبه

چپ نو و جنبش چپ دانشجویی در ایران



امیرمحسن محمدی

تبار شناسی بسیاری از جنبش های دانشجویی در سراسر جهان به گرایشات چپ می رسد ، از طرف دیگر جنبش های چپ دانشجویی در بطن خود، اگر حتی مستقیما تحت تاثیر گرایشات چپ نو قرار نداشته باشند بازهم با همان تعارضاتی که بسیاری از فعالین چپ قبل از گسست از چپ سنتی و نگاه مذهبی مارکسیستی به آن دچار شده بودند و همچنین تناقضاتی که اندیشمندان و نظریه پردازان پیشرو قبل از برخاستن مکتب های «چپ نو» با آن مواجه شدند نیز روبرو بوده اند، جنبش چپ دانشجویی در سراسر جهان ماهیتی نوگرا داشته است ، در ایران نیز همان گونه که بارها در مقالات و پژوهش های مختلف مطرح شده است از ابتدای شکل گیری خود تا سالهای زیادی کلیتی تماماً چپ گرا داشته است ، از حدود سال 1320 که گفتمان چپ در ایران اوج می گیرد دانشگاه های کشور و مخصوصا دانشگاه تهران به عنوان یکی از اصلی ترین مراکز مطرح شدن اندیشه های چپ گرا به شمار می آیند ، مخصوصا اینکه یک تشکل دانشجویی کاملا کمونیستی، مانند اتحادیه دانشجویی حزب توده که زیر نظر سازمان جوانان حزب توده شکل گرفته بود تقریبا حرف اول و آخر را در فضای دانشجویی ایران می زد ، به هرصورت کمی تحقیق و تحلیل ما را به این نتیجه می رساند که بسیاری از دانشجویان چپ گرا نیز در آن دوره با همان تعارضاتی درگیر بودند که چپ های پیشرو در سراسر جهان درگیر آن بوده اند .
تحولات چپ نو و برخاستن این مکتب فکری انتقادی از ابتدای دهه ی 60 میلادی آغاز می شود که از حدود سال 1340 شمسی در ایران است و چپ دانشجویی ایران در آن برهه قریب به دو دهه از تولدش می گذرد ، حضور فعال دانشجویان ایرانی در می 68 فرانسه نشان دهنده ی پویا بودن ذهن دانشجویان چپ گرای ایرانی است مخصوصا که در این اتفاق مهم شاهد آن هستیم که بعضی از دانشجویان ایرانی تا اولین سطوح رهبران می 68 بالا آمده اند و به عنوان مثال رفیق مصطفی خیاط را در تاریخ انقلابات فرانسه به عنوان یکی از رهبران اصلی این انقلاب دانشجویی می شناسند ، رفیق کبیری که چند مرحله گسست و عبور از چند حزب کمونیست کمینترنی را در کارنامه ی درخشان خود دارد و لازم به توضیح نیست که انقلاب دانشجویی می 68 نماد لحظه ی گذار از تفکرات دگماتیستی چپ کمینترنی و تفسیر های بوروکراتیک استالینیستی به مکتب انسانی چپ انتقادی است ، هرچند که همزمان در چند کشور دیگر نیز چپ دانشجویی منادی اندیشه های چپ نو است و این مکتب انتقادی با تئوریزه شدن توسط بزرگ ترین چهره های نظریه پردازی ، فلسفه و جامعه شناسی عصر حاضر مانند : كارل كُرش ، آنتونيو گرامشي ، تئودور آدورنو ، هربرت ماركوزه ، گئورگ لوکاچ ، هابرماس ، سي. رايت. ميلز و ... به عنوان آلترناتیوی برای رهایی انسانها و نفی بربریت با قدرت هرچه تمام مطرح شد .
مکتب انتقادی چپ نو غیر از اینکه به علت گرایش شدید ضد استالینیستی که در ذات خود داشت و سرخوردگان بوروکراسی متعفن آن دوره را امیدوار می ساخت ، در عصر ظهور طبعات منفی مدرنیته در زندگی انسانی بصورت بالقوه خود یک «مکتب جوانان» به حساب می آمد و واکنش های منفی به خودکارشدگی حاصل از ایدئولوژی جدید سرمایه به جای آنکه به مکاتب انحرافی نظیر هیپیزم و پانکیزم منتهی شود حالا راه حل سومی پیدا کرده است ، راه حلی که فقط واکنش منفی به حساب نمی آید و در ذات خود کنشی بسیار قوی است که پایه های نظام کاپیتالیزم بین المللی را می لرزاند و آلترناتیوی است که برچسب ذهن گرایی غیر قابل مهار و تخیلی بودن به آن نمی چسبد چرا که در سراسر جهان نمونه های موفق داشته است و بعضا به پیروزی کامل رسیده است ، هرچند به علت اینکه بسیار جوان بوده است توانایی حفظ و حراست از دست آورد های خود را نداشته است اما اکنون دیگر از آن سالهای خردسالی دهه ها می گذرد .
چپ دانشجویی ایران نیز دقیقا با همین تعارضات روبرو بوده است ، یکی از دلایل شدت گرفتن بیش از حد بیماری انشعابات پیاپی در چپ ایران نیز دقیقا همین نکته ی ظریف بوده است چرا که برای دهه های پیاپی چپ ایران حیطه ی عضو گیری ، تاثیر گذاری و طبعا تاثیر پذیری خود را در میان دانشجویان چپ گرای ایران گذاشته است و جنبش چپ دانشجویی ایران که با جنبش های دانشجویی جهان آشناست به سختی زیر بار تلقی های استالینیستی می رود ، بوروکراسی را مردود می داند اما در فضای بسته ی حزب ، کمیته ی مرکزی حرف آخر می زند و نقش تعریف شده ی سازمانی مانع از شکل گیری تشکیلات از پایین به بالا می شود و همچنین اکثر اختلافات پیش آمده نیز سریعا با برچسب های بریده و خائن به سوسیالیزم مورد تصفیه های بی رحمانه ی حزبی و سازمانی قرار می گرفتند در نتیجه اعتراض در تشکیلات فوق به صورت آتشی زیر خاکستر باقی می ماند و بعضا در اولین فرصت پیش آمده روایت غمناک انشعابات پیاپی تکرار می شد .
بسیاری از مبارزان مترقی و پیشرویی که در نقش حزبی و سازمانی خود باقی مانده اند نیز تحولات فکری خود را در سازمان مطلوبشان وارد کردند تا آنجا که بسیاری از اتهامات خیانت به سوسیالیزم و تذکراتی که از گوشه کنار مبنی بر زیر پا گذاشتن اصول و آرمان ها شنیده می شود بعضا در همین نقش مشروحه عنوان شده اند و حاصل همان کارکرد های فوق می باشند ، به عنوان مثال می توان به «نامه ی جمعی از مادران جانباختگان فدائیان خلق ، خطاب به رهبری سازمان فدائیان خلق اکثریت» اشاره کرد که سازمان فوق را به عدول از آرمانها و اصول کمونیزم متهم می کنند و در پی آن جواب های مختلف و متفاوتی نیز داده شده است که بازه ی دفاع از چپ نو و اقرار به تحولات فکری خود تا انکار عبور از کمونیزم استالینیستی را شامل می شوند و این خود یکی از بهترین شواهد مثال برای بحث فوق به حساب می آید .
در هر صورت باید توجه داشت که آموزه های دیالکتیکی تکامل علمی به ما می آموزد که در وحله ی اول باید به درکی عمیق تر و کامل تر از تارخ شکل گیری چپ نو ومکتب انتقادی دست بیابیم و البته آگاهی های تاریخی بدون آشنایی وتحلیل دقیق تر از نظریات اندیشمندان و پایه گذاران این مکتب نو ناممکن است ، در این مجال تلاش خواهیم کرد تا ابتدا به تشریح مختصر تاریخچه و اندیشه های نظریه پردازان پیشرو و رادیکال چپ نو بپردازیم ، سپس بیش از 65 سال تاریخ پرشور جنبش سربلند چپ دانشجویی را در ایران بصورت اختصاری تشریح کنیم .
جنبش های اجتماعی – سیاسی «چپ نو» در مراحل اول شکل گیری خود در اروپا، امریکا و ژاپن پدید آمد یکی از مهم ترین خواستگاه های پدید آمدنشان نارضایی از چپ ِ کهن و امروزی نبودن متدولوژی آن در تقابل با زندگی پرشتاب کنونی بود. ویژگی آرمان‌خواهی در چپ نو پر رنگ‌تر و جدی تر از چپ کهن است و گرایش روش شناختی آن بیشتر به عمل مستقیم (direct action) است تا شکل عمل سازمان‌یافته و حزبی چپ کهن. چپ نو نیز طبعاً مانند سایر مکتب های مهم و تأثیرگذار دامنه‌ی وسیعی دارد و گرایش‌های سیاسی گوناگونی را در بر می‌گیرد.

در ایالات متحده امریکا، چپ نو در اوایل دهه‌ی 1960 با جنبش حقوق مدنی پدید آمد و با بالا گرفتن کار جنگ در ویتنام، مبارز تر شد ، در انگلستان نیز چپ نو با تحولاتی که کمونیست‌های انگلیس از دو رویداد انقلاب مجارستان برضد شوروی و حمله‌ی انگلستان و فرانسه در 1956به کانال سوئز پیدا کردند شکل گرفت اما از سوی دیگر باید توجه داشت که چپ نو در همه جا اغلب یک جنبش دانشجویی است و در ایالات متحد امریکا به شورش‌های دانشگاهی دهه‌ی شصت و در فرانسه به رویدادهایی شصت و هشت انجامید و در آلمان به ناآرامی‌های دانشجویی که چند دانشگاه را فلج کرد و به عملیات گروه ترورگر ِ بادر-ماینهوف (Baader-Meinhof)، و در ژاپن به عملیات اتحادیه‌ی دانشجویی زنگاکورن (Zengakuren) و سرانجام، به ایجاد ارتش سرخ انجامید. در نتیجه بریگارد سرخ (Red Brigade) از جمله پدیده‌های جنبش چپ نو است که روش‌های چپ کهن و فرورفتگی آن‌ها در بحث‌های نظری و یا روش‌های دوراندیشانه را نمی‌پذیرند و از نظر ایدئولوژی در رده‌ی کمونیست‌های آنارشیست هستند و پیرو روش عمل مستقیم می باشند.
به هر حال واضح است که تاريخ پيدايش و تكوين “"چپ نو”" به سالهاي دهه 50 و 60 ميلادي بازمي گردد. بويژه بر سال‌هاي دهه 60 ميلادي بايد تاكيد نمود كه طي آن گروه‌ها و محافل كوچك و پراكنده و چپ گرا در ميان جوانان و دانشجويان و عده‌اي از روشنفكران اروپايي و آمريكايي پديد آمد، كه ويژگي اصلي آن‌ها انتقادهاي صريح و شديدالحن از نظام سرمايه داري بود. بنياد نظري ايدئولوژيك اين گروه‌هاي روشنفكري و دانشجويي بيشتر برانديشه‌هاي افرادي چون كارل كُرش، آنتونيو گرامشي، گئورگ لوكاچ، تئودور آدورنو و هربرت ماركوزه و امثال اين‌ها استوار بود. اين محافل روشنفكري و ناشكيبا از وضع موجود، تدوين و عرضه يك "انديشه نوين انقلابي" را كه با ضرورتهاي سرمايه داري معاصر و دستاوردهاي آن، منطبق باشد و نيز بيداري وجدان عمومي و آگاهي رساندن به جامعه اسير در چنگال تبليغات بورژوايي را هدف اصلي و فوري خود قرار داده بودند.
در صورتی که بخواهیم درکی عمیقتر از بنيادهاي اوليه تئوريك چپ نو ضروري است با برخي از نظرات و تئوري هاي موثر در شكل گيري اين گرايش فكري و نظريه پردازان آن به شکلی خلاصه و فشرده بپردازیم .
این مکتب فکری نوی چپ گرا در برخي خطوط عمده خود از نظرات كُرش، گرامشي، آدورنو و ماركوزه سود برده و استفاده‌ها نموده است. كارل كُرش (_1886-1961) ابتدا يكي از برجسته ترين ماركسيست‌هاي آلمان بود. برتولت برشت او را استاد خود در ماركسيسم معرفي مي كند. وي سپس در دوران تبعيد خود در ايالات متحده آمريكا، تحت تاًثير جو ياس آلود، از ماركسيسم بُريد و به آن پشت كرد. مهمترين اثر كارل كُرش كتاب “ماركسيسم و فلسفه” است كه او در آن استدلال مي كند، ماركسيست‌ها بويژه احزاب كمونيست نوبنياد متشكل در بين الملل سوم و نيز برخي نظريه پردازان محافظه كار و ليبراليست، هيچكدام پيوند ژرف ميان ايده آليسم ديالكتيكي هگل و ماترياليسم ديالكتيكي ماركس را درك نكرده و در نيافته اند. او معتقد بود ماركسيسم، فلسفه نيست و فقط جانشين بايد تلقي شود. وي اعلام مي داشت، شكست برخي انقلابات و خيزش هاي كارگري مانند جنبش اسپارتاكوس برلين 1919 و جمهوري شورايي مونيخ عمدتاً درنبود فقدان شرايط فكري و فرهنگي و روحي (= روان شناسي) است. كُرش در انديشه هاي خود تاكيد مي كرد که بايد به لحاظ فرهنگي با طرز فكر بورژوايي مقابله كرد. براي او روبنا بسي مهمتر از زيربناي مادي به عنوان عامل تعيين كننده ساختار های مختلف مطرح بوده است .
نظريه پرداز و مبارز ايتاليايي آنتونيو گرامشي(1891-1937) كه وي نيز در فضاي سياسي ياس آلود سال‌هاي پاياني دهه بيست، قرن بيستم تا قدرت گيري فاشيسم در اروپا، اعتقاد داشت از آنجا كه حزب و اتحاديه هاي كارگري فرآورده جامعه سرمايه داري هستند، نمي توانند پايه و مبناي سوسياليسم قرار گرفته و بايد ابتدا از نظر رواني و فرهنگي فعاليت نمود و زمينه را آماده ساخت. گرامشي در كتاب مشهور خود “"يادداشت‌هاي زندان”" يادآور مي شود، بايد همانند ماركس كه فلسفه هگل را وارونه كرد، دست به تغييرات اساسي زده و ماركسيسم را بازسازي و نوسازي كرد. به عبارتي گرامشي وظيفه اصلي و مبرم ماركسيست‌ها را تلفيق ماركسيسم با ايده آليسم به منظور تدارك فلسفه و فرهنگ انقلاب سوسياليستي ارزيابي مي كرد.بطور كلي در نظريات گرامشي روبنا اصل مي باشد و قوانين عيني تكامل تاريخي در درجه دوم قرار دارند. گرامشي از تشخيص و شناخت عوامل روبنايي و زيربنايي و پيوند و ارتباط متقابل و ديالكتيكي ميان آن‌ها ناتوان بود. نظرات او در بسياري موارد در تقابل با انديشه هاي بنيادين ماركس قرار مي گيرد به عنوان مثال اين نكته محوري ماركس که «فيلسوفان تاکنون تنها جهان را به شيوه هاي مختلف تعبير و تفسيركرده اند ولي اکنون، مقصود و هدف تغييردادن آن است» و آن را در تزهاي مشهور خود به نام تزهاي ماركس درباره فويرباخ مطرح مي‌كند .
«ديالكتيك منفي» نگرش فلسفي ابتدایی و اوليه ای بود که تئودور آدورنو(1969-1903) نام گذاري نمود و مقصود او انكار وجود نظريه‌اي در خصوص تاريخ است. وي معتقد بود ديالكتيك منفي يعني نقد هرگونه ديدگاه و انديشه فلسفي و نظريه اجتماعي به عنوان اساس تفكر. آدورنو، مي‌گفت که با ابزار های کنونی ترسيم جامعه جانشين جامعه سرمايه داري از نظر فلسفي امكان پذيرنيست و جامعه سرمايه داري با همه گير شدن فرآيند مصرف گرايي نهايتاً از پيدايش و تكوين هرگونه جنبش و انديشه رهايي بخش جلوگيري ميكند.
سپس بايد به هربرت ماركوزه (1989-1898) اشاره كرد كه در بسياري از خطوط در نقش نظريه پرداز جنبش "چپ نو" ظاهر شده است. هربرت ماركوزه يكى ازمشهورترين و پرنفوذترين اعضاى مكتب فرانكفورت، نظريه پرداز سياسى بود. او در سال هاى ۱۹۶۰ در مقام فيلسوف، نظريه پرداز اجتماعى و فعال سياسى به شهرت جهانى رسيد و در رسانه ها به عنوان "پدرچپ نو" بلندآوازه شد. نظريه اش در كتاب «انسان تك ساحتى» و ديدگاههاى انتقادى اش بر جامعه سرمايه دارى او را شدیدا مطرح كرده بود. اين كتاب بر چپ نو تأثير عميقى گذاشت و او را به عنوان راديكال سازش ناپذير و ايدئولوگ چپ امروز معرفى كرد. دو مفهوم «جامعه تك ساحتى» و «فرهنگ بسته بندى شده» به عنوان نت های اصلى انديشه هاى ماركوزه، مورد استقبال عجيب محافل دانشجويى قرارگرفت و با جارى شدن انديشه هاى ماركوزه به حوزه سياست منجر به جنبشهاى دانشجويى شد. ماركوزه از نخستين نظريه پردازاني است كه تئوري هايی نظير نظرات ماركس جوان و تفاوت آن با ماركس دوران پيري را مطرح كرد. به اعتقاد وي جنبش كارگري به تدريج و در طول زمان در يك جنبش «انسان گرايانه عام» حل مي شود. ويژگي بارز انديشه ماركوزه ابداع نوعي تئوري است كه برپايه آن با بهره گيري از «روانكاوي» به اصطلاح نارسايي‌هاي ماركسيسم در عصر امروز رفع مي شود. ماركوزه در دوران فعاليت فكري و سياسي خود به شدت بر عليه كشورهاي سوسياليستي و اتحاد شوروي موضعگيري كرده و قلم فرسايي مي نمود. ماركوزه در كتاب "”گفتاري درباره رهايي”" كه در سال 1969 انتشار يافت، جامعه آرماني خود را چنين جمع بندي مي كند: «... بازسازي جامعه به صورت عقلاني، نيازمند سركوب خواستهاي دروغین روزمره است، نيروي محركه اين بازسازي توده ها نيستند، زيرا توده ها آلوده به علايق كاذب بورژوازی هستند و مانع انقلاب، تنها ممکن است گروه‌هاي روشنفكري كه در جامعه به ورطه علايق كاذب در نغلتيده باشند که در حاشيه بسر مي برند و انتقاد مي كنند، ممكن است واقعيت رادريافته و در سازماندهي جنبشي بزرگ بكوشند». در تئوري او مساله اصلي انقلاب، انفصال كامل از اقتصاد، سياست و فرهنگ جامعه است و ماهيت طبقاتي افراد و گروههاي اجتماعي شركت كننده فاقد اهميت است. درست براين اساس او جنبش دانشجويي و محافل روشنفكري را نيروي دگرگون ساز تلقي مي كند. همين تئوري پايه یکی از اصلي ترين پايه های تئوريك چپ نو در ديروز قلمداد مي گردد.
واژه «چپ نو» براي نخستين بار توسط سي. رايت. ميلز (C. Wright. Mills) جامعه شناس آمريكايي در مقاله اي تحت عنوان “نامه به چپ جديد” بكاربرده شد.اين جامعه شناس آمريكايي دربررسي جنبش "چپ نو" به ستايش از توان آزاديخواهي آن پرداخت كه به زعم وي مي توانست تاثيري جدي بر جامعه كشورهاي پيشرفته اروپايي و آمريكايي باقي بگذارد. بايد خاطر نشان کرد که، جنبش "چپ نو" در ايالات متحده آمريكا بويژه تحت تاُثير و زير نفوذ نظريات سي .رايت. ميلز كوشيد، انتقاد از فرهنگ مسلط بورژوايي را با انتقاد از سيستم سياسي به هم درآميزد، اما با اين وجود هنوز موفق نشده خود را از دايره برخورد با مسائل فرهنگي رها ساخته و به يك جنبش فراگير با خصلت سياسي راديكال تبدیل گردد.
جنبش "چپ نو" بويژه در سالهاي نخستين حيات خود با آميزه اي از نظرات و تئوري هاي مختلف درصدد ابداع انديشه اي عمل گرا بود، اين امر در شورش ها و خيزش هاي ماه مه 1968 ميلادي خصوصاً در فرانسه به شكلي چشم گير نمود يافت. عمل‌گرایی از یک بعد چنين تعريف مي شد كه "چپ نو" از سويي با احزاب دست راستي و نهادهاي سرمايه داري مرزبندي دارد و از ديگر سو خود را مخالف قاطع به اصطلاح "چپ سنتي" يعني احزاب كمونيست و سوسيال دمكرات مي داند. در سالهاي دهه 60 و 70 ميلادي رهبران و فعالين "چپ نو" در اروپا، احزاب كمونيست و سوسيال دمكرات را اعضا و اندام هاي حل شده در نظام سرمايه داري معرفي مي كردند، كه فاقد روح و جوهره انقلابي هستند، و تاريخ رسالت رهايي از بندهاي سرمايه داري را برشانه‌هاي "چپ نو" نهاده كه مستقيماً و صريحاً سرمايه داري را هدف قرار داده است .
اما با تمام این تفاصیل بسیار لازم است که به درکی واقعی و دور از مصادره به مطلوب های حزبی و سازمانی ( از آن دست که در تاریخ نگاری های ما متاسفانه بیش از حد وجود دارد) بپردازیم .
مسلما شکل گیری چپ دانشجویی در ایران که به حدود 65 سال پیش باز می گردد از نخستين سالهاي دهه 1320 آغاز شده است ، در فضاي باز سياسي دهه 20 و سالهاي بعد از آن گفتمان چپ تبديل به گفتمان غالب جامعه روشنفكري ايران و در نتیجه گفتمان هژمونيك جامعه دانشجويي شده بود، چراکه پس از خروج رضاشاه از ايران، پس از حدود دو هفته چپهاي غیرمنسجم ایران با رهبري گروه مشهور به «53 نفر» که به تازگی از از زندان آزاد شده بودند، نخستين حزب واقعی و قدرتمند تاريخ ايران يعني حزب توده را تشكيل ‌داده بودند.
در سال 1322 زير نظر سازمان جوانان حزب توده، یکی از نخستين شكل‌هاي عنوان دار و رسمي دانشجويي در ايران با عنوان «اتحاديه دانشجويي حزب توده» شكل مي‌گيرد. رشد گفتمان چپ توده‌اي در ميان دانشجويان از چنان سرعتي برخوردار است كه در اواخر سال 1325، رئيس دانشگاه تهران به سفير انگليس مي‌‌گويد اكثر چهار هزار دانشجوي اين دانشگاه به شدت تحت تاثير حزب توده هستند. در سال 1327، بالافاصله پس از غير قانوني اعلام شدن این اتحاديه دانشجويي، كه در پي غير قانوني اعلام شدن خود حزب توده و سازمان جوانان آن صورت مي‌گيرد، اين حزب اقدام به تشكيل «سازمان دانشجويان دانشگاه تهران» كرده که ارتباط تشكيلاتي قوي و تعريف شده اي را با انجمن بين المللي دانشجويان در پراگ بر قرار مي‌كند. اهميت و قدرت نفوذ چپ در جنبش دانشجويي ايران در اين سالها تا بدان حد است كه مهندس مهدي بازرگان در اين زمينه مي‌‌گويد : در آن روزها، بدترين دردسر اداره كنندگان دانشگاه، حزب توده بود. دانشجويان كمونيست كلوپهاي دانشجويي را پر كرده بودند، ميتينگهاي خود را در كلاسها برگزار مي‌كردند، كاركنان را تحريك مي‌كردند تا براي دستمزدهاي بيشتر اعتصاب كنند و بدتر از همه اين كه مدام در مورد مواد و رشته‏هاي درسي دخالت مي‌كردند .
حزب توده در سال 1326 اعلام مي‌دارد كه در اين سال بيش از نيمي از دانشجويان يا عضو حزب بودند يا هوادار آن . غلبه گفتمان چپ بر جنبش دانشجويي ايران در دهه 20 آن چنان زیاد است كه حتی می توان به جرات گفت که اساساً خود اين قدرت فوق‌العاده و غلبه فوق تصور ايدئولوژي سوسياليستي - ماركسيستي در جنبش دانشجويي بود كه باعث شكل گيريهاي تشكلهاي دانشجويي رقيب، ولو به صورت ضعيف و كم جمعيت، توسط نيروهاي اسلام گرا و ملي گرايان ليبرال مي‌گردد. آنها براي مقابله با تفكرات و فعاليتهاي توده ايها در درجه اول و البته بهايي‌ها در وهله بعد وارد صحنه مي‌شوند. انجمن اسلامي دانشجويان كه در سال1322 در دانشكده پزشكي دانشگاه تهران تاسيس مي‌گردد، چنين حالي داشته است.
مهندس بازرگان مي‌گويد: در دانشگاه تهران دو دسته يا دو دست به كار افتاده و در ميان جوانان ما سخت تبليغ مي‌كردند: توده اي‌ها و بهايي ها... بچه مسلمان‌ها كه شايد عده اي از آنها در كانون اسلامي پاي تفسير قرآن آقاي طالقاني آمده بودند، به رگ غيرتشان برخورده بود، انجمن تشكيل دادند... ، حتي سازمان دانشجويي جبهه ملي نيز كه در سال 1329 شكل مي‌گيرد، در پاسخ به نفوذ حزب توده در دانشگاه‏ها و براي مقابله با آن بوده است. خرده گفتمان اين تشكل ناسيوناليستي - ليبراليستي بيشتر بر دموكراسي و آزادي خواهي تأكيد دارد در حالي كه گفتمان غالب در جنبش دانشجويي، داراي حال و هواي عدالت طلبانه، فقرستيزانه، ضداستعماري و ضدامپرياليستي و ضدسرمايه داري است. البته تفكر چپ در كل اين دوران به هیچ وجه صرفاً تفكر حزب توده يا تفكر ماركسيست – لنينيست - استالينيستي صرف باقي نمانده و بلكه برعكس بسيار سيال و متحول نیز بوده است، اما قطعا کاملا چپ باقي مانده است، به گونه اي كه در سالهاي نخستين دهه 1350 باز اين تفكر چپ است كه در قالب و چهره راديكال سازمانهاي چريكي و مبارزات مسلحانه خود را مي‌نماياند. سازمانهايي كه كاملا از بدنه دانشجويي كشور و جنبش دانشجويي آن يارگيري كرده اند و تكيه و تاكيد بر الگوهاي مبارزات چريكي چپ در آمريكاي لاتين، آفريقا و آسياي جنوب شرقي دارند و روشهاي آنها در مبارزه به عنوان روشهاي مفيدو موثر مورد تقليد قرار مي‌گيرد.
گفتمان اسلام گرايي زماني در جنبش دانشجويي جدي‌تر مي‌شود كه گفتمان چپ ماركسيستي جنگ چريكي و مبارزه مسلحانه را به عنوان آخرين تير تركش خويش رها مي‌سازد و البته اين تير نيز به سنگ مي‌خورد. با شكست و سركوب جنبش مسلحانه، جنبش دانشجويي چپ در ايران كاملا به بن بست مي‌رسد و گفتمان اسلام گرايي که باز هم تا حدودی دارای محتوای چپ است از اين بن بست بیرون امده یا بهتر بگوییم باقی می ماند ، هرچند بعد از فضای سرکوب و تصفیه و انقلاب فرهنگی که در بستر «روش شناسی حذف» حاکم شده است با سکوت بیست ساله ی چپ در دانشگاه ها مواجه هستیم اما سنت قوی و گریز ناپذیر چپ در دانشگاههای ایران حتی در همین شرایط مصادره به مطلوبی که ذکر شد ، بازهم موجب شده تا محتواي گفتمان اسلام گرايي غالب بر جنبش دانشجويي ايران طي همه ی سالهاي حذف نگری پس از انقلاب نیز در سطح شعارها حتی تا حدودی يك گفتمان به اصطلاح چپ باقی بماند . گفتماني كه هنوز بر كليد واژه هايي نظير عدالت در سياست داخلي و مبارزه با استكبار جهاني(امپرياليسم) به رهبري آمريكا در سياست خارجي تاكيد دارد، طرفدار اقتصاد متمركز دولتي براي برقراري هرچه بهتر عدالت، مصادره زمينهاي زمين داران بزرگ و نيمه بزرگ، براي توزيع درميان دهقانان و روستائيان، مخالف مدارس خصوصي، طرفدار جبهه‏ها و سازمانهاي آزاديبخش اسلامي در جهان و... است.
هرچند جنبش دانشجويي در اين سالها، به اصطلاح خود خط امامي است كه از ويژگيهاي بارز آن تاكيد بر جنگ فقر و غنا از يك سو و حمايت از اسلام ناب محمدي(ص) در مقابل اسلام آمريكايي از سوي ديگر است اما در محتوای خود تا حدودی از شعارهای به اصطلاح «چپ اسلامی» از آن دست که در نظریات محمد نخشب ، دکتر شریعتی و دکتر فاطمی که موسسان « نهضت خداپرستان سوسیالیست» بودند استفاده کرده اند ، هرچند این ویترین ها در حد شعار باقی می مانند و در عملکرد خود غیر از روح لیبرالیستی که با گذشت زمان پررنگ تر می شود دارای ویژگی هایی از ایدئولوژی سرمایه داری مانند تمامیت خواهی و سانسور نیز می باشند .
باید توجه داشت که علی رغم این شعارها اما این جنبش اسلامی دانشجويي وظيفه خويش مي‌داند تا در خدمت آرمانهاي انقلاب و نظام اسلامي قرار گيرد. به همين جهت است كه هسته‌هاي اوليه تشكيل نهادهاي انقلاب نظير سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، جهاد سازندگي و... از ميان این دانشجويان يارگيري مي‌كند و جنبش اسلامی دانشجويي كاملا در خدمت اين نهادهاي برآمده از انقلاب بوده است. به عبارت ديگر جنبش دانشجويي تمام توان خود را مصروف حفظ انقلاب اسلامي و سازندگي و رشد حکومتی ايران و يا شعارغلبه بر عقب ماندگي تاريخي آن مي‌نمايد. اما در طول اين سالها بازهم جنبش اسلامی دانشجويي هنوز فقط در سطح شعارهای خود انقلابي، آرمان خواه، عدالت طلب، استكبار ستيز، مخالف سرمايه داري، طرفدار جنبشهاي اسلامي جهاني، ياور فقرا در جنگ عليه اغنيا، استقلال طلب و اسلام سياسي خواه است. از نكات جالب توجه در مرحله از جنبش دانشجويي ايران، ميل دفتر تحكيم وحدت به عنوان رهبر اين جنبش، به بازيهاي رسمي سياسي و مشاركت در بازي قدرت جمهورَی اسلامی به عنوان يك شبه حزب سياسي است كه كمتر در تاريخ جنبشهاي دانشجويي سابقه دارد.

هیچ نظری موجود نیست: