روز ۱۸ تیر سال ۸۸ غیر از تمام مطالبی که دوستان نوشتند یک اتفاق دیگر هم افتاد، حلقهی گمشدهی روایتهای داستانی کهن با نسل امروز، پدربزرگ قصه گوی کودکی ما بچههای خوب، مهدی آذریزدی در تنهایی و انزوا به قصههای خوب پیوست.
آذریزدی ۵۰ سال نوشته بود، او در یکی از روستاهای نزدیک یزد به دنیا آمده بود و از سن کم شروع به کارهایی مانند کشاورزی، بنایی و کار در کارگاه جوراببافی کرده بود اما حادثهای موجب شد تا دیگر از قلم و کاغذ جدا نشود.
صاحب کارگاه تصمیم میگیرد که دومین کتاب فروشی شهر یزد را تاسیس کند و او را برای کار انتخاب میکند. آذریزدی در چاپخانه قصهای از انوار سهیلی را میخواند و از خود میپرسد چرا کودکان امروز نباید با ادبیات امروز روایتهای پیشین را بخوانند؟
مهدی آذریزدی هیچگاه ازدواج نکرد و تا پایان عمر به نوشتن قصه، تصحیح متون، غلطگیری و فهرست اعلام نویسی پرداخت. او هیچگاه به کار دولتی نپرداخت و پانزده سال آخر عمرش در اعتراض به عدم صدور مجوز توسط وزارت ارشاد برای برای بعضی از کتاب هایش، اثر جدیدی منتشر نکرد.
روز هجدهیم تیر سال ۱۳۸۸ در حالی که خیابانها غرق اعتراضات مردم بود، پیرمرد قصه گوی ۸۷ ساله، در بیمارستان آتیه تهران درگذشت.
*آخرین عکس مهدی آذریزدی پیش از مرگ:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر