صفحات

۱۳۹۱ مرداد ۷, شنبه

سازمان مجاهدین خلق ایران و قمار تاریخی‌ سوریه



امیرمحسن محمدی: سایت سازمان مجاهدین خلق را که می‌‌بینی‌ هیچ خبر یا تحلیلی که به تحولات ارتش آزاد سوریه و ارتباطات آن با نیروهای سلفی و بنیادگرایان اسلامی نگاه انتقادی داشته باشد نمی‌‌یابی‌، برای این سازمان هیچ اهمیتی ندارد که رهبری و پشتیبانی این تحرکات را ناتو به عهده گرفته و حتا سازمان سیا و بلک واتر هم به شدت در آن فعال هستند، آن وقت ژست‌های ضد امپریالیستی هم می‌‌گیرند.

آنها را "رزمندگان" می‌‌نامند و تا چندی پیش "ارتش آزادیبخش سوریه"، انتظار می‌‌کشند تا در همبستگی‌ با نظم نوین جهانی‌ همانگونه که برای لیبی‌ پیام فرستادند جشن بگیرند و در تمام این داستان‌ها "خلق" سوریه یعنی‌ همان‌هایی‌ که از سوی ارتش آزاد و دولتی کشته می‌‌شوند هیچ نقشی‌ به عهده ندارند.

از آن بامزه تر سکوت تاریخی‌ سازمان فدائیان اقلیت نسبت به این روند و اخیرا شرکت آنها در یک برنامه‌ی تلویزیونی با فدائیان اکثریت روی یک میز است.

این خط را سازمان در مورد لیبی‌ و سایر تحولات منطقه نیز پیگیری کرده است، اشتباه سازمان این است که خودش را در مورد حلقه‌ی بعدی تحولات که مربوط به ایران است دخیل می‌‌بیند در صورتی‌ اپوزیسیون غرب برای جایگزینی ساخته شده است،  اینکه در مورد شرایط سوریه چه باید کرد را ما نمی‌دانیم، تحولات اجتماعی برگشت نا‌پذیرند و راه میان‌بر ندارند، اتفاقی که سوریه افتاده است "جنگ داخلی‌" نام دارد نه انقلاب.

*عکس: سایت رسمی‌ سازمان: رمضان پیروزی در دمشق به ثبت خواهد رسید!

در همین زمینه بخونید:

اتحادی که در تاریخ ثبت خواهد شد

۱۳۹۱ مرداد ۶, جمعه

مجازات مرگ در گلدکست و یا چرا من اعدامی نیستم؟


امیرمحسن محمدی: دیروز یکی‌ از سخت‌ترین روزهای کلاس در یک کشور چند فرهنگی‌ بود، "تیف" مجموعه‌ای از کالج‌های عمومی‌ است که در استرالیا مسئولیت آموزش به مردم را به عهده دارد و از سراسر جهان در آن تحصیل می‌‌کنند. در بدو ورودم به یک کلاس جدید بحث درباره‌ی کشتار بت‌من بود، همه معتقد بودند قاتل را باید اعدام کرد و درباره‌ی آن توجیه می‌‌آوردند، دو ایرانی‌ دیگری که در کلاس بودند از همه شاهکارتر، یکی‌ معتقد بود باید چند بار اعدام شود و دیگری به شوخی‌ گفت باید با شمشیر سرش را جدا کرد! تنها یک دختر شیلیای بود که با من موافق بود. از بین این کلکسیون ملت‌ها هرچه کمتر توسعه‌یافته بودند بیشتر به مجازات مرگ باور داشتند ... داستان این قتل عمد دولتی تمامی ندارد.
Gold Coast Institute of TAFE

۱۳۹۱ مرداد ۳, سه‌شنبه

مرگي با نقاب لبخند: نگاهی به رمان «میرا» اثر کریستوفر فرانک

امیرمحسن محمدی: رمان میرا نوشته ی کریستوفر فرانک از جمله آثار موفق ادبیات فرانسه است که ساختارهای عصر خود را به چالش کشیده است، نویسنده ی این کتاب تلاش دارد با استفاده از ژانر «طنز سویفت» به آینده ای که در انتظار جامعه ای که تحت ستم دولتی تمامیت خواه قرار گرفته است وارد شود، طنز سویفت به معنای این است که غیر عادی ترین چیزها را بصورت عادی ترین چیزها عنوان کنیم مثلا ظلم را عدالت و شادی را اندوه به شمار بیاوریم.

 آغاز رمان در آینده ی دوریست که از واژه واژه اش دلهره ای در سینه ی مخاطب می نشاند، احتمالاً در تخیل فرانک در صورت شکست نخوردن یک دیکتاتور بزرگ تمامیتخواه به این فضای اضطراب آور می رسیدیم. زاویه دیدی که کریستوفر فرانک در این رمان دارد نه یک شاهد بیرونی بلکه خودآگاه درونی شخصیت اول داستان است که هیچ گاه اسم حود را نمی گوید و جزئی از روایت آن به شمار می رود و فضایی که داستان در آن اتفاق می افتد یک مجموعه ی منظم و نفرت انگیز است که در آن همه چیز شماره، ابعاد و مقیاس دارد، دلزدگی وحشت انگیزی که گویی آینده ی زشت نظامی بروکراتیک است که مانند طاعون بشر را به نوعی بیماری اشتراک دچار کرده است، اشتراکی که در ذات خود مطلوب است و برای کاستی ها لازم اما اشتراک این فضا بگونه ای است که هر چیز یا شخص منفردی فلج می شود و امکان وجود نمی یابد.

 در اتوپیای ترسیم شده توسط کریستوفر فرانک هیچ دیواری وجود ندارد و همه یکدیگر را می بینند، هیچ حریم خصوصی و هیچ رازی وجود ندارد و همه مجبور به لبخند زدن هستند که این لبخند کورس دلهره آمیز و مکرر روایت این درد است، کسانی که سرکشی می کنند، لبخند نمیزنند، به دستورات حکومتی عمل نمی کنند یا به اعمالی خصوصی و انفرادی دست می زنند را از خانواده جدا کرده، به بیمارستان می برند و نهایتاً با یک عمل جراحی ماسکی از یک لبخند بسیار مضحک ولی دلهره آور را بر صورتشان می چسبانند، ماسکی که روی صورتشان می ماند و کم کم جزب صورت شده به شکلی که آن لبخند دلزننده تا ابد روی چهره ی فرد باقی می ماند.

 قهرمان رمان حدس می زند که «میرا» او را دوست دارد چون او را متفاوت از دیگران می یابد، او خودش نیز به این تفاوت آگاه است اما ماهیت آن را نمی داند و صرفاً به تلاشی می پردازد تا به نحوی در برابر ابن اجتماع انبوه همگانی مقاومت کند و مقاومت او به این صورت نمود پیدا می کند که هربار به اداره ی تبلیغات می رود و به سختی کاغذهایی برای نوشتن درخواست می کند تا به تنها کاری که از او بر می آید یعنی نوشتن بپردازد، کاری که شخصی و خصوصی است وسعی می کند که خواننده را درگیر همین زندگی داخلی خود بکند و از این منظر است که میرا یک روایت کاملا نو است یعنی در آن خواننده را به جایی می کشاند که خود را مصادف با ذهنیت نویسنده بیابد درحالی که با او یکی نمی شود و فاصله اش را حفظ می کند.

نویسنده ی رمان میرا با استادی تمام فضای امریکای کاپیتالیستی و شوروری کمونیستی سابق را در کنار هم یکی می کند و به گونه ای باور نکردنی نشان می دهد که رفیق (Comrade) در شوروی را مشابه رفیق (Guy) در امریکا می یابد و شتاب زده نتیجه می گیرد که هر دو سیستم به این فاجعه ای که در رمان میرا شرح شده خواهند رسید، فرانک تلاش می کند به مخاطبینش بنمایاند که «کار اشتراکی» در شوروی چگونه دقیقا همان مشکلات «کار گروهی» در غرب را دارد و شرح دهد چگونه نظام امپریالیستی هم به همان مشکلات دیوانسالاری طاقت فرسا و شکننده ی شوروی دچار شده است.

نکته ی مهم دیگر این است که در فضای رمان میرا پدر و مادرهایی که دیگر نمی توانند بچه درست کنند را می کشند همانگونه که در غرب نیز سالخوردگان در آپارتمانها و آسایشگاهها فراموش می شوند، از طرف دیگر در رمانهای آینده گرا هیچ وقت از خصوصیت های گروهی و اشتراکی تمجید نمی شود اما سعادت جوامع ابتدایی و کمون های اولیه بر پایه ی حس تعلق به دسته و فرو رفتن در زندگی جمعی است.
نمود قوی استعاره در این داستان چهره ای شاعرانه به آن می بخشد در نتیجه می شود حدس زد که زوج «عشق-آزادی» می خواهد با یک اصل دیگر کامل شود تا این مثلت ابدی را که این همه مورد ستایش شاعران مخصوصاً سورئالیستها بوده است بوجود بیاید و این اصل سوم عیناً همان خود شعر است. میرا ترسناک است چون اسم با مسمایی دارد که سبب مرگ می شود، در دنیایی که روح فردی را قبول ندارند، عشق انتخاب شده، عشقی که دو موجود آزاد را به هم می رساند و آنها را از گله جدا می کند خود جنایتی بزرگ است که باید بیشترین مجازات را ببیند، عشق مرگبار اسطوره ایست که ریشه در عمق تاریخ بشر دارد، گذشته ای که باز هم در گزارشی از آینده حضور پیدا می کند و به سبک تراژدی کلاسیک به پایان می رسد.

یکی از زیباترین و وحشتناک ترین ابداعات این داستان نقابی است که به زور بر چهره ی اصلاح شدگان یعنی شورشی های سابق می گذارند که عملیاتی توام با جراحی پلاستیک و روانشناسی است تا لبخند بر چهره ی آنها بگذارند و همگان را به اطاعت و اهلی شدن وادار کنند.

۱۳۹۱ تیر ۲۶, دوشنبه

لوگوی حزب لیبرال دموکرات انگلستان در دستان فعالین ایرانی‌


امیرمحسن محمدی:
این روز‌ها کمپین‌هایی‌ از انقلابیون فیسبوکی ایران شکل می‌‌گیرد که تنها کارکرد آن تبلیغ سیاسی ورای شعاری که اعلام می‌‌کنند است. تنها اتفاقی که در عمل افتاده این است که تصاویر فعالین سیاسی و مردم ایران را مفتخر به آرم مشهور حزب دست راستی‌ لیبرال دموکرات انگلستان کرده‌اند.
متاخر‌ترین کمپینی
که اکنون با عنوان "نه به حجاب اجباری" در حال سازماندهی است عملا به منظور اشغال افکار عمومی‌ در فیس‌بوک و منحرف کردن توجه‌ها از اختلاف در مورد دو کنفرانسی که روزهای گذشته در در بروکسل و استکهلم برگزار شد و سوزاندن ظرفیت اعتراض به به بالا گرفتن تهدیدات نظامی و حضور جنگ طلبان رسمی‌ و نئوکان‌های آمریکا در یکی‌ از این کنفرانس‌هاست.
مرحله‌ی قبل
در کمپین عاشقان اسرائیل نیز - که هر دوی این‌ها توسط  دانش آموختگان نئوکان اسرائیل و روی یک آدرس اینترنتی سازماندهی شده‌اند - همه‌ی تلاش برای تطهیر جنایات اسرائیل در لوای گارد دروغین صلح طلبی شد، توجه‌ها از امیرعباس فخرآور دور شد و ایشان با خیال راحت به مذاکره و سخنرانی‌های جنگ طلبانه‌اش در مجالس کشور‌های مختلف  پرداخت. این بار نیز شکی‌ نیست بالا بردن شعار نه به حجاب اجباری آن هم در شرایط بسیار حساس گرانی کشنده، تحریم‌های کمر شکن، امکان درگیری نظامی با ایران و امکان حمله‌ی نظامی به سوریه صرفاً برای منحرف کردن افکار عمومی‌ است تا دست گل دیگری توسط کنفدرسیون دانشجویان ایرانی‌ و شاخه‌ی انجمن اسلامی‌چی‌ آن یعنی دانش آموختگان لیبرال صورت بپذیرد.
شوربختانه دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال که تا این لحظه مدافع رسمی‌ تحریم اقتصادی ایران هستند به جای اینکه پاسخگوی مواضع ضد مردمی خودشان در دفاع از تحریم باشند و مسئولیت گرانی‌های کشنده‌ی ناشی‌ از آن را به عهده بگیرند، برای شکم‌های گرسنه شعار پوشش اختیاری را توصیه می‌‌کنند.

بیشتر بخوانید:
علیه کمپین‌های فیسبوکی و رد طرح سازماندهی از طریق شبکه‌های مجازی

عقربه‌ها را تلفظ می‌‌کنی‌


کبودهای انتهای لبخند
ریزش مداوم ماه روی بام ابرو
دودهای مکرر پهلو از لا به لای دنده ها
تمام حجم خراشیده‌ی افق روی آسمانی از ویرانی
وقتی‌ می‌‌آیی ‌ای مهربان
فانوس‌ها را بشکن

شکسته‌ی دوشنبه‌هایی‌ که توی این تقویم دارند می‌‌سوزند
انباشته‌ی تاریک جمجمه ها
طناب‌های آویزان
طناب‌هایی‌ از فریاد
نشسته از غده‌های خراشیده، چرکیده روی درد
هفت روز آتش گرفته است
امای این آسمان
حتا این درد
گیرم از این کنایه‌ها هیچ نمی‌‌فهمید
گیرم از چشم‌هایتان دود بلند می‌‌شود، تجمع می‌‌کند تمام ابرهای جهان در من، از کبودی زیر ناخن‌ها وقتی‌ می‌‌پیچد شکسته‌های ماه توی شیار‌های متعفن سینه که از ادامه‌ی بختک ورم کرده بود، گیرم که می‌‌پاشد هفت پرده از دیوار فرو می‌‌ریزد آجرهای پشتم از خشتی به خشتی که بیرون می‌‌کشیدی از زیر لحد، گیرم بال می‌‌زدی نفس می‌‌گرفتی‌ از سوی قطب‌های شکسته‌ی در من
وقتی‌ می‌آیی ‌ای مهربان
فانوس‌ها را بشکن
ابر‌ها را بگیران
چشم‌هایت را فرو بریز

از انتهای قدیم جهان دود بلند می‌‌شود
می‌ سوزد
تلاطم ها
کمی‌ کمی‌ از شکستگی آن ستاره‌ی تاریک
دقیقه‌ها زخم‌اند
ساعت‌ها بخیه می‌‌شوند
تقویم آتش گرفته می‌‌چکد سنگین روی این روز
وقتی‌ می‌آیی ‌ای مهربان
فانوس‌ها را بشکن
بخواب
پایان شو
از مرزهای انتهای سینه
وقتی‌ میایی ‌ای مهربان
ویرانی تمام استخوان‌های جمجمه‌ای
دردی
لهجه‌ی گورستانی باد بوده‌ام
و آن مرد
آن مرد که دستش را روی لحد گذشته است
آن مرد که زبان باستان و علف را می‌‌فهمد
آن مرد که خمیده از پهلو دو تا شده شقیقه‌های دیوار را پر کرده با زبان دو شاخه‌اش زهر می‌‌چشد از مهره‌های پشت سقف تیر می‌‌کشد تیرک‌های موازی چشمانش
وقتی‌ می‌آیی ‌ای مهربان
کرختی عقربه‌ها را تلفظ می‌‌کنی‌
زخم هارا ویرایش می‌‌کنی‌

امیرمحسن محمدی / ۲۷ تیر ۱۳۹۱

۱۳۹۱ تیر ۲۵, یکشنبه

علیه کمپین‌های فیسبوکی و رد طرح سازماندهی از طریق شبکه‌های مجازی



امیرمحسن محمدی: امکان سازماندهی مردم برای تظاهرات از طریق شبکه‌های مجازی تجربه‌های بسیار موفقی‌ در ایران، کشورهای خاورمیانه و جنبش اشغال داشته است اما نکته‌ی مشترک همه‌ی این تجربه‌های موفق، حضور شهروند - خبرنگاران در مقابله با رسانه‌های رسمی‌ و اتصال آنها به شبکه‌های مجازی بوده است.

کمپین‌هایی‌ که این روزها در فیس‌بوک ایرانیان ایجاد می‌‌شود، عملا امکان سازماندهی مجدد جنبش خیابان‌ها و تظاهرات مردم و یا حتا اقدام مشترک برای مقاومت مدنی را از بین برده است. با نگاهی‌ دقیق‌تر در می‌‌یابیم که دست آورد عملی‌ این کمپین‌ها بسیار کم بوده است و مهم تر از نکته‌ی فوق این که این شکل هیجان موقت فیسبوکی اعتراض مجازی را به امری روزمره، عادی و بی‌ تاثیر تبدیل کرده که مردم عادی را دیگر تحریک نمی‌‌کند و این مشکل خطرناکی است چرا که با این روش مردم دیگر در شرایط حساس برای فرخوان‌های مجازی اهمیتی قائل نمی‌‌شوند.

قسمت فاجعه آمیز تر ماجرا این است که در پشت پرده‌ی این کمپین‌ها تقریبا همیشه هدف دیگری غیر از آنچه ابراز می‌‌کنند وجود دارد، مثلا متاخر‌ترین کمپینی اکنون با عنوان "نه به حجاب اجباری" در حال سازماندهی است صرفاً به منظور اشغال افکار عمومی‌ در فیس‌بوک و منحرف کردن توجه‌ها از اختلاف بین دو کنفرانسی که این روز‌ها در در بروکسل و استکهلم برگزار شد و سوزاندن ظرفیت اعتراض به حضور جنگ طلبان رسمی‌ و نئوکان‌های آمریکا در یکی‌ از این کنفرانس‌هاست.

کمپین قبل از آن نیز در ظاهر زیر عنوان مخالفت با جنگ و عملا برای برقراری ارتباط به بخش محافظه کار دولت اسرائیل و تطهیر کردن جنایاتی که در فلسطین اتفاق می‌‌افتد سازماندهی شده بود، اقدام مشترک دیگر تحریم ۳ روزه‌ی نان و شیر بود که تنها دلیل آن اثبات اینکه "جنبش سبز نمرده است" بود نه اعتراض به گرانی.

از این قبیل کمپین‌ها را ناسیونالیست‌ها و چپ‌های سکتاریست نیز مرتباً به عناوین مختلف مانند "نه من مسلمان نیستم" یا باز هم در مورد همین حجاب و یا دعوای بیهوده بر سر نام خلیج فارس آن هم در حالی‌ که عملا سوژه‌ی مورد مناقشه در اشغال ناوهای آمریکایی است انجام می‌‌دهند و غیر از اهداف پشت آن عملا امکان دوباره‌ی سازماندهی از طریق فیس‌بوک را با روزمره کردن آن از بین برده اند.

بیاید بازی با سرنوشت مردم را خاتمه دهیم، بیائید واقعی‌ باشیم و مردم را فریب ندهیم، بیایید برای روز بزرگ آماده شویم.

۱۳۹۱ تیر ۲۴, شنبه

مصاحبه با رادیو زمانه، امیرمحسن محمدی، ترانه‌های زندان


مجموعه برنامه‌های رادیویی «ترانه‌های زندان»

رادیو زمانه: بهداد بردبار و زهرا باقری‌شاد – زندان جایی است برای تنهایی، برای دلتنگی و آوازهایی که بیشتر آنها غمگین‌اند. چه زندانی سیاسی باشی و چه به اتهام دیگری روانه آن چهار‌دیواری‌های نمور و دلگیر شده باشی یک چیز همیشه به سراغت می‌آید و آن حسی است که تو را به آوازهای دوران آزادی‌ات می‌کشاند؛ ترانه‌هایی که پیش از اینها بیرون از زندان زمزمه‌شان کرده‌ای و حالا در تنهایی سلول انفرادی و یا در بند عمومی دوباره تکرارشان می‌کنی.

ترانه‌های زندان بازگوکننده این زمزمه‌هاست؛ ترانه‌هایی که بخشی از تاریخ شفاهی ایران هستند و بخشی از تاریخ مبارزات سیاسی؛ روایتی متفاوت از آنچه که بر زندانیان گذشته است.

برنامه «ترانه‌های زندان» نه از بازجویی‌ها و شکنجه‌ها می‌گوید و نه از روزهای بی‌ملاقاتی در کنج تنهایی. این برنامه صدای زندانیانی را روایت می‌کند که بدون کاغذ و کتاب و روزنامه و دوست و همدم تنها موسیقی برایشان مانده بود تا آنها را به خواندن وادارد؛ تا صدای یکدیگر را از پشت میله‌ها بشنوند، یا شاید هم در پژواک صدای خودشان غوطه‌ور شوند.

در این برنامه سراغ زندانیان سیاسی سال‌های اخیر می رویم و از آنها می‌پرسیم که در سلول انفرادی و یا در بند عمومی چه ترانه‌هایی را زمزمه می‌کرده‌اند.

کاوه کرمانشاهی فعال حقوق بشر که ۸۰ روز در انفرادی و یک ماه را همراه با یک یا دو نفر دیگر در سلول گذرانده میهمان نخستین بخش از مجموعه «ترانه‌های زندان» است.

در این برنامه همچنین از خاطرات امیرمحسن محمدی، فعال دانشجویی از زندان اصفهان می‌شنویم.

و در پایان با صدای بهاره هدایت، فعال دانشجویی و زندانی سیاسی همراه می‌شویم که آرزوهای نسل جدید زندانیان سیاسی را با آوازش به آرمان‌های زندانیان سیاسی نسل های قبل پیوند می‌دهد و از آزادی و برآمدن صبح امید می‌خواند.

بخش نخست مجموعه برنامه‌های «ترانه‌های زندان» را می‌توانید از طریق فایل صوتی بشنوید.

تبعیض تحصیلی‌؛ سیزده سال پس از سرکوبِ تصفیه شدگان / امیرمحسن محمدی

این مطلب نخستین بار در ویژه نامه‌ی ۱۸ تیر امسال جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی‌ در این آدرس منتشر شده است.
 ___________________________________


لزوم آزادی در آموزش و داشتن حق تحصیل نه تنها در بسیاری از اصول قانون اساسی‌ جمهوری اسلامی ایران به تصویب رسیده است که در بسیاری از اسناد پایه‌ای حقوق بشر که جمهوری اسلامی نیز به رعایت کردن آنهاست مورد تاکید قرار گرفته است.

به صورت تاریخی‌ بحث حق آزادی تحصیل و آزادی تاسیس مرکز آموزشی نخستین بار در کشور فرانسه شکل گرفته است، آنجا که کلیسا تمام تلاش خود را برای شکل دهی‌ به آموزش مذهبی‌ در مدارس این کشور کرد و هنگامی که دولت بر تاکید خود مبنی بر تفکیک آموزش مذهبی‌ از آموزش رسمی‌ این کشور پافشاری کرد، کشیش‌ها اقدام به بازگشایی مدارس آزاد مذهبی‌ کردند. اما بار دیگر پس گذشت سالها از تاریخ تفتیش عقیده در فرانسه، همین ماجرا به شکلی‌ دیگر توسط بنیادگرایان مذهبی‌ در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تکرار شده است.

حق تحصیل در اسناد بین المللی حقوق بشر

اعلامیه‌ی جهانی‌ حقوق بشر که به همراه دو میثاق بین‌المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی‌ و میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی از پایه‌ای‌ترین اسناد حقوق بشر به شمار می‌‌آید و در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ به تصویب رسیده است، موضع‌گیری بسیار واضحی در مورد حق تحصیل دارد، بند اول ماده‌ی ۲۶ این اعلامیه تصریح می‌‌کند: "هر شخصی حق دارد که از آموزش و پرورش بهره مند شود. آموزش و پرورش و دست کم آموزش ابتدایی و پایه باید رایگان باشد. آموزش ابتدایی اجباری است . آموزش فنی و حرفه ای باید همگانی شود و دست یابی به آموزش عالی باید با تساوی کامل برای همه امکان پذیر باشد تا هر کس بتواند بنا به استعداد خود از آن بهره مند گردد"

میثاق‌نامه‌ی بین‌المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی‌ نیز که در سال ۱۹۶۶ به تصویب ۱۴۸ کشور عضو سازمان ملل از جمله ایران رسیده و به وسیله‌ی آن کلیه‌ی کشورهای عضو سازمان ملل ملزم به رعایت اعلامیه جهانی‌ حقوق بشر نیز شده‌اند، در بند اول ماده‌ی ۱۳ خود تصریح می‌‌کند: "کشورهای‌ طرف‌ این‌ میثاق‌ حق‌ هر کس‌ را به‌ آموزش‌ و پرورش‌ به‌ رسمیت‌ می‌شناسند." و همین میثاق سپس در بند ۴ ماده‌ی فوق تاکید می‌‌کند: "هیچیک‌ از اجزای‌ این‌ ماده‌ نباید بنحوی‌ تفسیر گردد که‌ با آزادی‌ افراد و اشخاص‌ حقوقی‌ به‌ ایجاد و اداره‌ مؤسسات‌ آموزشی‌ اخلال‌ نماید مشروط‌ بر اینکه‌ اصول‌ مقرر در بند اول‌ این‌ ماده‌ رعایت‌ شود و تعلیماتی‌ که‌ در چنین‌ مؤسساتی‌ آموزش‌ داده‌ می‌شود با موازین‌ حداقل‌ که‌ ممکن‌ است‌ دولت‌ تجویز کرده‌ باشد مطابقت‌ کند".

مفاهیم فوق همچنین به شکل‌های دیگر در بندهای اول و چهارم کنوانسیون مبارزه با تبعیض در امر آموزش و میثاق‌نامه‌ی بین المللی حقوق مدنی و سیاسی مورد تاکید قرار گرفته‌اند.

حق تحصیل در قوانین داخلی‌ جمهوری اسلامی ایران

با نگاهی‌ واقع‌گرایانه می‌‌یابیم که قانون اساسی‌ جمهوری اسلامی ایران در متن خود متضمن کفِ مطالبات حداقلی در زمینه‌ی آزادی تحصیل و عدم تبعیض در آن است، اما با برسی‌ عملکرد عینی موجود این پرسش‌ها برایمان مطرح می‌‌شود: تفسیر این قانون به عهده‌ی چه نهادی است؟ مجری این قانون تا چه میزان امکان دخالت سلیقه و تلقی‌ خود را در آن فراهم کرده است؟ چرا هیچ صدای اعتراضی نسبت به نقض قانون اساسی‌ ایران از درون حاکمیت بلند نشده است؟

بند سوم اصل ۳ قانون اساسی‌ بر آزادی آموزش برای همگان تاکید کرده است: "آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه‌، در تمام‌سطوح و تسهیل و تعمیم آموزش عالی‌" ، اصل ۳۰ام قانون اساسی‌ نیز تصریح می‌‌کند: "ولت موظف است وسایل آموزش و پروش رایگان رابرای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل‌تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفایی کشور به طور رایگان‌گسترش دهد."

عملکرد شورای عالی‌ انقلاب فرهنگی‌ و قانون اساسی‌

نظام آموزشی ایران در عمل از ساختاری به شدت تبعیض‌آمیز رنج می‌‌برد، علیرغم آنچه در قانون تصریح شده است، تحصیلات ایران به هیچ وجه رایگان نیست. بسیاری از دانشجویان و دانش آموزان در مدارس غیر انتفاعی و دانشگاه آزاد اسلامی تحصیل می‌‌کنند و در مدارس و دانشگاه‌های دولتی نیز به عناوین مختلف از آنها پول دریافت می‌‌شود. اتباع خارجی‌ علی‌ الخصوص اهالی افغانستان از امکان زیادی برای تحصیل برخوردار نیستند، طرح سهمیه‌های جنسیتی در دانشگاه به وضوح قانون اساسی‌ را که قرار بود فارغ از جنسیت امکان تحصیل را فراهم کند نقض می‌‌کند و از ورود بسیاری از دختران و زنان به دانشگاه جلوگیری می‌‌کند. به علاوه از سالهای ابتدایی تشکیل جمهوری اسلامی شورای عالی‌ انقلاب فرهنگی‌ و نهاد‌های امنیتی به تفتیش عقیده پرداخته و عواملی مانند اعتقادات سیاسی و مذهبی‌ را در امکان ورود به دانشگاه‌ها دخیل می‌‌کنند.

این شورا پس از انقلاب اسلامی اقدام به تصفیه دانشجویان زیادی از دانشگاه‌های کشور و بعضا سپردن آنها به نیروهای امنیتی کرده است، سال‌هاست که دانشجویان ستاره دار می‌‌شوند و به شکل‌های مختلف مانند عدم صدور کارنامه و یا دروغی به نام "نقص در پرونده" از ورود به دانشگاه و یا ادامه‌ی تحصیل در مقاطع مختلف تحصیلی‌ منع می‌‌شوند.

در مورد دانشجویان بهائی شورای عالی‌ انقلاب فرهنگی‌ حتا با صدور مصوبه‌ای از ادامه تحصیل آنها جلوگیری کرده است، دانشجویان بهایی هنگامی که با اخراج و یا جلوگیری از ورود به دانشگاه مواجه می‌‌شوند، به آنها به صورت شفاهی‌ گفته می‌‌شود که بر اساس مصوبه‌ی این شورا امکان ادامه تحصیل را ندارند و پیگیری‌های وکلای آنها نیز در دیوان عدالت اداری به همان پاسخ شفاهی‌ در مورد مصوبه‌ی شورای عالی‌ انقلاب فرهنگی‌ منتهی‌ شده است اما با وجود اینکه مصوبات این شورا هرساله مورد انتشار عمومی‌ قرار می‌‌گیرند تا این لحظه از انتشار بند یا ماده‌ای که مربوط جلوگیری از تحصیل بهاییان باشد جلوگیری شده است.

پرسشی پیش روی اصلاح طلبان


شورای عالی‌ انقلاب فرهنگی‌ که در دهه‌ی طلایی ۶۰ به دستور بنیانگذار جمهوری اسلامی تشکیل شد، از نهادهایی است که از گذشته‌های دور تا همین سال‌های گذشته همواره محلی برای حضور اصلاح طلبان نیز بوده است.

عبدالکریم سروش در گذشته نقشی‌ اساسی‌ در آن به عهده داشته و افراد دیگری نیز مانند میرحسین موسوی تا چند سال پیش، و هم اکنون نیز هنوز حسن حبیبی (وزیر دادگستری دولت میرحسن موسوی و معاون اول کابینه‌ی خاتمی)، علی‌ شریعتمداری (وزیر فرهنگ و آموزش عالی‌ در دولت بازرگان و عضو شورای مرکزی حزب مردم ایران)، محمدرضا عارف (معاون اول کابینه‌ی خاتمی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئس هیئت مدیره‌ی بنیاد باران) در آن عضویت دارند، چگونه جریانی که به ظرفیت‌های قانون اساسی‌ معتقد است و از اصول معطل مانده‌ی آن حرف می‌‌زند در تمام سال‌های گذشته در این نهاد حضور داشته است و بر خلاف همان قانون اساسی‌ در یک نهاد فراقانونی به نقض اصول ۷۱، ۷۲ و ۸۵ قانون اساسی‌ که اختیار قانونگذاری را تنها در شأن مجلس می‌‌داند پرداخته اند؟

یک پیشنهاد

هجدهم تیر سالگرد تهاجم و سرکوب جنبش دانشجویی ‌ست، حمله‌ای متاخر به دانشگاهی که در دهه‌ی ۶۰ تصفیه شده بود. این روزها با مشاهده‌ی اعتراضات دانشجویان جهان در زمینه‌ی حق تحصیل و تحصیلات رایگان در کانادا، آمریکا و سایر کشورهای اروپایی نیز به اهمیت و قدرت بالای "حق تحصیل" آگاه می‌‌شویم. روز ۱۸ تیر را می‌‌توان با کمک فعالان حقوق بشر و حق تحصیل در سراسر جهان به عنوان "روز جهانی‌ حق تحصیل" به ثبت برسد.

تحلیل و گزارش یک شاهد از اعتراضات پس از انتخابات ۱۳۸۸ در ایران / امیرمحسن محمدی


تحلیل و گزارش یک شاهد از اعتراضات پس از انتخابات ۱۳۸۸ در ایران.
امیرمحسن محمدی، فعال سوسیالیست، زندانی سابق سیاسی، روزنامه نگار آزاد و از اعضای برجسته‌ی دانشجویان آزدیخواه و برابری طلب، درباره‌ی تجربیاتش در سازماندهی و شرکت در بزرگ‌ترین قیام مردمی ایران در سال‌های اخیر، صحبت خواهد کرد.
از حضور همگان در این جلسه‌ی عمومی‌ استقبال خواهد شد.
چهارشنبه ۱ اگوست در تریدز هال ملبورن.
این برنامه توسط ایران سلیداریتی ملبورن و سوسیالیست آلترناتیو به طور مشترک برگزار می‌‌شود.
______________________________________________________________________

AN EYEWITNESS ACCOUNT OF THE 2009-10 POST - ELECTION UPRISING IN IRAN

Amir Mohsen Mohammadi, a socialist activist, former political prisoner, freelance journalist and a leading member of students for freedom and equality socialist coalition in iran will talk about his experience of organisin and participating in the biggest and most enduring popular uprising in iran since the uprisings of the early days of the islamic republic.
This is a public meeting and all are welcome
6:30 PM
  WEDNESDAY AGOUST 1
AT TRADES HALL Comer Lygon Victoria Sts carlton
Jointly hosted by iran solidarity Melbourne and Socialis Alternative www.sa.org.au

۱۳۹۱ تیر ۲۱, چهارشنبه

A Single Step to Disarm Unlawful Arm Traders / Amir Mohsen Mohamamadi


این مطلب نخستین بار در وبسایت یونیورسال تلورانس در این آدرس منتشر شده است.

As The Arms Trade Treaty Global Week has begun since Monday, June 11th, 2012, people around the globe are now united to participate in the event to stop the unlawful and irresponsible arms trade, mostly done by the “Big Six”, i.e. the USA, UK, Germany, France, Russia and China, the main manufacturers and suppliers of the weapons whose trade causes 1500 deaths in armed clashes everyday. While Middle East has been a market to these traders, mainly in the recent unrests in the region, the Middle East activists as well as the Iranian society have not shown much interest to join ATT.
Knowing the tragic consequences of the arms trades and the shocking statistics of decades of sufferings, death, injuries, torture, serious human rights violation, sexual violence and the inhumane phenomenon of child soldiers due to the irresponsibility and poorly regulated international arms trade which has had a devastating impact on the lives of millions, will draw the attention to stop the genocide occurring at this very moment while the world’s media are ignoring the issue.

The facts and figures are horrifying, though true. One person in every single minute is killed due to the violent acts enforced by weapons. Every year, 12 billion bullets are produced in the world by which 26 million people are displaced in armed clashes; at least 250,000 are killed due to armed conflict, while 300,000 others are killed by arms used outside conflict. That is enough people to fill more that 1594 airplanes!

Did you know there is more regulation on trade in bananas than there is in the trade of guns? European countries refuse to import toys that harm children. But they are happy to sell millions of weapons that kill 1000's of children! Will you help to put pressure on the key countries? Did you know at this very moment, at least 10 thousand child soldiers are being abused for the adult conflicts by 55 armed groups? Guess how much money the USA and UK make by supplying the Middle East and North Africa with their weapons. P5 members of UN Security Council, i.e. Russia, China, USA, France and UK, plus Germany own 74% of world’s arm exports.

If we take a closer look, selling arms to totalitarian States usually means arming them against their own citizens. Between 2008 and 2009 USA sold arms and munitions to Bahrain and Yemen. In 2011 these countries violently suppressed their populations. Today USA refuses to control the trade in arms and munitions. At least 20 states have sold and supplied small arms, ammunition, tear gas and other equipment to Egypt. These arms were used to suppress peaceful protesters. The USA has been the biggest supplier – annually providing $1.3 billion.

It is time a serious action was taken. Amnesty International has been campaigning since the 1990s for a global treaty to set rules for the strict regulation of the international arms trade. Eventually the world leaders will meet to start negotiating the treaty for a month on July 2nd. It is to be of a worrying concern that some of main arms manufacturers and suppliers are not willing to accept the treaty. Therefore, we need to take actions to ratify the strict treaty of arms trades prior to the world leaders meeting in July.

If you can read this note, it means you are still alive, whilst five people have been killed by five bullets in the past five minutes, just as you were reading this note. Thus, we are to send this message: “Say NO to Atrocity.” Preventing one bullet to be shot, you have prevented a chain of violence. . Human Rights must be dealt beyond borders. Stop the unlawful arms trade for the sake of millions of dollars revenue. Be the full stop to such a human disaster. Join the global campaign to monitor the arms trade.

And of the highest concern is the participation of the activists in the Middle East who have not highly welcomed The International ATT Campaign of Amnesty International, although these weapons will turn Iran to a new Syria. They must be the ones who take serious actions before it is too late.  

تجارت اسلحه و نقض جدی حقوق بشر / امیرمحسن محمدی

 
 این مطلب نخستین بار در وبسایت رادیو زمانه در این آدرس منتشر شده است.

هفته‌ جهانی‌ اقدام برای تصویب پیمان نامه‌ تجارت اسلحه، از روز دوشنبه، دوازدهم ژوئن ۲۰۱۲ ( ۲۲ خرداد ۱۳۹۱) آغاز شده است.
سازمان عفو بین‌الملل از سال ۱۹۹۰ برای تصویب یک پیمان‌نامه دقیق تجارت اسلحه مبارزه می‌‌کند. از روز دوم ماه جولای پیش رو، دولت‌های جهان به مدت یک‌ماه برای تصویب اولین پیمان نامه‌ تجارت اسلحه در سازمان ملل باهم دیدار و مذاکره می‌‌کنند. نگرانی‌ اینجاست که برخی‌ از تولیدکننده‌های اصلی اسلحه، حاضر به پذیرش پیمان نامه یادشده نیستند.
طی چند دهه، عدم مسئولیت‌پذیری کشور‌های جهان و نظارت ناکارآمد بر تجارت اسلحه موجب کشته و زخمی شدن شمار زیادی از انسان‌ها، شکنجه، نقض جدی حقوق بشر، خشونت‌های جنسی‌ و ظهور پدیده‌ غیر انسانی‌ سوءاستفاده از کودک - سربازها شده است. تجارت اسلحه هر سال بر زندگی‌ میلیون‌ها انسان تاثیرات بسیار مخربی می‌گذارد.
حدود هزار و  ۵۰۰ نفر روزانه در اثر خشونت‌های مسلحانه و توسط سلاح‌هایی کشته می‌‌شوند که بیشتر تولید شش کشور آمریکا، انگلیس، آلمان، فرانسه، روسیه و چین هستند. این به معنی‌ کشته شدن یک انسان در هر دقیقه است. این نسل‌کشی تمام عیاری است که در سکوت بعضی‌ از رسانه‌ها ادامه یافته است و فروش غیر قانونی‌ اسلحه برای سود‌های میلیاردی همچنان ادامه دارد.
کمپین جهانی‌ سازمان عفو بین‌الملل برای مقابله با تجارت اسلحه متاسفانه در میان ایرانی‌‌ها و فعالان خاورمیانه با استقبال چندانی مواجه نشده است. این سلاح‌ها ایران را سوریه خواهند کرد. سالانه در جهان ۱۲ میلیارد گلوله تولید می‌‌شود. ۲۶ میلیون نفر در اثر درگیری‌های نظامی مجبور به ترک خانه‌هایشان می‌شوند و در هر دقیقه یک انسان در اثر درگیری‌های نظامی کشته می‌‌شود و دقایق به سرعت می‌گذرند.
سئوال‌هایی که ما باید از خویش بپرسیم ازجمله اینها هستند: آیا لازم نیست به بیرحمی "نه" بگوییم؟ آیا اگر از شلیک یک گلوله جلوگیری کنیم به معنای این نیست که از زنجیره خشونت جلوگیری کرده‌ایم؟ آیا لازم نیست برای تصویب پیمان نامه‌ای قوی در زمینه تجارت اسلحه و صدالبته بر اساس موازین حقوق بشری قبل از دیدار رهبران جهان در ماه جولای اقدام کنیم؟ آیا لازم نیست در رسانه‌ها مطرح شود که آمریکا و انگلستان دقیقاً چه مقدار پول از فروش اسلحه به خاورمیانه‌ و شمال آفریقا به دست آورده‌اند؟
کمپین جهانی‌ و کنترل تجارت اسلحه‌
پنج عضو دائمی شورای امنیت - روسیه، چین، ایالات متحده، فرانسه و بریتانیا - در مجموع ۷۴ درصد از تجارت جهانی اسلحه را انجام می‌دهند. هرساله، حداقل ۲۵۰هزار نفر در درگیری‌های نظامی کشته می‌شوند. این در حالی است که ۳۰۰ هزارنفر توسط تسلیحات خارج از این جنگ می‌میرند. این تعداد برای پرکردن بیش از هزار و ۵۴۹ هواپیما کافی است. 


این در حالی است که به عنوان نمونه برای تجارت موز، مقررات بیشتری وجود دارد و کشور‌های اروپایی از واردات اسلحه‌ اسباب بازی سر باز می‌‌زنند؛ چرا که به کودکان آسیب می‌‌زند، اما به فروش میلیون‌ها اسلحه می‌پردازند که به واسطه آنها هزاران کودک کشته می‌شوند.
در همین لحظه حداقل ده هزار کودک سرباز توسط حدود ۵۵ حکومت و گروه نظامی برای جنگ بزرگسالان مورد سوء استفاده قرار می‌‌گیرند. لازم است به چنین توحشی نه بگوییم و به کمپین جهانی‌ برای کنترل اسلحه‌ها بپیوندیم.

فروش اسلحه به کشور‌های تمامیت خواه به معنی‌ مسلح کردن آنان در برابر مردم خودشان است. در خلال سال‌های ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ ایالات متحده آمریکا اقدام به فروش سلاح و مهمات به کشورهای بحرین و یمن کرد. در سال ۲۰۱۱ این کشورها به وسیله‌ همین سلاح‌ها اقدام به سرکوب خشونت‌آمیز مردم معترض کردند. حداقل ۲۰ کشور جهان سلاح‌های کوچک، مهمات، گاز اشک‌‌آور و سایر تجهیزات نظامی به مصر فروخته‌اند.
این تسلیحات در سرکوب تظاهرات مسالمت آمیز مردم مورد استفاده قرار گرفتند و ایالات متحده آمریکا بزرگ‌ترین تامین کننده‌ تسلیحات با سالانه ۱،۳ میلیارد دلار بوده است. در خلال بهار عربی‌ ده‌ها هزار نفر از مردم به خون کشیده شدند؛ چراکه کشور‌های فوق برای سود‌های میلیاردی خودشان اقدام به صادرات سلاح‌های مختلف به منطقه کرده بودند و به همین دلیل امروز آمریکا از کنترل تجارت اسلحه و مهمات خود سر باز می‌‌زند.
آیا لازم نیست که فعالان اجتماعی و حقوق بشر در خاورمیانه حرکتی کنند تا از ادامه‌ این فاجعه‌ انسانی‌ جلوگیری کنند؟ آیا لازم نیست کشور‌های ، انتقال غیر مسئولانه تسلیحات نظامی را که موجب کشتار و شکنجه و نقض جدی حقوق بشر شده است متوقف کنند و پاسخگوی جامعه‌ بین‌المللی باشند؟

۱۳۹۱ تیر ۱۹, دوشنبه

بچه‌های خوبِ ۱۸ تیر، قصه‌ها را خوب روایت نکردند



روز ۱۸ تیر سال ۸۸ غیر از تمام مطالبی‌ که دوستان نوشتند یک اتفاق دیگر هم افتاد، حلقه‌ی گمشده‌ی روایت‌های داستانی‌ کهن با نسل امروز، پدربزرگ قصه گوی کودکی ما بچه‌های خوب، مهدی آذریزدی در تنهایی و انزوا به قصه‌های خوب پیوست.

آذریزدی ۵۰ سال نوشته بود، او در یکی‌ از روستاهای نزدیک یزد به دنیا آمده بود و از سن کم شروع به کارهایی مانند کشاورزی، بنایی و کار در کارگاه جوراب‌بافی‌ کرده بود اما حادثه‌ای موجب شد تا دیگر از قلم و کاغذ جدا نشود.
صاحب کارگاه تصمیم می‌گیرد که دومین کتاب فروشی شهر یزد را تاسیس کند و او را برای کار انتخاب می‌‌کند. آذریزدی در چاپخانه قصه‌ای از انوار سهیلی را می‌‌خواند و از خود می‌‌پرسد چرا کودکان امروز نباید با ادبیات امروز روایت‌های پیشین را بخوانند؟
مهدی آذریزدی هیچگاه ازدواج نکرد و تا پایان عمر به نوشتن قصه، تصحیح متون، غلط‌گیری و فهرست اعلام نویسی پرداخت. او هیچگاه به کار دولتی نپرداخت و پانزده سال آخر عمرش در اعتراض به عدم صدور مجوز توسط وزارت ارشاد برای برای بعضی‌ از کتاب هایش، اثر جدیدی منتشر نکرد.
روز هجدهیم تیر سال ۱۳۸۸ در حالی‌ که خیابان‌ها غرق اعتراضات مردم بود، پیرمرد قصه گوی ۸۷ ساله، در بیمارستان آتیه تهران درگذشت.

*آخرین عکس مهدی آذریزدی پیش از مرگ:

۱۳۹۱ تیر ۱۸, یکشنبه

راه پیروزی (۱) از کتاب فارسی سوم دبستان



برسد به دست: دهه شصتی ها
یک دسته گنجشک در صحرایی زندگی‌ می‌‌کردند. فیل زورمندی هم نزدیک این صحرا زندگی‌ می‌‌کرد. یک روز فیل می‌‌خواست لب رودخانه برود و آب بخورد، راهش را کج کرد و به آ‌‌شیانه‌ی گنجشک‌ها نزدیک شد. آ‌‌شیانه‌ی چند گنجشک را خراب کرد و چند جوجه گنجشک را هم زیر پایش له‌ کرد.
گنجشک‌ها خیلی‌ ناراحت شدند. با هم نشستند و مشورت کردند که چه کار کنند.
کاکُلی که از همه‌ی دوستان خود با هوش‌تر و دلیرتر بود، گفت: این صحرا وطن ماست. ما باید از آن نگهداری کنیم. ما باید دشمن را از آن دور کنیم.
گنجشک‌ها گفتند: حرف کاکُلی درست است. کاملا هم درست است. همه‌ی ما باید از بچه‌های خود نگهداری کنیم. همه‌ی ما باید از وطن خود دفاع کنیم. ولی‌ چه کسی‌ می‌‌تواند با این فیل زورمند مُبارزه کند؟

۱۳۹۱ تیر ۱۷, شنبه

همجنسگرایی و مبانی تفاوت فرهنگی‌ به روایت ملا‌اسماعیل سبزواری!


متن گویاست، هیچ شرحی بر آن نمی‌‌توانم بنویسم جز آنکه به خاطره‌ی شاملوی بزرگ و دست اندرکاران کتاب کوچه درود بفرستم و متن را عیناً منتشر کنم:
*آزار اُبنه:
یکی‌ از وقت هائی که شیطان حضور به هم می‌‌رساند، وقتی‌ است که مرد می‌‌خواهد با زوجه‌اش نزدیکی‌ کند. اگر بسم الله نگفت شیطان هم با او دخول می‌‌کند، آن وقت آن نطفه هم از پدر است و هم از شیطان. وقتی‌ هم که این طفل به دنیا می‌‌آید شیطان باز حاضر است: انگشتش را می‌‌رساند به ماتحت آن طفل (فرمایش امام جعفر صادق است از پیش خود نمی‌‌گویم) می‌‌آید انگشتش را به مقعد آن طفل فرو می‌‌کند، آن وقت که بزرگ شد اثرش این است که مأبون می‌‌شود، اگر هم زن است فاحشه می‌‌شود هر شب یک جایی می‌‌رود.

[ملا اسماعیل سبزواری،کتاب انسان (جامعه النورین) چاپ گلبهار، صفحه ۲۴]

۱۳۹۱ تیر ۱۶, جمعه

با خواندن نماز میّت آمریکا را منهدم می‌‌کنیم!



اینها که هستند؟ دارند چی‌ می‌‌کنند؟ باور نمی‌‌کنم که اینجا شهر قم باشد، تصاویری از مانور امداد و نجات ... و خواهران معزّز دارند تمرین خواندن نماز میت می‌‌کنند، این چه نجاتی بوده که شخص مورد امداد را به کشتن دادند و عزاداری‌اش را گرفته‌اند؟ به احتمال قوی در هفته‌های آینده شاهد مانور قهرمانانه‌ی شب اول قبر، عملیات جنگ نرم با شیطان و رزمایش عظیم مرده شوری (هم زمان با روز جهانی‌ بهداشت) خواهیم بود. آنها سراپا سوتی هستند، ‌ای خدا! این شادی رو از ما نگیر!





باز هم حکایت دانش آموختگان نئوکانِ اسرائیل



حکایت غریبی است، واقعا چرا "دانش آموختگان لیبرال" این پسوند "لیبرالیسم" را یدک می‌‌کشند؟ واضح است رهبری و تعداد زیادی از این دوستان، ناسیونالیست‌های افراطی ضّد چپ هستند و عملکردشان تنها در واکنش نشان دادن به چپ هاست که معنی‌ پیدا می‌‌کند. بگذار غیر از جمهوری‌اسلامی اینها هم اپوزیسیون ما باشند و برای خودشان هویت دست و پا کنند، ما قوی تر می‌‌شویم، بیشتر از یک پست وبلاگ خرج نمی‌‌کنم.
 از آن طرف مردم را احمق فرض کرده‌اند و شده اند فخرآورهای انجمن اسلامی، بودجه‌های خاص می‌‌گیرند تا روی طبل جنگ بشردوستانه! بکوبند و از استقلال هم حرف می‌‌زنند. پیاده نظام کنفدرسیون دانشجویان ایرانی‌ شده‌اند که قدرت چانه زنی‌ لیدرشان را در محافل راست گرا و جنگ طلب بالا ببرد. رادیوفردا و صدای آمریکا هم به هم پاسشان می‌‌دهند چرا که لابی کنگره را دارند. هیچ کاری هم برای لیبرالیسم نکرده اند. یعنی‌ نئوکان هستند در یک کلام جاده صاف کن پان‌ایرانیست‌ها شده اند. این قسمت از بیانیه جدیدشان را هم گویی کیهان شریعتمداری نوشته و لاغیر:

"ما همچنین به جریان‌های تجزیه‌طلب مرتجع و فرقه‌های عقب‌مانده مارکسیست لنینیستی، وارثان وطن‌فروشان حزب توده و بازماندگان گروه‌های مسلح تروریست، که شورمندانه بی‌وطنی و دشمنی خود با ایران را تبلیغ می‌کنند و این ماجرا‌ها را بهانه‌ای ساخته‌اند تا نوای شوم ایران‌ستیزی‌شان را رسوا‌تر فریاد بزنند و آرزوی نابودی و تجزیه ایران را علنا بیان می‌کنند هشدار می‌دهیم که از تجربیات شکست خورده سابق‌شان درس بگیرند"

*عکس: ژست پیروزمندانه‌ی فخر آور پس از سفر به اسرائیل در میان سربازان ارتش این کشور

۱۳۹۱ تیر ۱۴, چهارشنبه

مانور قدرت بسیجیان جان بر کف در شهر کرمانشاه



آنها آمریکا را سوسک کردند، هیچکس نمی‌‌تواند مثل اینها با موی دُم اسبی هفت کیلومتر پژو بکشد، در راستای تحریم‌ها به واردات بنزین بی‌ نیاز شدیم، در تکنولوژی و نهضت نرم افزاری کولاک کرده‌ایم، آزادی هم که داریم هیچ گشت ارشادی نبود که موهای بلندش را قیچی کند. از هفته‌ی بعد هم قرار است مراسم پاره کردن زنجیر در آوردن مار از آستین و خرگوش از کلاه اجرا کنند، مرگ بر آمریکا!

۱۳۹۱ تیر ۱۳, سه‌شنبه

امروز سالگرد سقوط ایرباس ایران در تنگه‌ی هرمز است / پروازی که یک طرفه باقی‌ ماند



بیست و چهار سال پیش در چنین روزی پرواز شماره‌ی ۶۵۵ هوپیمایی ایران از صفحه‌ی رادار محو شد و پس از مدت کوتاهی مشخص شد تمامی ۲۹۰ سرنشین آن که ۶۶ کودک در میان آنها وجود داشت در اثر اصابت موشک از ناو وینسنس متعلق به به نیروی دریایی آمریکا کشته شده اند.

تحقیقات و گزارش سازمان بین المللی هوپیمایی در گروه حقیقت‌یاب ایکائو، نشان داد که سه ناو امریکایی در ظاهر ایرباس به این بزرگی‌ را با هوپیمای اف-۱۴ اشتباه گرفته بودند و هیچ خبری از صحت شایعه‌ی حضور یک هوپیمای تام‌کت ایرانی‌ در پشت سر این هواپیما تا این لحظه وجود نداشته است.

کاپیتان راجرز و کلیه‌ی خدمه‌ی ناو امریکایی وینسنس پس از بازگشت به آمریکا مورد تقدیر قرار گرفتند، به همه‌ی آنها مدال مبارزه اهدا شد و هیچوقت مورد پیگرد قرار نگرفتند. کاپیتان راجرز در سال ۱۹۹۰ نیز مجددا مدال لژونر لیاقت را از دستان جورج بوش دریافت کرد.

با اینکه از نظر نظامی ثابت شده که ناو وینسنس امکان پیشگیری از این فاجعه را داشت و در تحقیقات هشدارهای دو ناو دیگری که در خلیج فارس بودند مبنی بر غیر نظامی بودن این هواپیما ثبت شده است اما تا این لحظه ایالات متحده‌ی آمریکا حاضر به پذیرفتن مسئولیت حادثه نشده است.

حادثه تلخ بود و در روز ۳ ژوئیه‌ی ۱۹۸۸ برابر با ۱۲ تیر ۱۳۶۷ اتفاق افتاد، وقتی‌ که در ایران سید‌علی‌ خامنه‌ای و در آمریکا دونالد ریگان رئیس جمهور بودند.