صفحات

۱۳۹۱ تیر ۱۰, شنبه

ریتسوس شاعر آزادی و لحظه‌های ناب / امیرمحسن محمدی


این را ۲۰ خرداد ۱۳۸۵ در هفته نامه‌ی صدا منتشر کردم.
یانییس ریتسوس را که می‌‌خوانی تازه می‌‌فهمی‌ کجای دنیا ایستاده‌ای، این شاعر مارکسیست یونانی بسیاری از ترانه‌های انقلابی‌ و زمزمه‌های امروز مردم ستم کشیده‌ی یونان را سروده است، ریتسوس از سال ۱۹۳۱ به عضویت حزب کمونیست یونان در آمد و سالهای طولانی را در زندان و سپس تبعید گذرانید.
ريتسوس شاعري است كه دنيا را ذره ذره لمس كرد. از كوچكترين لحظات و دقايق آن گرفته، از كوچكترين مسائل و چيزها گرفته، تا مناسبات كلان ِ سياسي و مبارزات اجتماعي.
ريتسوس در سال ۱۹۸۷ در آخرين سالهاي پايان عمرش در شعري به نام واپسين كلام مي‌نويسد:

... و اين آخرين حسرت را بر من ببخشيد.
مي‌خواهم يك بار ديگر، با داس تيز ماه ذرت درو كنم.
در آستانه در بايستم با شاخه نازك گندمي ميان دندانها،
خيره در دوردست.
در ستايش دنيايي كه تركش مي‌كنم.
در ستايش آن‌كه در باران طلايي غروبي از تپه اي بالا مي‌رود
با وصله اي ارغواني بر بازوي چپش.نمي‌شود به آساني ديدش.
مي‌خواستم تنها همين را نشانتان دهم
و شايد بهتر باشد بيش از هر چيز مرا به اين خاطر ياد كنيد

يانيس ريتسوس مي‌خواست تنها همين را نشانمان دهد. مبارزي كه دنيا را چنين شاعرانه مي‌بيند و چنين شاعرانه كرده است. پر از شور و عشق و پر از زيبايي.

۱۳۹۱ تیر ۷, چهارشنبه

هشت میلیون کودک در کشور درگیر اعتیاد هستند!




تیتر را که می‌‌بینی‌ سرت گیج می‌‌رود، دنبال شانه‌‌ای می‌‌گردی که سرت را روی آن بگذاری و تلف شوی، هرچه سرچ می‌‌کنی‌ همه‌ی رسانه‌های دیگر هم همین را انعکاس داده‌اند، اما یک لحظه صبر کنید، یعنی‌ واقعا یک دهم جمعیت کشور ما کودک معتاد هستند؟!!


داستان از کجا شروع شد؟


داستان از آبادان شروع شد، مصطفی لاف زده است، باور کنید راست می‌‌گویم. دکتر مصطفی اقلیما کارش را از معاونت خدمات رفاهی‌ در آبادان شروع کرده و اکنون ریاست انجمن مددکاران کشور رسیده است، او در مصاحبه با دویچه‌وله با استفاده از آمار رسمی‌ ۲ میلیون معتاد در کشور به این‌چنین شعبده‌بازی دست پیدا کرده است، او در ملا عام ۲ میلیون معتاد را دو برابر کرده و به هر کدام یک زن و دو کودک بخشیده است باور کنید.


عین جملات ایشان این است:
«اگر مبنا را خانواده چهار نفره در نظر بگیریم یعنی یک مرد، یک زن و دو بچه، چهار میلیون معتاد را ضرب در ۴ کنیم می‌شود ۱۶ میلیون یعنی ۱۶ میلیون نفر که هشت میلیون آن کودک هستند به نحوی با اعتیاد درگیرند. این یعنی ۸ میلیون بچه‌ی خانواده‌ی معتاد در مدارس هستند که این‌ها به گونه‌ای آسیب دیده‌اند».


حالا بگذریم که این تیتر "۸ میلیون کودک درگیر اعتیاد" هم برای گفته‌های او مناسب نیست و در محتوای لاف ایشان چیز دیگری غیر از این عکس‌های دردناک کودکانی که مشغول مصرف مواد در خرابه‌ها هستند به ذهن مخاطب خطور می‌‌کند.


معضل اعتیاد در کشور فاجعه‌آمیز است، دو سال پیش بعضی‌ از پزشکان در رسانه‌ها عنوان کردند که ماده‌ی مخدر صنعتی جدیدی به نام کوروکودیل وارد کشور شده که چندین برابر قوی تر از انواع قبلی‌ است، هرچند نیروی انتظامی اساساً وجود این ماده که در شایعات ساخت کشور روسیه عنوان شده را به کلی‌ تکذیب می‌‌کند اما توجه داشته باشیم سیاهنمایی و بزرگ نمایی در این حد فقط به ناامیدی منجر می‌‌شود، اعتیاد را به عنوان صرفاً یک بیماری بپذیریم تا بتوانیم کاری برای مقابله با آن کنیم.


*عکس: مکالی کالین بازیگر خوش‌چهره‌ی فیلم تنها درخانه که این روز‌ها با اعتیاد دست و پنجه نرم می‌‌کند.

چه کسانی‌ به طرح تحریم ۳ روزه‌ی نان خندیدند؟ / امیرمحسن محمدی



آنها که در پیاده‌رو‌ها روی دو زانو جیغ کشیدند

سال ۱۳۸۳ گزارشی دو قسمتی‌ در روزنامه نسل‌فردا منتشر کردم که به معضل کودکان کار و خیابان می‌‌پرداخت، برای پرداختن به آن ناچار به کار میدانی بودم، عنوان آن را از شعر تکان‌دهنده‌ی "جیغ" اثر آلن گینزبرگ عاریه گرفته بودم، بهترین مغز‌های نسلم را دیدم که جنون تباهشان کرده بود.

بر اساس آمارهای بدست آمده در آن سال تنها ۱۳ درصد کودکان خیابانی دارای شغل روزانه مانند گُل فروشی، وزن کشی‌، فال و غیره بودند، این به این معنی‌ ‌ست که ۸۷ درصد در آن سال از داشتن کار سیاه نیز محروم بودند. حق تحصیل جای خود دارد. یافته‌های من نشان می‌‌داد بیشترین نسبت جمعیتی کودکان کار و خیابان در اصفهان بعد از اهالی افغانستان متعلق به کودکان بی‌ سرپرست گریخته از زلزله‌ی شهر بم بود.

انتشار قسمت سوم گزارش بنا به دلایلی دو سال طول کشید و این بار "عماد" را می‌‌گویم، چهره‌اش هنوز جلوی نظرم است، با دو برادرش از مدرسه‌ای در میبد یزد بر می‌گشتند، تا ساعت ۲ ناهار می‌‌خوردند و مشق می‌‌نوشتند و بعد از آن می‌‌آمدند در خیابان امام خمینی شهر، معمولن جلوی داروخانه به فروش دعا می‌‌پرداختند، با عماد خیلی‌ دوست شده بودم، خیلی‌ مواقع مردم شهر رابطه‌ی دوستانه‌ی من و او را می‌‌دیدند چپ چپ نگاه می‌‌کردند و یا شاید حرف در می‌‌آوردند، اهمیت ندارد، یک بار از او پرسیدم عمو جون ناهار چی‌ می‌‌خواین بخورین؟ یک دوغ خانواده‌ی ۱.۵ لیتری در دستش بود، گفت منتظر برادرم هستم که نان بخریم و ترید کنیم ... یک خانواده‌ی هفت نفره نان می‌‌خریدند و با یک بطری دوغ خانواده ناهار می‌‌خوردند.

ما تعطیل هستیم، ما نمی‌‌فهمیم و نمی‌‌خواهیم بفهمیم، واژه‌ی "ترید" یا تمام تلفظ‌های دیگر آن مثل تریت و تلیت را در اینترنت جستجو کنید چیز زیادی نیست، پر
کاربردترین
شکل مصرف غذای مملکت ما در اینترنت وجود ندارد، ما طرح جایگزینی شیرینی‌ دانمارکی و نان خامه‌ای و کیک را به جای نان ارزان نانوایی‌ها دادیم، ما انسانها را ندیدیم و نمی‌بینیم و دنبال منافع حزبیِ سبز و سرخ و سیاه خود هستیم، ما تعطیل هستیم، ما کرکره‌ها را پایین کشیده ایم و رفته ایم شمال، ما خواب هستیم.



در همین زمینه بخوانید:
( هشتگانه‌ای در باب طرح تحریم سه‌ روزه: غم نان اگر بگذرد )

۱۳۹۱ تیر ۵, دوشنبه

هشتگانه‌ای در باب طرح تحریم سه‌ روزه: غم نان اگر بگذرد


۱- نان قوت غالب مردم و در مواردی تنها غذایی است که امکان تهیه‌اش را دارند، اکثریت مردم ایران زیر خط فقر قرار دارند.

۲- بیشترین مصرف آرد در نانوایی‌ها از آرد دولتی است و جمهوری اسلامی به علت کمبود شدید آن در وضعیت تحریم ناچار به واردات گندم بوده و کاهش مصرف نان جان دوباره‌ای به سیلوهای ورشکسته خواهد داد و مشکلات این اقتصاد دولتی را کمتر خواهد کرد.

۳- علیرغم ادعاهای موجود و برخلاف گذشته این جنبش در حال حاضر به طبقه‌ی متوسط رو بالا تعلق دارد، کسانی‌ که توانایی دارند به جای نان، کیک و چلو کباب بخورند.

۴- راهبری کنونی این جنبش به همان راه شکست خورده‌ی بعضی‌ از احزاب چپ رفته است: منافع حزبی به منافع مردم ارجحیت دارد. طرح شکست خورده‌ی تحریم سه روزه تنها واکنشی شتاب زده بود علیه انتقادات تندی که در سومین سالگرد انتخابات بر بی‌ عملی‌ و عدم داشتن ریل‌پلتیک مطرح می‌‌شد که با چنین طرح شکست‌طلبانه‌ای به آن انتقادات مهر تائید زد.

۵- بعضی‌ از فعالین جنبش سبز مبارزه‌ی مدنی را با سکوت اشتباه گرفته اند، مبارزات مدنی در آفریقای جنوبی، هندوستان، و بلوک شرق صدای اعتراضی بسیار بلندی داشته است.

۶- نیروهای خلاق جنبشی که در خیابان‌ها قدرت نمایی می‌‌کرد اکنون در موقعیت انتقاد و انزوا قرار گرفته‌اند و تحرک جنبش سبز به فعالیت کادرهای حزبی و غیرخلاق وابسته به شورای هماهنگی‌ راه سبز امید محدود شده که عدم صلاحیت سیاسی‌شان بیداد می‌‌کند.

۷- در طی‌ روزهای بحث درمورد این طرح یک کارگر در اصفهان به علت اینکه توان نداشت بیش از این از فروشگاه‌های محل جنس نسیه بردارد خودکشی‌ کرد.

۸- بگذار برخیزند مردم بی‌ لبخند.

*عکس:
امام خمینی: جناب آقای موسوی، آنان که در مقابل شما ایستاده اند توانایی اداره‌ی یک نانوایی را هم ندارند.
صحیفه‌ی نور، جلد ۲۱، صفحه‌ی ۱۹۹




در همین زمینه بخوانید:
( چه کسانی‌ به طرح تحریم ۳ روزه‌ی نان خندیدند؟ )

ماری‌جوانا: کنکاشی در یافته‌های علمی

گردآوری و ترجمه: آرش حسینیان
ویرایش دوم- تیر 1391

نشر اینترنتی پاد
این اثر تحت مجوز توزیع و تکثیر اشتراکی است
و هرگونه استفاده‌ی غیر انحصاری از ان بدون اشکال است.
CC
 برای دانلود کتاب اینجا را کلیک کنید

۱۳۹۱ تیر ۳, شنبه

بیست ژوئن ۲۰۱۲، نماهای صفحه: ۴۸۵۸

چند کلمه با بازجویان کهریزکِ اصفهان: لطفا اعتراف کنید / امیرمحسن محمدی


شما شکنجه کرده‌اید، زندانیا‌ن اصفهان را و مرا و رفقایم را، این را در دادگاه در حضور سایر متهمین هم گفتم، سال ۸۷ اعتراف دروغی که از من گرفتید بعد از ۱۱ روز فشار جسمی‌ و ضرب و شتم شدید بود، شما مرا مجبور کردید عین جمله‌ای که تکرار می‌‌کنید را بنویسم و امضا کنم، این را در دادگاه هم گفتم اما حالا دیگر برایم زیاد مهم نیست.

اعتراف کنید، شما اکثر زندانیان سیاسی را شکنجه می‌‌کنید، نه فقط شما که در همه‌ی شهرها شکنجه می‌‌کنند، سال ۸۸ و بعد از انتخابات زندان اصفهان را پر از زخمی کردید و شرح شکنجه‌هایی که بر زندانیان رفته بود صحبت‌های روزانه‌ی بین ما بود، زندانی متهم به ارتباط با سازمان مجاهدین را به یاد بیاورید که در راهرو طبقه بالا با کابل بصورت دهه شصتی شکنجه‌اش کرده بودید، نوجوان ۱۷ ساله‌ای را به خاطر بیاورید که از ناحیه‌ی لگن، زانوی چپ و ساق پای راست دچار شکستگی شده بود و شما حتا از دادن قرص بروفن به او خودداری می‌‌کردید، ج - ه را به یاد بیاورید که شکنجه و اعدامش کردید، اینها را هنوز کامل نگفته‌ام تا خودتان اعتراف کنید.

آن یکی‌ آقای میم بازجوی خوب و مهربانتان بود، همان بازجوی مهربانتان بعد از اینکه علیرضا داودی کشته شد روز تولدم مرا از این فاجعه مطلع کرد، صدایش را فراموش نمی‌‌کنم که با لحنی سرشار از قبرستان و پوزخندی سیاه گفت: "راستی‌ علیرضا هم مُرد!" سپس مدارکی از پرونده‌ام را جلویم گذاشت، من شوک زده بودم اشک می‌ریختم و بدون اینکه بخوانم و بدانم چه هستند امضا می‌‌کردم، این را در دادگاه هم گفتم.

آقای بازجو!

اعتراف کنید، شما علیرضا داودی را در کهریزکِ اصفهان شکنجه کردید، تا جایی که خودم شخصاً دیدم دست راستش از سه نقطه توسط سیگار سوزانده شده بود، این را وقتی‌ انجام دادید که ۴۸ ساعت علیرضا را از دست چپ نصفه آویزان کرده بودید و این آسیب دیدگی را بعد از آزادی هم هنوز داشت. علیرضا روی دنده‌هایش آثار کبودی داشت و حتا در ملاقات نیز با صورت کبود حاضر شده بود و روی پای خودش به سختی ایستاده بود، این به سختی روی پا ایستادن را شما و من خوب می‌‌فهمیم یعنی‌ چه، وقتی‌ در اولین ملاقاتم معاون زندان آقای علی‌ زاده توضیح داد که باید محکم راه بروم و شاد و خندان باشم وگرنه از ملاقات خبری نیست، اما این هم دیگر آنقدر برایم مهم نیست.

آقای بازجو!

اعتراف کنید کار شما بود، شما آدم کشته‌اید، پرونده‌ی قتل علیرضا بسته نخواهد شد، با تهدید و احضار پی‌ در پی‌ خانواده‌ی علیرضا و بازجویی‌های ادامه دار آن خانواده‌ی عزا دار، پلمپ مغازه‌ی پدر علی‌ و محروم کردن آنها از تحصیل در دانشگاه، خانواده‌اش را از پیگیری پرونده منصرف کردید، با من چه می‌‌کنید؟

جناب آقای کرامت اسلامی!
 

اجازه نمی‌‌دهم این پرونده مشمول مرور زمان شود، از پیگیری آن دست بر نمی‌‌دارم، بعد از آزادی به مراسم چهلم علیرضا که رسیدم مادرش که دید من آزاد شده‌ام و آمده‌ام  روی قبر با گریه گفت: "علی‌! پاشو! محسن اومده، یادته میگفتی‌ من هرکاری می‌‌کنم تا محسن رو آزاد کنن حتا اگه من رو هم دوباره بازداشت کنن؟" ... علی‌ جان دلم برایت تنگ است.

آقای دستگاه قضا!

عاملین و آمرین قتل علیرضا داودی را محاکمه و مجازات کنید، جلوی انتشار گزارش کالبد شکافی و بررسی‌ پزشکی‌ قانونی‌ را گرفتید و به یک جمله‌ی کوتاه بسنده کردید: "خفگی در اثر مسمومیت دارویی"! علی‌ در روزهای اعتصاب غذای دانشگاه اصفهان یادداشتی نوشت و تکثیر کرد که نسخه‌های ان را همه‌ی ما داریم مبنی بر اینکه: "هر اتفاقی برای من افتاد مسولیتش متوجه شخص اول مملکت است". رفته بودید برای خودتان چای بیاورید یکی‌ از برگه‌‌های بازجوی را برداشتم و هنوز نگه داشته‌ام
برای روزی که در آن اعتراف کنید، قول می‌‌دهم بازجوی خوبی‌ باشم، نه شکنجه کنم نه حتا کتک بزنم و توهین کنم، جواب دهید و امضا کنید و اثر انگشت بزنید:

*سوال) چه کسی‌ دستور قتل علیرضا داودی را صادر کرد و چه کسی‌ آن را اجرا کرد؟

۱۳۹۱ خرداد ۳۱, چهارشنبه

nine labour activist still remain in the custody of the intelligence officers

 
On Friday 15th June at noon, 60 iranian labour activists were arrested by agents of Karaj city.
As of 16 June, nine still remain in the custody of the intelligence office and Others have been released. They are believed to be:- Cyrus Fathi, Alireza Asqari, Jalil Mohammadi, Saeed Marzban, Masood Salim Pour, Maziar Mehrpour, Reyhaneh Ansari, Faramarz Fetrat Nejad and Mitra Homayouni.

بلبل سوات، خواننده‌ی مشهور زبان پشتو به خاک سپرده شد



غزاله جاوید، معروف به
بلبل سوات، خواننده‌ی مشهور زبان پشتو که به همراه پدرش بوسیله‌ی اسلحه کشته شده بود، روز  گذشته برابر با ۱۹ ژوئن، در گورستان خانوادگی‌ اش در مینگوره سوات به خاک سپرده شد.

این خواننده‌ی ۲۴ ساله‌ی اهل پیشاور هنگام خروج از آریشگاهی زنانه مورد حمله راکبین یک موتورسیکلت قرار گرفته بود

غزاله جاوید که سفر‌های زیادی نیز به افغانستان داشته، در میان مردم آنجا محبوبیت داشته و ترانه هایی نیز به زبان فارسی‌ اجرا کرده است.

قبل او از دو خواننده زن دیگر نیز به نام‌های یاسمین گل و ایمن اوداس در حملات جداگانه‌ای به قتل رسیدند.

بیداری اسلامی به پرندگان استرالیا رسید!


از دیروز تا حالا نبودم داشتم به پرنده‌ها ساندیس خوردن یاد می‌‌دادم.
 انصافاً باید بگم غاز و شونه‌به‌سر دوست نداشتن اما این کفتر چاییا و اون مرغ دریاییا که مثِ کلاغ غار غار می‌‌کنن خیلی‌ استقبال کردن، یه گنجشک هم چند متری همش ایستاده بود با یه چشم نیگا می‌‌کرد ... فکر کنم داشت جذب می‌‌شد.
اینم عکس امروز:

۱۳۹۱ خرداد ۲۷, شنبه

اصفهان آرام شد اما کشته‌های انتخاباتی‌اش در آمار نیامد / امیرمحسن محمدی


رفتیم برای صدور قرار بازداشت، توی یک ون سفید بودیم به همراه محسن باستانی مسول شاخه‌ی اصفهان سازمان مجاهدین انقلاب، با یکی‌ از مامورها یکی‌ به دو کرده بود که من توی دولت رجایی کار کردم ... اینا دیگه چی‌ می‌‌گن؟ و از این حرف ها. اجازه گرفتم و یک سیگار همان‌جا توی ماشین روشن کردم، با لبخند گفت بکش جوون اما بعد فهمیدم که از یادگاری‌های جنگ مشکل تنفسی داشت و تا چند روز صدای سرفه‌ش توی بند الف‌طا بلند بود.

 از پنجره شهر را دیدم  که چقدر تخریب
شده بود و مطمئن شدم دیگر آزاد نخواهم شد، ۵۰ میلیون وثیقه از قبل داشتم، در تمام خیابان‌های شهر آثار سوختگی مشاهده می‌‌شد و هنوز جوی آب جلوی دادگاه انقلاب پر بود از شیشه هایی که مردم شکسته بودند.

سرباز جلوی ساختمان با تفنگ مسلح ایستاده بود، ترسیده بود و رنگ به چهره نداشت. یوسفی معاون دادستان انقلاب اصفهان که برخوردش خیلی‌ بهتر از بقیه بود با چشمانی سرخ و عصبانیت مفرط در میان صحبت‌های بالای منبرش عیناً گفت: "باید خون بدین!" به شوخی‌ جواب دادم مگه انتقال خونه؟
جمله‌ش رو فراموش نمی‌‌کنم، زیرشیشه‌ی میزش پوستر آیت الله بهشتی‌ بود با یک لکه چاپی خون گوشه‌ی پایین سمت راست.

به روایتی ۸ نفر در جریان حوادث بعد از انتخابات در اصفهان کشته شدند، از آنها
میان تنها ۴ نفر در اخبار منعکس شده است.


*عکس: محسن باستانی است

۱۳۹۱ خرداد ۲۶, جمعه

چاه اف-۷ مسجدسلیمان کار انگلیس‌ها بود، کلاه از سر بردارید



تصویر متعلق به شیر نفت چاه اف-۷ شهر مسجدسلیمان است در مقابل ساختمان شرکت نفت انگلستان (بی‌.پی‌)، بر روی لوحی که در کنار آن نصب شده نوشته اند: "کسانی‌ که از منافع حاصل شده‌ی این شیر نفت اطلاع دارند لازم است در هنگام عبور از کنار آن کلاه از سر بردارند".

این چاه در آبان ماه ۱۲۹۰ هجری شمسی‌ پس از سه سال بهره برداری به نفت رسید و به مدت ۵۰ سال روزنه حدود ۱۰۷۵۰ بشکه نفت تولید کرد. در مدت بهره کشی‌ از این چاه مجموعاً ۵۳ میلیون بشکه معادل هفت میلیون تن نفت خام از این شیر بیرون کشیده شد و منافع آن به حساب آآعا.آی.او.سی‌ (شرکت نفت ایران و انگلیس) سرازیر شد.

این چاه تاریخی در سال ۱۳۰۵ برای همیشه بسته و پلمپ شد و شیر آن نیز در سال ۱۳۴۸ از کشور خارج شد، یادگاری استعمار نفتی‌ ایران و البته انتقال تکنولوژی.

شیر نفت فوق در سال ۱۳۸۹ به منظور رونمایی در نمایشگاه بین المللی نفت و گاز به ایران باز گردنده و در مقابل ساختمان اصلی‌ وزارت نفت آرام گرفت.

عکس امروز این شیر نفت:
 

۱۳۹۱ خرداد ۲۳, سه‌شنبه

فاک یوو! و یا چرا بیلاخ ایرانی‌ نداریم


تاریخچه‌ی استفاده از انگشت وسط را اگر جستجو کنی‌ به سال ۱۴۱۵ میلادی می‌‌رسی‌، وقتی‌ سپاه فرانسه در طی‌ جنگ سختی به نام "آگینکورت" از انگلستان شکست سختی خورد. بیش از صد سال جنگ مابین انگلستان و فرانسه بسیار فرسایشی شده بود.

قوی‌ترین بخش تاکتیکی ارتش انگلستان از کمان داران ولزی و انگلیسی تشکیل شده بود، کمان هایی که هنوز با انگشت وسط کشیده می‌‌شوند و حالا که پادشاهی فرانسه در خطر سقوط قرار گرفته بود باید چاره‌ای اندیشیده می‌‌شد: دستور آمد هر انگلیسی که مشاهده می‌‌کنند فورا انگشت وسط او را قطع کنند.

سپاه انگلستان بسیار ضعیف شد اما این نشان دادن انگشت بریده  نشده‌ی وسط به معنای تهدید به جنگیدن و یا قتل استفاده می‌‌شد.

ترس‌های ویکتوریایی همه چیز را معطوف به کنش جنسی‌ کرده‌اند. همان گونه که واژه‌ی "کوس" به معنای صدای بلند و فریاد با ترکیب‌های اضافه‌ی خُل و شعر تغییر کاربرد یافتند به حذف واو و تبدیل آن به کُس.

این کنش مردسالارنه و تسلط خواهانه است: فتح باغ! ژستی پیروزمندانه برای آنان که موفق به استمنای مغزی و تجاوز تخیلی شده اند. از این منظر زبانشناسی درزمانی و هرمونتیک قدیم کوچکترین اهمیتی ندارد، معنا استحاله می‌‌شود و به ما مربوط نیست حالا در بیلاخ ما ایرانی‌‌ها انگشت شصت نقشی‌ در نگاه داشتن شمشیر داشته یا یکجور بدفهمی تاریخی‌ است با اولین اروپایی که به یک ایرانی‌ با شصت دستش گفت اوکی!

 در هر دوی اینها تجاوز صورت می‌‌گیرد، تجاوز به معنی‌ فرو کردن عضو جنسی‌ در هویت مقابل.

۱۳۹۱ خرداد ۱۷, چهارشنبه

عکس: حسین رونقی ملکی‌ در حال انتقال به بیمارستان


عکس حسین رونقی ملکی‌ است ... چهار روز پیش ۱۳ خرداد در حیاط بیمارستان هاشمی‌ نژاد و در حال انتقال به مسلخ، پدر و مادرش در جلوی تصویر آشفته اند، حسین به اعتصاب خشک دست زده است، بابک خرمدین بلاگستان آماده ی مرگ شده است. ما اینجا چه می‌‌کنیم با دست‌های آلوده و یقه‌های چرکینمان؟

*پ.ن: این عکس متعلق به ظهر شنبه ۱۳ خرداد ماه است و مربوط به انتقال ۲ ساعته‌ی حسین عزیز جهت معاینه به بیمارستان هاشمی‌نژاد واقع در میدان ونک تهران که به دلیل بی احترامی ماموران به حسین و خانواده‌اش، حسین حاضر به بستری شدن در بیمارستان نشد و مجددا به زندان منتقل شد. 


منبع عکس: جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی‌

۱۳۹۱ خرداد ۱۵, دوشنبه

خانه ی فیسبوک ما قبرستان شده است


من یکی‌ از دوستان را به علت اینکه بصورت روزانه عکس جسد‌های متلاشی سوریه را به اشتراک می‌‌گذاشت ریموو کردم، خانه‌ی فیسبوک من قبرستان نیست.


این روز‌ها به اندازه‌ی کافی‌ از این قبیل عکس‌ها در مورد آفریقا و شرق دور و آمریکای لاتین و حتا کشور‌های دیگر خاورمیانه هم در اینترنت منتشر می‌‌شود، ناظران سازمان ملل از درگیری‌های خونین "دو طرفه" حرف می‌‌زنند و ایرانیان بسیاری از این تصاویر و ویدیو‌های بعضا جعلی را زیر عنوان جنایت بشار اسد به اشتراک می‌‌گذارند. 


چرا به جای مرده بازی نمی‌‌نشینند چهار کلمه در باره‌ی زنده‌های سوریه مطلب بخوانند یا بنویسند؟ علاقه ندارم با بازو‌های ناخودآگاه ناتو در یک خانه (هوم) باشم.


*پ.ن: از شبکه‌های اجتماعی می‌‌خواهیم بر اساس تمام قوانین بین المللی تصاویر دلخراش را حذف کنند، در این رسانه‌ها نشان دادن نوک ممه ممنوع است اما ته حلق متلاشی شده و کون پاره به راحتی‌ به اشتراک گذشته می‌‌شود.

۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه

ظهور امام‌های مکان یا مبعث‌های سیاسی - روحی‌


همیشه ایمیل‌هایی داریم از کسانی‌ تصور می‌‌کنند به یک منبع ماورایی متصل شدند یا خودشان یا منجی مردم می‌‌دانند! 

در زیر فشار‌های شدید اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بعضی‌ از مردم عادی مذهبی‌ وقتی‌ تعادل روحی‌‌شان را از دست می‌‌دهند حس می‌‌کنند پیغمبر و امام زمان یا رهبر مذهبی‌ اند اما غیر مذهبی‌ها در این شرایط خودشان را رهبر اجتماعی و سیاسی می‌‌بینند، تعداد این قبیل ایمیل برای سایت‌های خبری بسیار زیاد شده است و می خواهند صدایشان به جهانیان رسانده شود!


حکومت ایران تقریبا در هر دو مورد از طریق زندان این افراد را کنترل می‌‌کند زندان‌های ایران پر است از کسانی‌ که ادعای رهبری مذهبی‌ یا سیاسی داشتند و آن را نه از روی آگاهی‌ که از روی توهم و بر هم خوردن تعادل عصبی یافته اند، در صورتی‌ که این افراد به خدمات پزشکی‌ و روان درمانی بیشتر نیاز دارند تا بازجویی، هر کسی‌ که تجربه زندان داشته باشد با این قبیل افراد برخورد کرده است.


 آنها زیر فشار دارند رویا می‌‌بینند، هشدار می‌‌دهم آستانه ی تحمل مردم به انفجار نزدیک می‌‌شود.

۱۳۹۱ خرداد ۱۲, جمعه

آسمان شطرنجی‌ و آبگوشت بازداشتگاه امنیتی الف‌طای زندان اصفهان / امیرمحسن محمدی



دقیقا در همین لحظه توی بازداشت گاه امنیتی الف - طای زندان مرکزی اصفهان بر سر هواخوری رفتن دعواست، روز‌های جمعه زندانیا‌ن اکثرا تا ظهر خواب هستن و بعد خمیری از ردپای نخود و گوشت می‌‌آور
دند که اسمش آبگوشت زندان است.

هواخوری الف طا طبقه ی سوم است حدود شاید ۱۰۰ متر مربع و سقفش با میله هایی به صورت چهار خانه بسته شده، بعضی‌ وقت‌ها از پشت این آسمان شطرنجی‌ یک سرباز با ژ.سه به تو که پس زده‌های جامعه هستی‌ نگاه عاقل اندر سفیهی می‌‌کند، سمت راست درب هواخوری ۳ اتاق بازجویی قرار دارد که بیشترین بازجویی‌ها در آنجا انجام می‌‌شود و بخش  توهم بر انگیزش یک تختخواب ۲ نفره است که در اتاق وسطی قرار دارد.

سمت چپ هواخوری راه رویی طولانی‌ است که در دو سمتش اتاق‌های بازجویی و سلول‌های انفرادی خاص زندان قرار دارد، زندانیانی که زیر فشار شدید هستند در این اتاق‌ها نگه داری می‌‌شوند.


 در جریان حوادث بعد از انتخابات ۸۸ تمام راهرو‌ها و هواخوری پر از صندلی‌‌ها و بازجو‌ها و زندانیان بود و بسیاری از زندانیا‌ن در مقابل پرده ی آبی‌ و دوربین فیلم برداری در آخرین اتاق سمت چپ این راهروی طبقه ی سوم بازجویی شدند.

زندانیانی که از بازداشتگاه "ایران دوست" نیروی انتظامی اصفهان به زندان منتقل شده شده بودند به وحشیانه‌ترین شکل شکنجه شده بودند و موارد زیادی شکستگی
عضو و خونریزی شدید داشتند و تعدادی به علت وخامت شدید حال مستقیماً به بهداری زندان منتقل شدند.

*پ.ن: به جان خودم اصلا شبیه این عکس خز و خیل زیر نبود ولی‌ چیز دیگه‌ای پیدا نکردم بگذارم.