صفحات

۱۳۸۶ مهر ۱۷, سه‌شنبه

اعدام: مجازاتی شایسته و درخور یا قتل عمد سازمان یافته؟

اعدام: مجازاتی شایسته و درخور یا قتل عمد سازمان یافته؟
و جنایتی باقی مانده از عصر جاهلیت؟

امیرمحسن محمدی

18 مهر برابر با 10 اکتبر روزی است که همه ساله مردم دنیا با گردهمایی در سراسر این کره ی خاکی در جهت رفع یکی از شنیع ترین اعمال دنیا یعنی مجازات اعدام که به حق «قتل عمد دولتی» نامیده می شود تلاش می کنند.
جمهوری اسلامی ایران از نظر نسبت تعداد اعدامیان به کل جمعیت کشور در جهان رتبه ی اول را دارد، از لحاظ تعداد اعدام در ملأ عام نیز در بالای همه ی آمارهای دنیا قرار دارد و پوشیده نیست که اعدام در ملأ عام نیز به ایجاد رعب وحشت و رواج خشونت وحشیانه در جامعه می انجامد
مردم آگاه ایران عزیز! دانشجویان آزادیخواه!
امسال قرار شده که مجمع عمومی سازمان ملل در روز 10 اکتبر برابر با 18 مهر قطعنامه ای را صادر کرده و بوسیله ی آن از همه ی کشور هایی که این حکم وحشیانه در آنها رواج دارد بخواهد که اجرای مجازات اعدام را به حالت تعلیق در بیاورند.
18 مهر برابر با 10 اکتبر روزی است که همه ساله مردم دنیا با گردهمایی در سراسر این کره ی خاکی در جهت رفع یکی از شنیع ترین اعمال دنیا یعنی مجازات اعدام که به حق «قتل عمد دولتی» نامیده می شود تلاش می کنند.
جمهوری اسلامی ایران از نظر نسبت تعداد کسانی که اعدام کرده به کل جمعیت کشور در جهان رتبه ی اول را دارد، از لحاظ تعداد اعدام در ملأ عام بصورتی کاملاً بی رغیب در بالای همه ی آمارهای دنیا قرار دارد و بر کسی پوشیده نیست که اعدام در ملأ عام جز ایجاد رعب وحشت، چنگ و دندان نشان دادن به مردم بی دفاع و رواج خشونت وحشیانه در جامعه دلیل دیگری ندارد، مجازات اعدام جنایتی سازمان یافته است که توسط جنایت کاران دولتی صورت می گیرد و با تمام توان حاکمیت بی حرمتی بر جان انسان ها را اعلام می کند و عملی قرون وسطایی است که به دست پرتوان مرده آگاه به زباله دان تاریخ فرستاده خواهد شد.
بر اساس کنوانسیون های بین المللی که جمهوری اسلامی امضا کرده است این مجازات غیر انسانی برای افراد زیر 18 سال ممنوع می باشد اما در ایران بارها شاهد اعدام نوجوانان زیر 18 سال به جرم های مختلف بوده ایم و در بسیاری از موارد نیز این بخت برگشتگان را چندین سال در زندان نگاه داشته اند تا به سن 18سال برسند و به قربانگاه بروند.
١٠ اكتبر در مقیاس بین المللی علیه مجازات اعدام اجتماعات اعتراضی گسترده ای برپا خواهد بود. چه در سازمان ملل كه سازمانهای غیر دولتی قطعنامه ای در ممنوعیت اعدام خواهند برد و چه در مراكز مهم كشورهای مختلف٬ مردم به خیابانها خواهند آمد تا دولتها را مجبور كنند كه این مجازات وحشیانه را برچینند.
در راس كشورهایی كه به این اقدام ضد انسانی دست میزنند جمهوری اسلامی با یك كارنامه سنگین و سیاه در اعدام فعالین سیاسی٬ مردم عادی٬ زنان٬ جوانان و حتی كودكان قرار دارد. از این رو ١٠ اكتبر بعنوان روز جهانی علیه اعدام هم میتواند به اهرامی در جهت اعمال فشار به این رژیم جهت متوقف كردن اعدام بدل گردد.
در روز ١٠ اكتبر به اجتماعات اعتراضی علیه اعدام بپیوندید تا صدای بشریت مترقی در دفاع از حق حیات و حرمت انسان را٬ هر چه قدرتمندتر و رساتر سازیم. برای درهم کوبیدن بساط اعدام و اعدام جمهوری اسلامی به جنبش جهانی علیه اعدام بپیوندید.

بیش از نیمی از کشورهای جهان حکم اعدام را یا در قوانین خود لغو کرده اند یا عملاً اجرا نمی کنند: 89 کشور حکم اعدام را برای کلیه جنایت ها لغو کرده اند، 10 کشور حکم اعدام را برای کلیه جنایت ها به جز جنایت های استثنایی مانند جنایت های زمان جنگ، لغو کرده اند ، 29 کشور را نیز می توان لغوکننده عملی حکم اعدام دانست به این معنا که اگرچه اعدام در قوانین شان پیش بینی شده، اما عملاً ده سال است این حکم را اجرا نکرده اند.
بدینترتیب، 129 کشور و سرزمین، حکم اعدام را یا به شکل de jure یا به شکل de facto لغو کرده اند، 69 کشور حکم اعدام را حفظ کرده اند و این کیفر را اعمال می کنند، اما تعداد کشورهایی که آن را اجرا کنند، به شکل محسوسی کمتر است.
پارسال نیز در سال روز مخالفت جهانی با اعدام در روزدوشنبه10 اکتبر 2005 به دعوت سازمان عفو بین الملی گردهمائی و راهپیمایی بزرگی در شهر گوتبنرگ برگزار گردید.
در این گردهمائی فعالین سازمان آزادی زن و کمیته علیه اعدام شرکت کردند و با حمل پلاکاردها وعکس ها و تصاویر اعدام ها در ایران توجه مردم را به وضیعت حقوق بشر در ایران و اعدام جلب نمودند.
در ابتدا این مراسم لارش از فعالین عفو بین الملی صحبت کرد و در صحبت های خود به علل مخالف خود با اعدام پرداخت. سخنران دوم پروین کابلی بود که از طرف سازمان آزادی زن و کمیته علیه اعدام سخنانی ایراد نمود. در این سخنان پروین کابلی با اشاره به اهداف سیاسی اعدام و اعدام به عنوان قتل عمد دولتها خواهان فعالیت برای ممنوعیت اعدام در همه جهان و پشتیبانی و حمایت مردم از کمپین نجات جان کبرا رحمانپور گردید.
سپس جمعیت شرکت کننده در گردهمائی به طرف میدان یوتا پلاتسن راه افتاد. در ابتدای صف گروه موزیک برای صلح قطعات زیبایی را می نواخت و توجه مردم را در دو طرف خیابان به خود جلب می نمود.در صفوف شرکت کنندگان که از خیابانهای اصلی شهر عبور میکرد عکس های کبرا رحمانپور ، و اعدام های علنی در ایران بیش از همه اذهان را به خود جلب میکرد . در دوطرف صف دهها اطلاعیه به زبانهای سوئدی از کمیته علیه اعدام و و نامه های کمپین بین الملی دفاع از حقوق زنان و نشریه آزادی زن به انگلیسی در میان رهگذران پخش گردید. در پایان این مراسم بار دیگر پروین کابلی ضمن تشکر از استقبال مردم خواست که برای نجات جان کبرا رحمانپور از امکان خود استفاده کنند و در کمپین نجات جان وی فعالانه شرکت کنند.
البته قابل توجه است که این فقط یکی از گردهمایی هایی بود که در سرتاسر دنیا و در شهرهای مختلف دنیا به صورت بسیار گسترده ای برگزار شده بود.
به موجب قوانين جمهورى اسلامى ايران ، سن مسئوليت كيفرى براى دختران ۹ سال و پسران ۱۵ سال تمام قمرى تعيين شده است كه اين موضوع موجبات صدور احكام سنگين از جمله اعدام براى افراد زير ۱۸ سال را فراهم نموده است . اين در حالى است كه طبق بند ۵ ماده ۶ميثاق حقوق مدنى و سياسى و همچنين ماده ۳۷ كنوانسيون حقوق كودك كه ايران ملزم به رعايت مقررات هر دوى آنهاست، صدور حكم اعدام براى افرادى كه در زمان ارتكاب جرم كمتر از ۱۸ سال دارند، ممنوع است. تصويب كليات لايحه تشكيل دادگاه اطفال و نوجوانان در سال گذشته، بارقه‌هاى اميدى را در دل طرفداران حقوق بشر ايجاد نمود" عنوان شده است: طولانى شدن روند تصويب لايحه مذكور و همچنين پاره‌اى از مفاد لايحه موصوف از جمله تفويض اختيار اجراى مقررات مربوط به حدود و قصاص در مورد اطفال زير ۱۸ سال به قاضى دامنه نگرانى‌هايى را ايجاد كرده است.
به استناد تعهدات بين المللى دولت ايران و با تمسك به تجربيات ديگر جوامع در اين خصوص ضمن تاكيد مجدد بر اين‌كه هرگز دختر ۹ ساله مانند افراد بزرگسال قادر به پيش بينى نتايج و تبعات اعمال خويش نيست، از قواى مقننه و قضاييه دولت ايران مى خواهيم از صدور اجازه اجراى حكم اعدام و قصاص تا تعيين تكليف لايحه تشكيل دادگاه اطفال و نوجوانان خوددارى نمايید و مجلس شوراى اسلامى ضمن تسريع در تصويب لايحه تشكيل دادگاه اطفال و نوجوانان ، در تصويب جزئيات آن ، دقت لازم را به عمل آورده تا اطمينان حاصل شود هيچ كودكى كه در زمان ارتكاب جرم كمتر از ۱۸ سال داشته است در معرض صدور حكم اعدام اعم از حدود و قصاص و تعزيرات قرار نمى‌گيرد.
+ نوشته شده در دوشنبه 16 مهر1386ساعت توسط محسن محمدی

احمدی نژاد: مردم هرطوری می خواهند لباس می پوشند!

احمدی نژاد:
مردم هرطوری می خواهند لباس بپوشند!
به من و تو چه ربطی دارد؟

امیرمحسن محمدی


«واقعاً مشکل مردم ما الآن شکل موی بچه های ماست؟بچه ها

دوست دارن موهاشونوهرطوری بگذارن به من وتوچه ربطی داره؟

من و تو باید به این مسائل اساسی کشور برسیم، دولت باید بیاد

اقتصاد رو سامان بده، فضای کشور رو آرامش ببخشه، امنیت

روانی ایجادکنه،پشتیبانی کنه ازمردم،مردم سلایق گوناگون دارن!

با سنت های مختلف،علائق مختلف،تیپ های مختلف، دولت

خدمت گذارهمست،چرامردم روکوچیک می کنیم؟یعنی واقعاً

مردم رواینقدرکوچیک می کنیم که الآن مشکل مهم جوانهای

ما این است که مدل موهاشونو چطوری بگذارن و دولت هم

نمیگذاره!شأن دولت اینه؟شأن مردم اینه؟این واقعاً اصلاًتوهین

به مردم ماست! چرا مردم رو دست کم می گیریم؟ یعنی واقعاً

اینقدر الآن مشکل کشور ما اینه که فلان دختر ما فلان لباس

روپوشید؟الآن مشکل کشور مااینه؟ یعنی مشکل مردم مااینه؟»



جملات بالا برای شما آشنا نیست؟ خوب فکر کنید!
آیا جملات یکی از رهبران گروه های خلقی یا ضد انقلاب درباره ی طرح این روز های افزایش امنیت اجتماعی است؟ خیر.
آیا شخص تازه ای در داخل کشور یا بین اصلاحطلبان پیدا شده و جرأت کرده که با جسارت تمام سیاست های سیستم را به چالش بکشد؟ خیر.
نکند که آن جملات بالا که زبانم لال در تضاد با رویکرد سیستم قضایی کشور قرار می گیرد را یکی از همین روزنامه نگاران زنجیره ای و منتقد یعنی همین هایی که چمدان چمدان دلار از شیطان بزرگ دریافت می کنند با ترس و لرز و لکنت ، و در یک جلسه ی خصوصی با رفقا بیان کرده؟ خیر
آهان! بلا شک کار یکی از همین ارازل دانشجو نمای ستاره دار است که نمی دانیم آخر چرا از دانشگاه اخراجشان نمی کنند؟ همان هایی که به قول برادر دهنمکی اگر هزار بار با آب زمزم هم بشورندشان پاک نمی شوند و فضای معنوی دانشگاه ها را به ... کشیده اند درسته؟ خیر.
- خب یه راهنمایی بکنید؟
- چشم آقا گردن ما از مو هم باریک تر، راهنمایی اینکه این روز ها یه عده ای که ان شاءالله مباح الدم خواهند شد با تیراژ بالایی کپی کرده اند و همه جا پخش کردند
- بابا چرا سرکارمون گذاشتی همین برادرهای خودمون رو میگی که چند وقت پیش اتفاقی از دانشگاه امیرکبیر رد می شدند نه؟

- باز هم خیر نمی خواد زیاد به خودت فشار بیاری تو دانشگاه و اینا پخش نشده ، این روزها تو هر سایت و وبلاگی سربزنی فیلمشو میتونی پیدا کنی ، اصلاً لینک این فیلم انگار با سیستم مبارک شبیه سازی و نهضت نرم افزاری توی همه جای اینترنت پخش شده ، تازه با لوگوی جعلی هم نیست، خیلی واضح علامت شبکه ی 2 سیمای جمهوری اسلامی و برنامه ی گفتگوی خبری 22:30 شبکه 2 رو می بینی و مجری همیشگی جناب آقای حیدری نشسته است و با چشم هایی از حدقه بیرون آمده به صحبت هایی گوش می دهد که از بدو انقلاب تا کنون کسی جرأت بیان آنها را نداشته است، مبارزه با فساد دولتی، رشوه، آقا زاده ها، عدالت واقعی و اسلام واقعی که به قول ریاست مهترم دانشگاه اصفهان خودمون اصلاً در همه ی دولت های قبل از دولت نهم ترویج بی بند و باری و کفر بوده و ... فقط شمه ای از سخنان تند انقلابی آن شخص بوده، کنار تصویر هم بزرگ نوشته شده : انتخابات 3 تیر

بله اینها عین جملات جناب آقای احمدی نژاد در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری بوده است.
بعضی وقتها این فیلم رو وقتی هنوز برای بار هزارم میبینم درست باورم نمیشه، یکی می گفت : خدا رو شکر بالاخره یکی پیدا شد که حرف دل مردم رو بزنه! یکی می گفت: شانس آوردیم این آقا میتونه انقلاب رو از انحراف نجات بده، یکی دیگه می گفت : نگو احمدی نژاد، بگو احمدی نجات! اصلاً اومده نجاتمون بده!
یادم میاد داشتم شدیداً به عقل خودم شک می کردم، 2 ضرب در2 شده بود 7!!! و هرچی حساب می کردیم اشتباه کار رو پیدا نمی کردیم.

اعتراف می کنم در حال حاضر اصلاً مخم جواب نمی ده که بخوام صحبت های حضرت جناب آقای مشاور یعنی آقای کلهر رو هم یاد آوری کنم چون هنوز نتونستم هضمش کنم الآن اگه یادآوری کنم حتماً بالکل هنگ می کنم بیاین لی لی کنان از روی این قسمت بپریم چون یادم میاد توی تلویزیون وقتی داشت از انتخاب شدن آقای احمدی نژاد دفاع می کرد موهاشو از پشت بسته بود و یه کم که طرف مقابلش یعنی آقای مرعشی حرف زد با یه عشوه ی خاص کِش موهاشو باز کرد به یه حرکت سر موهای بلندشو تکون داد، راستی چرا این روز ها هیچ خبری آز این حضرت آقای کلهر نیست؟ البته یه حدس هایی می شه زد ، شایعه شده که در راستای طرح ضربتی افزایش امنیت اجتماعی بیچاره داشته از یکی از چهارراههای تهرون رد می شده و برادران امر به معروف به روال همه ی سال های گذشته گرفتنش، چون آخه نه که تا حالا با پسرها و مردها توی خیابون برخورد نمی شد ، توی این طرح برای اولین بار و در کمال ناباوری گفتن که مرد های بد حجاب و اونایی که به هم ریخته و شلخته نیستن رو هم با قاطعیت برخورد می کنیم! چون آخه مگه ما مردیم که یه پسر بیاد موهاشو بلند بگذاره و ببنده پشت سرش؟!!
البته یه شایعه ی ضعیف هم بود که اگه یه موقع خدای نکرده یه نفر پیدا شد که زیادی تروتمیز بود و زیادی متمدن شده بود که مثلاً موهاشو می بست یا ژل می زد رو 5 سال تبعید کنن به یه روستای دور تا یه کم کله اش آفتاب بخوره فرهنگ و تمدن از سرش بپره و با فرهنگ اون شهر دور افتاده و توسعه نیافته یه کم اخت بشه! یعنی خلاصش اینه که آقا این بابا شهری شده باید بفرستیمش یه جای دور یه کم روستایی بشه تا آدم شه!!!



اصلا تقصير خودمان است، خود ما جوان ها. ما خودمان مي‌توانستيم كاري كنيم كه قصه به اينجاها نرسد. مي توانستيم مسير قصه را عوض كنيم تا روزي نرسد كه توي خيابان ها ی شهرمان، مامور بگذارند و بگويند كه چه چيزي را بپوش و چه چيزي را نپوش و اخم و تخم كنند كه چرا اين را پوشيده اي و روسري ات را كمي جلوتر بكش و مانتوي تنگت را عوض كن.

به ما نگفته اند؟ به آنها كه در ميني بوس به انتظار نشسته اند، اين حرف ها را زده اند؟ مگر فرقي دارد؟ همين فكرها را كرديم كه به اينجا رسيديم. فكر كرديم آنها مسئول اعمال خودشان هستند و ما هم مسئول اعمال خودمان. چشمانمان را به روي واقعيت ها بستيم و حرف نزديم، حرف نزديم كه هيچ، حتي لبخند هم زديم، پسر و دختر نگرانند. كسي با آنها كار نداشته، افسران زن تا زيرزمين اين پاساژ هم آمده اند كه جايي از قلم نيفتد، پسر ازشان مي پرسد چه كارش مي كنيد؟ لبخندي تحويل مي گيرد و جواب مطمئني نمي شنود و آنها براي آنكه از بلاتكليفي دربيايند تا ميدان مي روند كه فرمانده اصلي را پيدا كنند: مانتو برايش بياوريم يا مي بريدش؟ . جوابشان هنوز معلوم نيست. بايد كمي صبر كنند تا وضعيت دختر مشخص شود. يك خانم افسر با آن ها مشغول حرف زدن مي شود.

حوالي غروب است و ميدان ونك تهران مثل هميشه شلوغ. شرق ميدان، چراغ گردان يك ماشين توي چشم مي زند؛ آمبولانس است، مي گويند يك خانم سكته كرده و افتاده كنار خيابان. كمي آن طرف تر سردار علي پور ، رئيس پليس امنيت تهران بزرگ با پژوي 405 پلاك شخصي اش آمده اوضاع تهران بزرگ را بررسي كند كه خبرنگارها دوره اش مي كنند. بحث داغ مي شود و كم كم آدم هاي كنجكاو آن دور و برها شلوغ تر مي كنند، غير از آنها يك لشكر آدم پشت ميله هاي بين پياده رو و پارك سوار ميني بوس ها ايستاده اند به تماشا. دو تا دختر كليد كرده اند به يكي از عكاس ها كه اينجا چه خبر است؟ آنها فكر مي كنند كسي توي اين پژو بلايي سرش آمده كه ملت جمع شده اند و پليس هم آمده!

دو تا خانم پليس، كنار پياده رو ايستاده اند و همكاران مردشان كمي عقب ترند. دختري كه شال سرش كرده همراه مادرش از كنارشان مي گذرد كه صدايي خطابش مي كند: خانم تشريف بياوريد، من؟! براي چي؟ شما روسري نداريد، مانتويتان هم كوتاه است، تيپ من همين است، جلب توجه كه نمي كند، به هر حال بايد با ما بياييد، تا ميانه راه ميني بوس مي روند. اما دختر همچنان دارد با همه بحث مي كند؛ خيلي آرام و منطقي. چون دختر خوبي هستي مي تواني بروي. شايد هم چون همراه مادرش است، بي خيالش مي شوند.
يكي از زن هاي پليس آشنا به نظر مي رسد؛ انگار عكسش را زياد اين ور و آن ور زده باشند. خودش است؛ اولين شكار عكاس هايي كه پي افسرهاي زن مي گشته اند. تصوير او از سايت ها و شبكه هاي خبري بگيريد تا وب سايت ياهو ، در كنار تيتر اعلام اجراي طرح ارتقاي امنيت اجتماعي در ايران كار شده و حالا حسابي براي خودش معروف شده. خانم پليس اما چندان راضي به نظر نمي رسد.

حاج آقا حدود چيست؟ وسط اين شلوغي خبرنگارها هر چيزي را سوژه مي كنند. وسط خيابان بحث هاي مختلف اجتماعي، ديني، فقهي و روشنفكري داغ شده است. محور يكي از اين بحث ها حاج آقايي است كه بي خبر از اتفاقاتي كه آن طرف ميدان رخ مي دهد از اين جا رد مي شود. خبرنگارها از او، اصول دين، مي پرسند و در مورد حدود حجاب و رعايت حقوق شهروند در اين طرح سؤال مي كنند.اين مدت بالغ بر 16 هزار فروشگاه را بازديد كرده ايم. حدود 4 هزار تا تذكر گرفته اند، 360 مغازه هم پلمپ شده اند، اتحاديه صنف پوشاك هم از فروش لباس هاي نامناسب و بدون اتيكت ناراضي است. تا الان 2 هزار فروشگاه، داوطلب فروش لباس هاي مناسب شده اند.


+ نوشته شده در شنبه 14 مهر1386ساعت توسط محسن محمدی

سقوط امنیت اجتماعی برای بدحجابها



امیرمحسن محمدی
صفارهرندی:
دربعضی محله ها پول میدهند تا خانمها چندساعت مانکن شوند ودرشهربچرخند

« خانم هایی با لباس مناسب وارد آن محله ها می شوند اما خودشان را بصورت یک مانکن درآورده و ساعاتی در شهر می چرخند و پس از آن به محل برگشته و پول خود را می گیرند.» حسین صفار هرندی این اضهارات را در جمع کارکنان بیمارستان بقیة ا... اعظم عنوان کرد و افزود : دوستان ما در نیروی انتظامی تصمیم ندارند با عامه ی مردم برخورد کنند اما عده ای در جامعه ی ما برای اشاعه ی منکر برنامه هایی از پیش تعیین شده دارند و قصد نیروی انتظامی برخورد با این عده از مردان و زنانی است که به شکل سازماندهی شده ای منکرات را در سطح جامعه رواج می دهند، بنابراین باید با این سازمان های خاص از جامعه بصورت جدی برخورد شود تا مشخص شود که این عده واقعاً مریض هستند یا نه زیرا وجود آنها در جامعه موجب آلوده شدن نوجوانان خواهد شد.


دادستان تهران: تبعید پنج ساله درانتظار بدحجاب ها

آقای مرتضوی چندی قبل در اظهاراتی تند زنانی را که به تذکرات پی درپی در مورد بدحجابی خود بی توجهی کرده اند را تهدید کرد که در صورت ادامه ی این اعمال به مدت پنج سال از پایتخت تبعید خواهند شد ، این اظهارات دادستان تهران که به علت سنگینی احکام در نظر گرفته شده با واکنش برخی از صاحب نظران و جامعه شناسان روبرو شده بود چندی قبل توسط مخبر کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس کاملاً بلامانع عنوان شد، عزت ا... یوسفیان افزود در قانون مجازات اسلامی مصوب سال 75 برای این مورد مذکور مجازات شلاق، جزای نقدی و محرومیت اجتماعی در نظر گرفته شده است و با توجه به این مسئله اضهارات آقای مرتضوی دادستان تهران از لحاظ حقوقی و قضایی بلامانع است.



رئیس جمهور :

ترویج فرهنگ عفاف و حجاب در جامعه نیازی به برخورد آمرانه ندارد
دکتر احمدی نژاد با انتقاد از برخی سخنان سخیفی که اخیرا به بهانه مقابله با بدحجابی عنوان شده است،گفت: حجاب و عفاف بسیار مهم و اصلی خدشه ناپذیر و تضمین کننده سلامت حضور زنان در عرصه هایاجتماعی است ولی اینکه هرگاه صحبت از فساد و ناهنجاری می شود برخی منشاء و عامل آن را زنان عنوان می کنند، نگرشی بسیار غلط و ظلم و جفایی بزرگ است


مقاومت فرهنگی
به اعتقاد آزاده کيان، جامعه شناس ايرانی مقيم فرانسه، مساله پوشش زنان در ايران امروز بيش از آنکه با امنيت اجتماعی و اخلاقی ارتباط داشته باشد از خاستگاهی سياسی برخوردار است.
مساله فشار آوردن بر خانم هايی است که در سطوح مختلف جامعه حضور دارند، ازاقشار و سنين متفاوتی هستند و سال هاست مخالفت خودشان را به انحای گوناگون با حجاب اجباری نشان می دهند.مبارزه اين زنان در واقع نوعی مقاومت فرهنگی عليه سياست های دولتی است


دفاع احمدی نژاد از مبارزه با بدحجابی

در ادامه طرحی که پليس ايران در ارتباط با پوشش اسلامی آغاز کرده، رئيس جمهور ايران نيز در اين زمينه به اظهارنظر پرداخته و رواج پوشش غيراسلامی در ایران را به دشمن خارجی نسبت داده است.
به گفته محمود احمدی نژاد، رئيس جمهور ايران، "دشمنان ... می ‌خواهند عده ‌ای را با ظاهر نامناسب در جامعه راه بیندازند و پس از برخورد با آنها تبلیغ کنند که در ایران با جوانان برخورد می ‌شود و خمودی و یأس بین جوانان به وجود بیاورند".
اين در حالی است که آقای احمدی نژاد در زمان تبليغات انتخاباتی که به رياست جمهوری اش انجاميد گفته بود که با ظاهر جوانان کاری نخواهد داشت، مهدی کلهر، مشاور آقای احمدی نژاد نيز در مصاحبه ای اطمينان داده بود که بر خلاف آنچه منتقدان آقای احمدی نژاد می گويند، او در صورت رئيس جمهور شدن اقدامی در جهت اعمال محدوديتهای اجتماعی نخواهد کرد.
از سوی دیگر با وجود اینکه در پروسه برخورد با بدحجابی عکس افراد بدحجاب دستگیر شده در سامانه نیروی انتظامی بایگانی می شود و اتفاقا بسیاری از افراد نسبت به این بخش قضیه بسیار معترض بوده اند.
به طوری که به عنوان مثال دو تن از افراد بدحجاب در یکی از پایگاه های پلیس امنیت با گریه و فریاد مراتب اعتراض خود را به خاطر ثبت عکس شان در سامانه مرکزی پلیس و عکاسان جراید اعلام می کردند اما سردار احمدی مقدم به این مسئله اشاره ای نکرد و روند اجرایی پروسه بدحجابی را اینگونه توصیف کرد؛«این افراد به 4 پایگاه پلیس امنیت در تهران ارجاع می شوند که در آنجا با آنها صحبت می شود، توجیه می شوند و با حضور خانواده هایشان می روند.»


دادستان تهران

مرتضوي افزود: اكثر زناني كه به صورت مانكن‌هاي مبتذل در معابر عمومي ظاهر مي‌شوند متصل به باندهاي تبهكاري هستند كه امنيت و حيثيت جوانان را هدف گرفته‌اند. گزارش‌هاي واصله از دادسراي امور جنايي، دادسراي ارشاد و برخي نواحي ديگر حكايت از آن دارد كه عده‌اي از اين زنان، جواناني را كه از تمكين مالي برخوردارند با ظاهر فريبنده در معابر عمومي اغفال كرده و پس از ايجاد ارتباط با آنان مرتكب جرايمي مانند سرقت، اخاذي، كيف‌قاپي و حتي قتل مي‌شوند. وي افزود: گاهي اين زنان و دختران كه بعضا نيز به صورت باندي، گروهي و هدفمند عمل مي‌كنند جوانان را با اهداف شوم خود به منازل خود كشانده يا به منازل آنان مي‌روند و ضمن استفاده از اين موقعيت در ازاي حفظ آبروي آنها اقدام به اخاذي‌هاي كلان مي‌كنند.


اسلام فقط در زمان احمدی نژاد در خطر است!
چند وقتی است که طرح مبارزه با بد حجابی یا به عبارتی دیگر((طرح ارتقای امنیت اجتماعی)) ازسوی نیروی انتظامی در حال اجراست.این طرح که در شهر تهران مواجه می شود با تقدیرها و انتقادات فراوانی همراه بوده است.صرف نظر از هر گونه ملاحظات گروهی باید چند نکته را در این مورد متذکر شویم.
در هنگام انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم و به ویژه در دور دوم آن سیل گسترده ای از جوسازی ها و دروغ پراکنی ها علیه آقای احمدی نژاد به راه افتاد.دیگر نیازی به ذکر همه آن موارد و جوسازی ها نیست زیرا پیش از این در این باره سخن به میان آورده ایم اما یکی از همان دروغ هایی که بر علیه آقای احمدی نژاد پراکنده شد مبارزه شدید با بد حجابی بود.در واقع مخالفان آقای احمدی نژاد به نوعی غیر متعارف به جوسازی بر علیه وی پرداختند.کشیدن دیوار میان خیابان ها برای جداسازی آقایان و بانوان،جداسازی آسانسور ها،تفکیک ادارات به دو قسمت مردانه و زنانه و... تنها مواردی از همان دروغ ها بود تا جایی که محمد باقر نوبخت - نماینده آقای رفسنجانی - در مناظره تلویزیونی با محمد خوش چهره - نماینده احمدی نژاد - علنا آن دروغ ها بر ضد آقای احمدی نژاد اعلام کرد و گفت:(( مردم از اینکه قرار است پیاده روها را دیوار کشی کنید و قبرستانها را مردانه زنانه کنید می ترسند.))


افزایش امنیت و کاهش محبوبیت
افزایش ضریب امنیت اجتماعی در نگاه اول امری بسیار قابل قبول و مورد پسند می باشد. ولیکن مصادیق آن غیر قابل قبول و همچنین غیر قابل باور می باشد. برخورد با پدیده بد حجابی و یا بی حجابی در جایی که ما حجاب را قبول داشته باشیم ملازمه با امنیت شهروندی ندارد. یعنی حجاب بیشتر مساوی نیست با امنیت بیشتر فلذا اولین ایرادی که می توان به این طرح گرفت نام گذاری چنین طرحی است که موسوم به طرح امنیت اجتماعی می باشد بطوریکه هیچ همگونی با اقدامات انجام شده ندارد البته در کنار این طرح به موراد دیگری نیز اشاره شده ولیکن بیشترین برخورد همانطور که خودم امروز دیدم تنها بر خورد با دختران و پسران بدلیل نوع پوشش بوده است. این طرح و نحوه اجرای آن به لحاظ قانونی نیز دارای مشکل است یعنی تنها در مورد زنان اصل حجاب عنوان شده اما هیچگاه تعریفی از چهارچوب آن بیان نشده درتبصره ذیل ماده 638 قانون مجازات اسلامی آمده است که ” زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به حبس از ده روز تا دو ماه و یا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.” در تبصره این ماده تنها زنان را مورد خطاب قرار داده و تنها آنان را ملزم به رعایت حجاب شرعی نموده است اما به چه میزان حجاب عنوان حجاب شرعی گفته می شود معلوم نیست.همانطور که می بینید ضمانت اجرایی نیز برای آن در نظر گرفته شده و با توجه به منطوق که با مفهوم آن یکی می باشد در تبصره مافوق مردان از این قاعده مستثناء هستند. با توجه به این مطلب بر خورد با مردان بدلیل پوشش هیچ ضمانت اجرای قانونی ندارد و با توجه به قوانین موجود نیروی انتظامی نمی تواند تنها به این دلیل با مردان برخورد نماید که در غیر این صورت گویای نقض حقوق شهروندی می باشد.


+ نوشته شده در شنبه 14 مهر1386ساعت توسط محسن محمدی

نگاهی گذرا بر 8مارس : تاریخچه و جایگاه روز جهانیِ زن


نگاهی گذرا بر 8مارس :

تاریخچه و جایگاه روز جهانیِ زن


امیرمحسن محمدی



هشتم مارس برابر با روز جهانی زن و روز مخالفت با کلیه ی قوانین زن ستیز و نابرابری جنسیتی است که در اغلب جوامع عقب افتاده ی فرهنگی هنز اعمال می شود ، این جنبش به حق حقوق برابر که اکنون به یک جنبش عظیم اجتماعی در اغلب این جوامع تبدیل شده است قدمتی به طول تاریخ پدیده ی مردسالاری دارد و مرد سالاری نیز هنگامی به مرصه ی ظهور رسید که مهم ترین عامل در گذران زندگی توانایی جسمی بود که طبعاً از این لحاظ جنس مرد برتری جسمی دارد . زنان با اتکا به این پایگاه عظیم اجتماعی خصوصاً نسل جوان که با قامتی استوار در مقابل این تبعیض جنسیتی مقاومت کامل کرده اند و به هیچ وجه به این بندگی و بردگی جنسی رواج داده شده تن در نمی دهند.
اکثریت زنان برابری خواه زنان آزاده ای هستند که خواهان حق آزادی انتخاب نوع پوشش و رنگ آن و استقلال اقتصادی و شخصیتی هستند و در روز 8 مارس به این بهانه یکصدا اعلام می کنند که «ستم بر زن موقوف»! آنها در این روز یکصدا می شوند تا به همگان یاد آوری کنند که معیار وجود آزادی در جوامع بشری آزادی و برابری زنان است ، از این روست که به ما ثابت می شود جنبش آزادی زنان فقط به زنان یک جامعه تعلق ندارد بلکه تک تک اعضای جامعه برای این تضمین وجود آزادی نقش دارند و سهیم هستند ، به همین دلیل مردان و زنان آزادی خواه در این روز همصدا با شهروندان سایر کشور های دنیا مطالبات به حق زیر را خواستارند:
1- لغو کلیه قوانینی که نسبت به زنان در عرصه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تبعیض قائل میشود.
2- برخورداری از برابری کامل حقوق زنان با مردان در کلیه عرصه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی
3- برابری کامل حقوق در عرصه خانواده، ازدواج، طلاق، حضانت و سرپرستی اطفال و ارث
4- آزادی پوشش
5- لغو آپارتاید جنسی
6- حق شرکت برابر در امور ورزشی و مسابقات ورزشی داخلی و بین المللی
7- مبارزه جدی با خشونت علیه زنان، اعم از دولتی و خانوادگی

و بسیاری از مسائل دیگر که این مجال کوتاه زمان پرداختن به آن را بر نمی تابد.

در مورد تاریخچه ی هشتم مارس در ابتدا به این واقعه می رسیم که برای اولین بار در هشتم مار 1857 زنان کارگاه های پارچه بافی و لباس دوزی در شهر نیویورک امریکا به خیابان ها ریختند و خواهان افزایش دستمزد ها ، کاهش ساعات کار و بهبود شرایط سخت کاری که در آن قرار داشتند شدند اما این تجمع با حمله ی پلیس و کتک خوردن معترضیت متفرق شد ، سپس پنجاه سال بعد در 1907 هنگامی که مبارزات زنان برای رسیدن به حقوق اجتماعی و سیاسی خود به اوج رسیده بود در هشتم مارس زنان آزادی خواه سالگرد تجمع زنان در نیویورک را برگزار کردند اما ایده ی انتخاب روزی به نام روز جهانی زن نخستین بار در جریان مبارزات زنان نیویورک با شعار «حق رای برای زنان» مطرح شد و دوهزان زن در تظاهراتی در روز 23 فوریه خواستار آن شدند که هر سال یکشنبه ی آخر فوریه ی هر سال به عنوان «روز زن» یک تظاهرات سراسری در امریکا برگزار شود . در سال ۱۹۱۰، "دومین کنفرانس زنان سوسیالیست" که کلارا زتکین از رهبران آن بود، به مسئله تعیین "روز بین المللی زن" پرداخت. زنان سوسیالیست اتریشی قبلا روز "اول ماه مه" را پیشنهاد کرده بودند. اما اول ماه مه، جایگاه و مفهومی داشت که می‌‌توانست اهمیت و جایگاه مبارزه مشخص بر سر مسئله زن را تحت الشعاع قرار دهد. زنان سوسیالیست آلمان، روز ۱۹ مارس را پیشنهاد کردند. مناسبت این روز، مبارزات انقلابی در سال ۱۸۴۸ علیه رژیم پادشاهی پروس بود که به عقب نشینی لفظی حکومت در نوزدهم مارس همان سال، منجمله در مورد مطالبات زنان، انجامید. "دومین کنفرانس زنان سوسیالیست" تاریخ برگزاری نخستین مراسم «روز زن» را ۱۹ مارس ۱۹۱۱ تعیین کرد. تصمیم گیری قطعی برای تعیین «روز جهانی زن» به بعد موکول شد ، بعد از اینکه کنفرانس قطعنامه ای را در مورد روز جهانی زن به تصویب رساند شاهد آن بودیم که انترناسیونال دوم سریعاً از آن حمایت کرد و نخستین تشکیلاتی به شمار آمد که از این قطعنامه ی جنجالی حمایت کرده است . در روز نوزدهم مارس 1911 نیز در اکثر شهرهای آلمان ، اتریش ، سوئیس و دانمارک را صدای اعتراض زنان آزادیخواه انبوه کرد و هرچند باز هم بنا به سنت مردسالارانه ی عقب افتاده ی ما پلیس به تظاهر کنندگان حمله برد و با کتک زدن و زخمی کردن زنان آنها را متفرق کرد اما خاطره و یادبود برگزاری یک روز بین المللی به عنوتن روز جهانی زن را در اذهان به یادگار گذاشت ، سرانجام در سال 1913 دبیرخانه ی بین المللی زنان که یکی از نهاد های انتر ناسیونال سوسیالیستی دوم بود روز هشتم مارس را برای گرامی داشت خاطره ی زنان آزادی خواه امریکایی به عنوان روز جهانی زن اعلام کرد و در همان سال نیز در سراسر اروپا ، آمریکا و روسیه ی تزاری زنان این بزرگداشت را بصورت تظاهرات و سخنرانی با شکوه هرچه تمام تر برگزار کردند اما از سال 1914 که اروپا در گیر جنگ جهانی شده بود زنان آزادی خواه تلاش کردند که این سالگرد را تحت شعار «علیه جنگ امپریالیستی» برگزار کنند که این از نشانه های واضح منش چپ در جنبش 8 مارس بود ولی از آنجایی که در اروپا کشور ها به دو دسته ی موافقان و مخالفان جنگ تقسیم شده بودند این دو دستگی و شکاف در کلیه ی صفوف از جمله صفوف زنان نیز مشاهده شد و همین امر مانع برگزاری یکدست و سراسری سالگرد هشتم مارس شد . یکی از روز های مهم و فراموش نشدنی تاریخ روسیه هشتم مارس 1917 بود که زنان کارگر در پتروگراد با شعارهایی علیه گرسنگی ، جنگ و تزاریسم فریاد های آغازین انقلاب روسیه را سر دادند و کارگران شهر نیز در همصدایی با این تظاهرات به اعتصاب عمومی دست زدند ، سپس در سال 1921 کنفرانس زنان انترناسیونال کمونیستی سوم در مسکو تشکیل شد و این کنفرانس نیز طی قطعنامه ای هشتم مارس را به عنوان روز جهانی زن اعلام کرد و همه زنان دنیا را به مبارزه علیه نظم مردسالارانه ی موجود و تحقق خواسته هایشان فرا خواند . در اواسط 1930 جهان بار دیگر با فاجعه ای به نام جنگ جهانی مواجه شد و کشور هایی که در آن زمان زیر سلطه ی فاشیسم بودند برگزاری سالگرد هشتم مارس را ممنوع اعلام کردند ، علیرغم همه ی محدودیت هایی که اعمال شده بود در سال 1936 زنان تظاهرات بزرگی در شهر برلین برگزار کردند و در همان روز نیز دولت فاشیستی وقت اسپانیا شاهد تظاهران 30000 زن کمونیست و جمهوریخواه با شعار محوری «برابری و صلح» بود که خود نقطه ی عطفی در تاریخ جنبشهای زنان به شمار می رود ، در پی صورت گرفتن جنگ جهانی دوم جنبش ها و انقلاب های رهایی بخش در کشور های مختلفی شکل گرفت به عنوان مثال کشور چین با تعداد بالای زنان و مردانش گام های بزرگی را در جهت آزادی و رهایی زنان برداشت ، در آن دوره اکثر دولت ها و جنبش های مترقی و انقلابی از برگزاری سالگرد هشتم مارس به عنوان یکی از نماد های آزادی خواهی حمایت زیادی می کردند . در دهه ی 1960 دیگر در کشور های آسیایی ، افریقایی و آمریکای لاتین نیز جنبش های مردمی آزادیخواه و رهایی بخش به پا خاسته بودند و حتی در کشور های سرمایه داری و پیشرفته نیز که جنبش های آزاد و ترقیخواهانه به اوج خود رسیده بود جنبش های رهایی و آزادی زن حضور و گستردگی چشمگیری پیدا کرده بود ، در آمریکا و اروپا، زنان علیه سنن و قیود و قوانین مردسالارانه و احکام اسارت بار کلیسایی بپا خواستند. در جنبش زنان موضوعاتی نظیر حق طلاق، حق سقط جنین، تامین شغلی، منع آزار جنسی، ضدیت با هرزه‌نگاری، کاهش ساعات کار روزانه و غیره مطرح شد. این جنبش موفق شد در برخی از این زمینه‌ها پیشروی کند. در تظاهرات هشتم مارس ۱۹۶۹ زنان در دانشگاه برکلی در آمریکا گرد آمدند و علیه جنگ در ویتنام تظاهرات کردند ، سرانجام در سال 1975 سازمان ملل متحد روز هشتم مارس را به عنوان روز جهانی زن به رسمیت شناخت و با خاتمه ی جنگ بخصوص بعد از دهه ی هفتاد با توسعه ی سرمایه داری و صنعتی شدن به کشور های عقب مانده و جهان سومی تعداد بسیار بیشتری از زنان درگیر تحصیل و کار شدند با این وجود در این جوامع هنوز زنان در موقعیتی درجه دوم نسبت به مردان قرار داشتند و این تناقض با نظام مرد سالارانه همچنان مسئله ی آزادی زنان را حادتر و انفجاری تر از گذشته مطرح نگاه داشت.

روزجهانی زن را به روز اعتراض همه زنان ومردان آزادیخواه وبرابری طلب علیه تبعیض ونابرابی تبدیل شده است بیایید به هم بپیوندیم تا ستمگران برخود بلرزند، متحد شویم وسرود بهترزیستن را بخوانیم ، که جهانی بهتر ممکن است همه باهم آنچه در کف داریم در این ره بگذاریم، در آستانه 8 مارس باید جنبش برابری طلبانه خصوصا فعالین آن که با گوشت و پوست نفس طرح چنین قوانینی را برای تحمیل بی حقوقی بر زنان لمس می کنند به میدان بیایند. بیائید 8 مارس امسال را با جند شعار محوری به روز سازمان دادن بزرگترین حرکات اعتراضی علیه دخالتها در زندگی زنان و کودکان تبدیل کنیم. بدون شک موفقیت ما در عقب راندن جنین بی حقوقیهای تاثیرات خود را برجنبش برابری طلبانه و مدافع حقوق زنان و کودکان نیز خواهد گذاشت .

8مارس روز مبارزه علیه تبعیض نژادی ، هشت مارس روز تجدید پیمان زنان و مردان برابری طلب برای به زیر کشیدن قوانین زن ستیز و لغو کلیه اشکال و جلوههای نابرابری جنسیتی است . در این روز خاص زنان به تبادل نظر و تجربه می نشینند ، خاطرات تلخ و شیرینشان را در قالبهای هنری از جمله شعر و تئاتر و رقص برای یکدیگر بازگو میکنند پس رفتها و پیشرفت هایشان را مورد نقد و بررسی قرار می دهند و بالاخره صف مبارزه شان را به منظور تغییر مناسبات حاکم فعلی و مقابله با تهاجمهای آتی دنیایی نابرابر سازماندهی می کنند . دهه هاست که 8 مارس با چنین سنتی تداعی شده است . امسال زنان جهان فقیر در شرایطی به پیشواز 8 مارس میروند که بنا به آمارهای منابع خبری اصلی ترین قربانیان فقر ، جنگ ، جهل ، بیماری و سوتغذیه ،تجاوز ،خشونت ، بیکاری ، سیل و زلزله ، مهاجرتهای اجباری ، تجارت سکس ، فشارهای اجتماعی ، تهاجمات فرهنگی ، تظلمات سیاسی و مذهبی بوده اند . زنان ایران نیز از این همه نکبت و بی حقوقی بی نصیب نبوده اند .
+ نوشته شده در شنبه 14 مهر1386ساعت توسط محسن محمدی

بیانیه کانون نویسندگان ایران

در باره ي سانسور و حذف آثار فرهنگي

روشنفكران، نويسندگان ، شاعران ، هنرمندان ، مردم آزاده ي ايران !
آزادي قلم، انديشه و بيان، صرف نظر از قوميت، زبان، مذهب، جنسيت، طبقه و باورهاي سياسي، حق انكار ناپذير همه ي انسان هاست. ما در همه ي دوره هاي تاريخ كشورمان ، تيغ بي رحم سانسور و حذف فرهنگي را همراه با همه ي تنگناها، محدوديت ها و تهديدهاي بي‌امان موجود بر سر راه رشد و شكوفايي فرهنگي، احساس كرده ايم .
اين روزها در كشور ما، سانسور ابعاد وسيع‌تري يافته است و هردم ترفند تازه اي براي نظارت و قيمومت بيش تر، در قلمرو انديشه و قطع جريان آزاد اطلاعات به كار مي رود. توقيف كتاب‌ها و نشريات و بستن روزنامه ها و اعمال نگرش تمامت خواهِ حاكم و جلوگيري از دسترسي به بسياري از پايگاه هاي اطلاع رساني اينترنتي و تعقيب و آزار وبلاك نويسان همچنان ادامه دارد. گذشته از اين ، بناي سياست حاكم بر حذف آثار خلاق و تحميل آثار دستوري و "يارانه‌اي " و منطبق با خواست حاكميت ، در عرصه هاي ادب و هنر ، همچون سينما ، كتاب ، تاتر ، موسيقي و نقاشي است .
نبود هيچ گونه راه و روش دموكراتيك در حاكميت ، همواره مانعي در برابر روايت هاي انديشمندانه‌ي نويسندگان ، شاعران ، مترجمان و هنرمندان و پژوهشگراني بوده است كه با هوشمندي ، واقعيت هاي انساني و اجتماعي را در جامعه تصوير كرده اند.
اين روزها ، گسترش سانسور در كشور ما ، بحران اجتماعي و فرهنگي گسترده اي را سبب شده و زيان هاي مادي و معنوي فراواني به بار آورده است‌ كه سرنوشت همه‌ي دست‌اندركاران عرصه هاي ادب و هنر و پژوهش را تحت تاثير قرار داده است .
مي توان به مهم ترين پي آمدهاي اعمال سانسور و حذف فرهنگي به اين ترتيب اشاره كرد:
1 – سانسور به هرشكل ، چه پيش و چه پس از نشر و نمايش آثار، پديده اي ضد خلاقيت است . اما آن چه در كشور ما روي مي دهد، يعني مميزي و توقيف اثرپيش از نشر، پديده‌اي نادر است كه در هيج جاي جهان وجود ندارد.
2 – سانسور سبب سرخوردگي و انزواي فكري بسياري از نويسندگان و هنرمندان به ويژه جوانان شده است . وقتي تاريخ و فرهنگ ملتي اين چنين زير تيغ سانسور برود، ملت دچار از خود بيگانگي مي‌شود و فرهنگ جامعه زير سلطه ي خودكامگان قرار مي گيرد.
3 - در اين ميان ، آثار نويسندگان كلاسيك ما نيز از آسيب سانسور در امان نمانده است . چنان كه چاپ‌هاي تازه ي آثار بزرگاني چون خيام، مولانا، سعدي ، حافظ ، فردوسي و عبيد زاكاني به سبب سانسور موجب رويگرداني همسايگان پارسي زبان ما از اين آثار شده است . اين تجربه‌ي تلخ در باره ي ديگر زبان هاي رايج ايران نيز تكرار مي‌شود .
4 – پيامد زيانبار سانسور تنها منحصر به توقف نشر نمي شود بلكه نابودي زندگي اقتصادي همه ي دست اندركاران عرصه هاي فرهنگي را در پي دارد.
5 – يكي از پيامدهاي شوم سانسور حذف ناشران مستقل از گردونه ي نشر است . اين كار آسيب هاي جبران ناپذيري به رقابت سالم در نشر كتاب وارد آورده است .
6 – باطل كردن مجوز نشر آثاري كه پيش تر مجوز دريافت كرده‌اند، نشانه ي ديگري از تشديد بي سابقه ي ِحذف فرهنگي است .
7– در شرايطي كه عرصه بر پديد آورندگان آثار فرهنگي مستقل تنگ شده است ، همه ي امكانات و كمك هزينه هاي دولتي چاپ و نشر در اختيار صاحبان آثار مقبول حاكميت قرار مي گيرد.
ما هم آوا با ماده ي 19 اعلاميه ي جهاني حقوق بشر براين باوريم :
هر فردي حق آزادي عقيده و بيان دارد و اين حق مستلزم آن است كه كسي از داشتن عقايد خود بيم و نگراني نداشته باشد و در كسب و دريافت و انتشار اطلاعات و افكار، به تمام وسايل ممكن بيان و بدون ملاحظات مرزي آزاد باشد.
ما امضا كنندگان اين متن خواستار محو كامل و بي قيد و شرط همه ي اشكال سانسور و حذف در عرصه هاي فرهنگي و هنري هستيم . ما خواهان اقدامات جدي همه ي فعالان عرصه‌ي فرهنگ و انديشه، براي مقابله با سانسور هستيم .

غلامرضا آذرهوشنگ - فرزانه آقايي پور - عليرضا آبيز - بابك احمدي - پگاه احمدي - محمود استاد محمد - حسن اصغري - روحي افسر - رحمان اميني - ثميلا امير ابراهيمي - ميترا الياتي – ناتاشا اميري – حسين افشار- محمد تقي ابراهيمي - ابولقاسم ايراني - علي ايرانلو – عبداله ابريشمي - نزيه اسكويي - علي اكبر اميني – ياشار اميني - شاهرخ اميني - كبوتر ارشدي - بهمن اصلاح پذير- هاشم بناپور - فلامك بردايي - سيمين بهبهاني – عليرضا بهنام - فتح اله بي نياز - كاوه بويري - پرويز بابايي - علي باباچاهي - جلال بايرام - اسد بهرنگي – فانوس بهادروند - فروغ پورياوري - احمد پوري – كامران پور صفر - علي پورصفر - بزرگ پور جعفر - هژيرپلاسچي - عليرضا ثقفي - اسماعيل جعفري –كامران جمالي - جاهد جهان- امير حسن چهل تن - فريدون چمني - فرخنده حاجي‌زاده - حسين حسينخاني - مريم حسين زاده - مريوان حلبچه اي - محسن حكيمي - بهمن حميدي - احمد حيدربيگي – حسن حضرتي – انور خامه اي - مهين خديوي - محمد جواد خردمند - غلامرضا خواجه پور- مهيار خليلي - محمد خليلي - رضا خندان - علي اشرف درويشيان = نجف دريابندري - مظفر درفشي - عبدالرحمن ذكايي - مهكامه رحيم زاده - قاسم روبين - محمد رضائيان - رحيم رئيس نيا - عليرضا رئيس دانايي - مريم رئيس دانا يي - اسماعيل رها - ناصر زرافشان - محمد زندي - فرشته ساري - محمد علي سپانلو - غلامحسين سالمي - فاطمه سرحدي زاده - ناهيد سرشگي - عنايت سميعي - حسين سناپور - سحر سيدي - فرامرز سه دهي – محمد علي شاكري يكتا - حسن شكاري - فرج اله شريفي – محمد شمس لنگرودي - شهلا شعاعي – شهرام شيدايي - علي اصغر شيرزادي - انوش صالحي– سيد علي صالحي – حسن صانعي - علي صداقتي خياط - حسين صفاري دوست - هاله صفرزاده - نيلوفر ضيا - فرزانه طاهري - رضا عابد - هوشنگ عاشورزاده – مسعود عاشوري - داريوش عبادالهي - –ريرا عباسي - علي عبدالهي – پروانه عزيزي – آسيه عزيزي اسداله عمادي - مهدي غبرايي - پوران فرخ زاد - –– رعنا فرنود –– ليلي فرهاد پور – احمد فتحي - مرتضي فتحي- محمد قائد - ايرج كابلي - منيژه كازراني - ناهيد كبيري - نصراله كسرائيان- فاطمه كهربايي - فريده لاشايي - محمد مبشري - محمد محمد علي – ساير محمدي – صوفيا محمودي - عباس مخبر- سياوش مختاري –مجيد مددي - محمد رئوف مرادي- رضا مرادي - حسن مرتصوي - نصرت اله مسلميان - اكبر معصوم بيگي - اقبال معتضدي – محمود معتقدي- بهزاد موسايي – نسترن موسوي‌- گراناز موسوي– ناهيد موسوي – حافظ موسوي- فيروزه مهاجر- مهران مهاجر – اصغر مهدي زادگان - محسن ميهن دوست - فاطمه ميلاني- محمد نبوي - رضا نجفي - منيژه نجم عراقي - حميد نعمت الهي - علي اكبر نقي پور - حسنعلي نوذري – محبوبه نوذري - عطا نهايي - صفورا نيري – سعيد نيكويي – حسين ورجاني – مرضيه وفامهر – ناصر وحدتي – ناصر وحيدي – حميد يزدان پناه - پيام يزدانجو - پيمان يگانه – ابراهيم يونسي شاهي
امضاها ادامه دارد....
+ نوشته شده در دوشنبه 15 مرداد1386ساعت توسط محسن محمدی

آنچه در جامعه شناسی سازمانها به جنون فردی وجمعی منتهی می شود

امیرمحسن محمدی

جامعه شناسی مقوله ی «فرهنگ» را می تواند به عنوان مجموع رفتارهای اکتسابی و ویژگی های اعتقادی اعضای یک جامعه ی معین تعریف کند اما « جامعه» عنوان گروهی از انسان هاست که در طول هزاران سال در سرزمینی معین با هم زندگی کرده اند و در نهایت خود را متمایز از دیگران به عنوان یک واحد اجتماعی سازمان داده اند ، اینجاست که اهمیت اصطلاحاً « جامعه شناسی سازمان ها» ذهن ها را متوجه خود می کند .
نظریه ها ی سازمان ها در اروپا و بعد از انقلاب صنعتی به آرامی شکل گرفته است و نظریه پردازان امریکایی سهمی در آن ندارند ، چرا که فرق امریکا و اروپا در آن است که هیچگاه دوره ی فئودالیسم در سرزمین امریکا شکل نگرفته است ، کارل.آر.پوپر نظریه ها را تور هایی می داند که ما بوسیله ی آنها واقعیتی به نام «جهان» را شکار می کنیم .
از این منظر اگر به مقوله ی فرهنگ نگاه کنیم برای شکل گیری هنجار های فرهنگی معیارِ رفتارهای ثابتی تعریف می شود که اصطلاحاً «گروه» از لحاظ فکری یا رفتاری از واحد اجتماعیِ «فرد» انتظار دارد انجام دهد و یا اینکه انجام آن توسط گروه تأیید شود ، «ارزش» ها نیز احساسات ریشه دار و عمیقی هستند که اعضای این جامعه در آن شریکند و اعمال و رفتارشان این ارزش ها را به خوبی تعریف می کند ، هر فرهنگ به شیوه ی نظام یافته ای سازمان پیدا می کند و در نتیجه امکان روابط متقابل موثری برای گروه ها و افراد ایجاد می کند و در این سیستم کوچکترین واحد فرهنگی «عنصر فرهنگی» می باشد که امکان دارد یک نماد ، شیء ویا عبارت باشد .
در همه ی جوامع بشری از دیدگاه جامعه شناختی پنج نهاد اجتماعی اساسی بنیان پیدا کرده اند که عبارتند از: نهاد های خانوادگی ، پرورشی ، سیاسی ، اقتصادی و دینی اما کنش گر ها در جامعه ای مانند جامعه ی امروز ما متفاوت از همیشه ی تاریخ هستند و بسیاری از رفتارهای اجتماعی را می بینیم که در ظاهر در نظر عموم شدیداً بد شمرده می شوند و محکوم و نهی می شوند اما به مقیاس بسیار وسیعی در مکان های خلوت و خصوصی رواج دارند، فرهنگِ واقعیِ حاکم بر جامعه دقیقاً چیزیست که بر آن حاکم شده است در حالی که الگو های رفتاریِ آشکار و رسماً تأیید شده در جوامع دیگر برابر با «فرهنگ آرمانی» آن جامعه هستند و از طرف دیگر «ضد فرهنگ» به گروه الگوهایی گفته می شود که با هنجار و موازین فرهنگ غالب در جدال هستند و عمیق و شدید آن را طرد می کنند ، حال اگر ضد فرهنگِ موجود را آنتی تزی در برابر تز فرهنگ غالب بدانیم سنتز این دو خود نشانه ی شکل گیری فرهنگی جدید است که در آن به شکل عمیقی راهکارهای پراتیک مبارزه با فرهنگ رسمی تمرین می شوند .
از نظر علم جمعیت شناسی قوم مرکزی به گرایشی اطلاق می شد که با معیار آن افراد آن جامعه فرهنگِ خود را بر تر از فرهنگ دیگران می دانستند و عادت ها و سنت های ما را بوسیله ی منظر اجتماعیِ ریشه دار به خود ترغیب می کرد اما حالا دیگر هیچ رغبتی در اکثریت خاموش جامعه مان به این احساس خود برتربینی و یا بهتر بگوییم آپارتاید فرهنگی وجود ندارد چرا که دیگر میتوان زیان بارترین تأثیر این فرهنگ رسمی را به جرأت مخالفت با نوآوری های سود مند دانست ، توجه داشته باشیم که جامعه شناسی « ضربه ی فرهنگی» را متوجه کسی می داند که بین مردمی زندگی می کند که در باور های اساسیِ خود با این شخص وجه مشترکی ندارند ، حال اگر فرهنگ رسمی در جامعه ای ( مانند جامعه ی ما) صرفاً ظاهری باشد نیز فرد در جامعه کمتر خصوصیت مشترکی بین خود و فضای مصلوب جامعه می بیند و در یک کلام می توان گفت که در این جامعه اکثریت افراد جامعه دچار ضربه های متعدد فرهنگی می شوند و نهایتاً واپسماندگی فرهنگی در این سازمان ظاهری به شکل بدی عریان می شود و این تباهی فرهنگی لحظه ایست که عناصر غیر مادی فرهنگ سعی کنند موقعیت خود را در میان دیگر دگرگونی های عناصر مادی فرهنگ حفظ کنند.
از میان افرادی که در یک گروه اجتماعی وجود دارند ممکن است یک فرد با بدست آوردن موقعیتی خاص بر رفتار دیگران تأثیر گذاشته و آنان را زیر نفوذ و رهبری خود درآورد و این رهبری می تواند رهبری تخصصی یا ابزاری (instrumental) و یا رهبری ارشادی (expressive) باشد که این دو گونه نتایج کاملاً متفاوتی را در جامعه رقم خواهد زد ، حال اگر رفتارهای اجتماعی ظاهری باشند نتیجه آن است که تأثیری که بر این رفتارها بوجود آمده کنش حقیقی به شمار نخواهد آمد و حتی تحت عنوان خرده فرهنگ هم نمی تواند مجتمع شود ، جامعه شناسان با پژوهش هایی که روی گروه های مختلف اجتماعی انجام داده اند دقیقاً سه سبک رهبری را از یکدیگر تمیز داده اند: سبک اول «رهبری مقتدر» است که همه ی تصمیمات را شخصاً می گیرد و به دیگران دستور می دهد تا آنها نیز تنها تصمیمات او را اجرا کنند ، سبک دوم «رهبری دموکراتیک» است که نظریات و پیشتهادات اعضای گروه اجتماعیِ جامعه را برای رسیدن به هدف های آن گروه مبنای تصمیمات خود در نظر گرفته و تصمیمات بر پایه ی اتفاق نظر این گروه گرفته می شود ، نهایتاً سبک سوم رهبری که اکثر جامعه شناسان مشخص کرده اند «رهبری بی قید» می باشد و با تحلیل درونی به این نتیجه رسیده اند که معمولاً این نمونه رهبر به دنبال منافع خاصی است و اداره ی جامعه به بهترین شکل ممکن برای او در اولویت نیست .
نظارت اجتماعی از ابزار های بسیار کارآمدیست که رهبری یک جامعه در دست دارد و این نظارت اجتماعی ممکن است از طریق عوامل بیرونی نیز اعمال شود که خود می تواند صورت رسمی یا غیر رسمی داشته باشد اما جالب اینجاست که نظارت اجتماعی غیر رسمی غالباً در گروه های نخستین آشکار شده است و در حقیقت به عنوان یکی از کارکردهای گروه های نخستین به شمار می رود ، در صورتی که سیستم نظارت اجتماعی ناقص و یا بسته باشد «انحرافات گروهی» شایع می شود که از منظر جامعه شناختی به عمل گروهی از افراد اطلاق می شود که بصورت دسته جمعی بر خلاف هنجار های مورد قبول جامعه انجام می دهند حال اگر هنجار های مورد قبول تنها ظاهری و غیر واقعی باشند این عمل خلاف هنجار خود به نوعی هنجار ارزشمند تبدیل می شود.
طبقه ی اجتماعی بخشی از جامعه می باشد که از نظر داشتن ارزش های مشترک ، منزلت اجتماعی معین ، فعالیت های دسته جمعی ، میزان ثروت و مهم تر از همه آداب و معاشرت با دیگر بخش های همان جامعه متفاوت باشد و از آنجایی که این ویژگی های اکثریت جامعه ی ما با خرده فرهنگ رسمی متفاوت است می توان نتیجه گرفت اقلیت بسیار کوچکی با ابزار های جوامع اولیه سعی می کنند بر تصمیمات گرفته شده تأثیر مستقیم بگذارند ، مارکسیسم نهایتاً تعارض میان طبقات اجتماعی را اصلی اجتناب ناپذیر می داند و از آنجایی که موقعیت طبقه ی اجتماعی فرد به روابط او با وسایل تولید ارتباط مستقیم دارد می توان نتیجه گرفت که اشغال کنندگان موقعیت های طبقه ی بالا در جامعه صاحبان منابع طبیعی ، کارخانه ها و بطور کلی همه ی وسایل و منابع تولید خواهند بود ، مارکسیسم هر جامعه ای را شامل دو طبقه ی اساسیِ صاحبان ابزار تولید (بورژوازی) و کارگران (پرولتاریا) که طبعاً تولید کنندگان اصلی ثروت در هر جامعه ای هستند می داند و طبقه ی بورژوا زمام حکومت و کلیه ی نهاد های دینی ، آموزشی و اقتصادی را در اختیار دارد ، مارکس پیشبینی کرده است که سنت اجتناب ناپذیر همه ی جوامع بشری بر آن است که نهایتاً طبقه ی کارگر که گفته شد تولید کنندگان اصلی ثروت در هر جامعه ای می باشند آگاه خواهد شد و با انقلاب توده ها حاکمیت طبقه ی بورژوا فرو خواهد پاشید تا حکومت طبقه ی پرولتاریا جای آن را بگیرد و راه را برای رسیدن به جامعه ی بی طبقه ی عاری از آپارتاید فرهنگی و سوسیالیزم نهایی هموار کند.
سیستم سازمان های اجتماعی با شکل گرفتن سندیکا هاست که وارد فاز عملی و عینی اجرای تئوری سندیکاهای سیستماتیک اجتماعی لنینیستی می شود ، سیستمی که به تعریف این رهبر و تئوریسین بزرگ انقلاب روسیه در صورتی که در کشور آلمان همانطور که مارکس پیشبینی کرده بود اتفاق می افتاد ، به دلیل اینکه جامعه ی آن روز ژرمن ها قسمت مهمی از انقلاب صنعتی اروپا را شامل می شد مطمئناً به شکل سیستماتیک اجرا می شد .
از منظر جامعه شناسی سازمان ها هر مدل سیستماتیکی طبعاً سه قسمت اصلی : ورودی ، پردازش و خروجی را شامل می شود و چون این سازمان بسیار بزرگ تر از هر مدل دیگریست و ابعاد یک جامعه را در بر می گیرد ، برای اینکه پویایی خود را از دست ندهد حتماً باید دارای حلقه ی «فیدبک» یا «بازخوردِ» کامل باید باشد تا نتیجه ی حاصل از خروجی های سیستم تحت عنوان «بازخورد» خود یکی از تأمین کنندگان اصلی ورودی های بعدی باشد و هم اینکه از تجمع و انقباض واحد های جزء در یک نقطه جلوگیری کند .
ما ادعا می کنیم فرایند تصمیم گیری در یک ابر سیستم اجتماعی تنها با ایجاد سندیکاهای واقعی است که اصطلاحاً دور ریز ندارد و به متکثرترین شکل ممکن پلورالیزم اجتماعی را ضامن بقای آزادی های فردی و گروهی به شکل سازمان یافته ی خود می کند . در این مجال تلاش می شود با تجزیه ی مدل های سیستماتیک ابر سیستم های اجتماعی کشور هایی که نام تئوری مارکسیسم را یدک می کشند اما در باطن پوپولیزم ناشی انقباض قدرتشان منتهی به کاپیتالسم دولتیِ غیر امپریالیستی شده است تفاوت سندیکای واقعی را از توهم موجود در مورد شوراهایی که کم بیش در بسیاری از نظام های دیکتاتوری نیز حتی برای خاموش کردن فریاد آزادی خواهی جامعه تشکیل داده اند مشخص کنیم ، چون هنگامی که نظام انتخاب اعضا مبتنی بر محدودیت های نظارتی خاص و یا ایدئولوژیک باشد نتیجه ی حاصل را می توان به راحتی حرکت دادن یک مهره روی صفحه ی شطرنج به سود منافع گروهی و حزبی کاریزمایی که در این سیستم اعمال نفوذ کرده تغییر داد .
اگر به سیستم درونی سندیکا - به معنای عام کلمه شامل سندیکاهای کوچک کارگری گرفته تا بزرگترین واحدی که از مجموع تصمیم گیری ها منتج می شود – به مثابه یک مدل سیستماتیکِ روتینِ اجتماعی نگاه کنیم ، قاعدتاً باید همان اجزای آن مدل را در محتوای درونی آن بتوانیم بی هیچ کم و کاستی مشاهده کرده و به تجزیه و تحلیل آن بپردازیم : ورودی خواسته ها و توقعاتی است که از یک سندیکای اجتماعی می رود سپس در نظام درونی آن به شور و مشورت گذاشته شده و تا جایی که توان و پتانسیل سیستم جواب می دهد به پردازش آن عمل شده و بصورت قانون ، تصمیم ، ارجاع و یا غیره از سیستم درونی هر سندیکایی خارج می شود ، بنا به آنچه در جامعه شناسی سازمانها مطرح شده پتانسیل هر سیستم نحوه اعمال «فیدبک» یا « بازخورد» را در سیستمی بزرگ تر مشخص می کند ، حال مهم ترین چیزی که در این قسمت باید مورد توجه قرار گیرد خروجی های سیستم که یکی از تأمین کننده های اصلی نبض پویایی هر سیستم یعنی بازخورد آن می باشد است و در صورت هرگونه نقص در سیستم خروجی دقیقاً لحظه ای آغاز می شود که مقدمات انباشت و انقباض قدرت فراهم شده است . توجه داشته باشیم ابرسیستم های اجتماعی خاص بعضی کشور ها مانند کوبا که در آن به نوعی بعضی وجوه فالانژیسم خروجی سیستم است به ناچار ورودی خاص خود رامی طلبد که یا باید به شکل قانونمند و از مسیر طبیعی خود اختصاص بگیرد که طبعاً با آزادی های رسانه ای و شعار برابری در تضاد کامل قرار می گیرد و در غیر این صورت نیز تنها می توان برای آن راهکار مذموم «ضد و بند های سیاسی پشت پرده» را به ناچار برگزید که نهایتاً به علت اینکه ورودی نامشخص ، پنهان و اضافه ای را به سیستم تحمیل می کند ، توازن آن را بر هم خواهد زد چرا که بی شک این شبه میلیشیا های فالانژیست به خروجی خاص خود احتیاج خواهند داشت که عدالت اجتماعی را جریحه دار کرده و بنا به همه ی تجربه هایی که در کشور های دارای نظام دیکتاتوری پوپولیست از این قبیل که اکثراً نقابی ایدئولوژیک که قاعدتاً باید با عملکردشان در تضاد کامل باشد را یدک می کشند هم سرانجام این پرولتالیاست هستند که پس از اینکه سیستم آنان را از مقاومت مدنی مأیوس کرده به مقابله به مثل دست می زنند و تاریخ کواهی کتبی می دهد که هیچ رعب و وحشتی توانایی مقابله با این سیل بنیان کن را نخواهد داشت چرا که حالا دیگر مسئله وارد فاز عملی شده است.
جابجایی افراد از یک پایگاه اجتماعی به پایگاه دیگر را در اصطلاح علم جامعه شناسی «تحرک اجتماعی» می گویند ، که نقش عوامل اجتماعی در این مقوله توسط جامعه شناسان در دو سطح بررسی می شود : گروه ها و افراد . یکی از شایع ترین انواع تحرک «تحرک درون نسلی» است که عبارت از تغییراتی است که در پایگاه اجتماعی یک فرد یا گروه در همان نسل رخ می دهد ، همه ی جوامع دارای قشربندی های خاصی از منظر اجتماعی هستند که متأسفانه در نظام های موجود اکثراً به جوامع «باز» و «بسته» تقسیم خواهند شد و در جامعه ای که کاملاً بسته است از منظر علم جامعه شناسی پایگاه اجتماعی شخص در بدو تولد تعیین می شود و بدون هیچ گونه تحرک اجتماعی در همان پایگاه تا پایان عمر ثابت می ماند ، علی رغم اینکه رفتارهای عادی اعضای یک جامعه بر اساس الگو و قابل پیشبینی است « رفتار جمعی» خودانگیخته ، هیجانی و پیش بینی ناپذیر است ، هنجار ها و رفتارهایی که بر رفتارهای فردی روزانه ی افراد حاکمند در کوران رفتار های جمعی به فراموشی سپرده می شوند و افرادی که در رفتارهای جمعی درگیر می شوند به فعالیت های وسیعی از جمله شورش ، هوس اجتماعی ، پیروی از مد و جنون جمعی ممکن است بپردازند ، از لحاظ مقطعی نیز جامعه شناسی زمان بروز آن را هنگامی می دانند که فشاری بر جامعه تحمیل می شود که مردم را اغلب برای یافتن راه حلی به همکاری با یکدیگر ترغیب می کند .
اگر افراد یک جامعه به هر دلیلی نسبت به هم انگیزش و واکنش نشان ندهند و شدت هیجانات بالا نگیرد هیچگونه رفتار جمعی صورت نمی پذیرد و توجه داشته باشیم افرادی که در میان جمع به تنهایی دچار هیجان می شوند غالباً متوجه رفتار و اعمالشان نیستند ، اما سرایت های هیجانی اکثراً در موقعیت های خاصی به وجود می آیند ، برخی از این موقعیت ها عبارتند از مسابقات ورزشی ، شورش ها ، راهپیماییها ، تظاهرات و نشست های سیاسی و مذهبی . جنون جمعی الگوی نامتعارف رفتاری است که شماری از مردم در یک دوره ی زمانی از خود بروز می دهند ، به عبارت دیگر شیدایی جمعی یعنی هوس جمعی و پردوامی که با عواطف عمیقی آمیخته است اما هنگامی که گروهی از مردم کنترل خود را از دست داده و دست به رفتار های هیجانی و غیر منطقی می زنند دچار « هیستری جمعی» شده اند ، در این حالت امکان رفتار منطقی از آنان سلب شده و از آنجایی که بخشی از آنان به ناچار به هراس دچار شده اند رفتار های غیر منطقی یکدیگر را شدیداً تقویت می کنند ، در رهبری آمرانه اختیار قدرت در انحصار گروه نخبگان سازمان قرار دارد ولی هنگامی که این سازمان در اختیار رهبری دموکراتیک قرار گیرد افراد جامعه در سطوح و پایگاه های مختلف اجتماعی در روند تصمیم گیری جمعی شرکت کرده و هیاجانات هیستریک اجتماعی فروکش خواهند کرد و البته در آخر باید توجه داشت که از لحاظ جامعه شناسی عمده ترین عیب رهبری دموکراتیک دشوار بودن روند تصمیم گیری سریع و کارامد است که البته توسط سندیکاهای آزاد وارشد سازمان های اجتماعی و چترهای حمایتی این مشکل برطرف خواهند شد.
+ نوشته شده در چهارشنبه 16 خرداد1386ساعت توسط محسن محمدی

۱۳۸۶ مهر ۱۶, دوشنبه

شرمنده ام که بگویم کارخانه ی گربه سازی

پروردگارا روا مدار که ظالمی را در مظالم کردارش بستایم ، کسانی که برای تسکین عقده ی فرعونیت خود عقیده را دستاویز می کنند و دست و پا شکسته و طوطی وار از اصل و فرع عقیده چیز هایی به خاطر میسپارند و به نفع خود تحریف و تعریف می کنند ، کسانی که خود برتر بینی را در تخریب دیگران می جویند ، کسانیکه همه ی همه ی کارها و همه ی امور را در انحصار خود می دانند ، کسانی که ریاست طلبند ، کسانی که می خواهند مراد باشند و مرید داشته باشند ، کسانی که در وقت افتادگی چاپلوسند و در وقت قدرت خدایی فروشند ، کسانی که به معرض شیطان مبتلا هستند و کسانی که به معرض آدم ، کسانی که بنای شخصیت خود را بر دروغ میگذارند ، کسانی که ظن و گمان یا جهل خود را علم می پندارند ، کسانی که با دروغ خود را نیز می فریبند ، کسانی که مثل جیوه بی قرارند و هر زمان خط عوض می کنند ، کسانی که با عقیده پیمان می شکنند و یا آن را تحریف می کنند ، کسانی که به آرمان های خود و دیگران خیانت می کنند ، کسانی که با عقیده تجارت می کنند ، کسانی که هر استعدادی را از بین می برند و بالاخره کسانی که به بهانه ی عقیده خود را مالک و خدا می کنند بنا به آموزه های صریح وحی همگی در مکتب آزادی اسلام راستین و آن تلقی مصلوبی که به اعدام و مثله کردن منصور حلاج ها ، سهروردی ها و عین القضات همدانی ها و دیگران بسیار بسیاری که بنا به سنت نخبه کشی ما و با مهر امضای خدایی که خود بودند را به شهادت رساندند مصداق بارز ظالمان هستند و خدایی که همین نزدیکیست وعده ی عذابی غریب الوقوع را چنان داده که پیشتر بر قوم هایی که در گناه اصرار داشتند بسیار رفته بود اما اینان خود را نیز فریب داده اند.
جناب آقای رامشت !
اکنون صراحتاً با شما سخن می گوییم ، ما فرزندان انبوه سرزمینی هستیم که نبض آزادگیش قلب سخت تر از سنگ یا نفس ظالمان عالم را به شماره انداخته اند ، کار ما دانشجویان دانشگاه اصفهان ِ شما به کجا رسیده است که رئیس دانشگاه صراحتاً از دانشجویان می خواهد که « شما باید مثل بچه گربه باشید» ؟ وا اسفا اسفا که حالا دیگر اگر همه ی ما از غصه بمیریم رواست ، آخر توهین و تحقیر دانشجو مگر تا چه حد امکان پذیر است که دیگر کارخانه ی گربه سازی!!! ساخته می شود و حمایت می شود؟
جناب آقای رامشت !
هنگامی که حضرت آقای معاون علناً خود را «فراقانونی» می داند و با غرور و خوشحالی این فرا قانونی بودن را در جمع دانشجویان عنوان می کند باید نتیجه می گرفتیم که نفاق چه ابعاد بزرگی دارد ، حالا دیگر مسائلی مانند ارزش و کرامت دانشجو (بخوانید گربه) و مسائل مهم و حیاتی دیگری مانند آزادی و مطالبات مدنی با پیکری پاره پاره درون تابوت سیاه پوپولیزم دراز کشیده و گربه های گریان آنها را بدرقه ی رفتن به زیر خاک می کنند .
جناب آقای رامشت !
از نقل و انتقالات و جابجایی ها و انتصابات هم چیز زیادی برای گفتن باقی نمانده است چرا که این از کمترین هزینه هاییست که با این به اصطلاح «دیگرگربه انگاری» پرداختنِ آن به وضوحِ خورشید مشاهده می شود و وای بر کسی که بر این بی عدالتی هایی که به نام عدالت خواهی اعمال می شود سکوت کند چرا که بی شک معدل نامه ی اعمالش زیر ده خواهد شد ، او سه ترم دیگر نیز بصورت متوالی! در 18 تیر ، انتخابات نهم و مجلس هفتم مشروط شده است و در این گربه خانه ی ستاره دار عنقریب اخراج آموزشی ، اخلاقی ، فکری و ... خواهد شد ، دیگر چه می توانم بگویم هنگامی که برای دانشجو هیچ واکنشی غیر از یک صوت سه حرفی حیوانی ( میو) متصور نشده است ، به خدا که ادبیات مطایبه و زبان طنز دارد هق هق می کند و بار این همه بی عدالتی را با هیچ کلمه ای بر نمی تابد، ابعاد این ظلم به دانشجو چنان گسترده شده که درست مانند خودِ چادرِ سیاهِ شب تمام زوایای فکر می پوشاند و اختناق اندیشه گلوی آزادی را آنچنان می فشارد تا خون هم حتی اجازه ی به راه افتادن نداشته باشد .
جناب آقای رامشت ! ریاست محترم گربه گاه اصفهان!
شما که این چنین به جای اینکه بنا به توصیه ی اکثریت مسئولین از عرصه ی حضور دانشجویان آزادی خواه دفاع کنید و فراموش نکنید مقام رهبری مملکت هم بارها سیاسی و آگاه بودن دانشجویان را خواسته است چنان فضا را بسته اید که تشبیه مصلوب بر صلیب حتی کمترین شباهت را به شرایط امروز دانشگاه ندارد ، با این شتاب به کجا می خواهید بروید؟ این دستپاچگی و ترس ناشی از چیست؟
آقای دکتر رامشت!
حالا که فضا را برای کوچکترین اعتراض و

روايتی از آثار،زندگی و مرگِ تلخِ «علیرضا اسپهبد» نقاش بزرگ معاصر


مرگ غم انگیز خالق رازها، نشانه‌ها و استعاره‌ها

امیرمحسن محمدی

عليرضا اسپهبد، هنرمند بزرگی که نقاش رازها، نشانه‌ها و استعاره‌ها بود شب جمعه بطور ناگهانی به عارضه ی قلبی مبتلا گشته در پایان کارنامه ی هنری خود در صبح شنبه در حالی که هنوز در آمبولانس اورژانس بود به روی مرگ آغوش گشود و چه زود بود چرا که در عین تسلط و چیره دستی بسیاری که در کار او مشاهده می شود با بی مهری های بسیاری مواجه شده و مانند بسیاری دیگر از هم قطارانش گوشه ی انزوا و عزلت را انتخاب کرده بود ، به همین دلیل بنا به عادت نکوهیده ی دیرینِ ما بزرگی دیگر بدون اینکه شناخته شود و ساختار های موجود و مصلوب به آثارش اجازه ی تنفس بدهند ، آغوش گورِ سردِ نمناک را به همنشینیِ این خلق پرشکایت گریان و ملول ترجیح داد.
براستی نداشتن علیرضا اسپهبد فاجعه ی بزرگی است چرا که او از معدود نقاشانی بود که هم تحصیل کرده و هم دیدگاه های فلسفی بسیار سطح بالایی برخوردار بوده ، او به طور حتم هنرمندی درجه یک به شمار می رفت و به همین دلیل سمبلیسم و نمادگرایی نیز در کار او بسیار قوی مشاهده می شد. آثار این هنرمند بزرگ در عین اینکه دارای مبانی جهانی بود جنبه های بومی خود را فراموش نکرده بود و کمتر کسی این دو را با هم مجموع دارا بوده است.
این نقاش بزرگ با استفاده از عناصر بیانی هنر مدرن از معضلات زندگی انسان امروز پرده برمی کشید و همین روال انتهایش آن بود که خودش نیز در برابر نا بسامانی ها و اضطرابات روحی نفس بریده از پای درآمد ، او که خلاقیت هنری اش را به بیان واقعیت های اجتماعی و نگاه به اجتماع و مردم اختصاص داده بود ، با نگاهی درون نگر اعماق وجود انسان دردکشیده ی امروز را انعکاس میداد، او واقعیت های تلخ زمانه را افشا می کرد ولی نگاهی تلخ نداشت و با دیدن بیشترِ نابسامانی ها خود رنج می کشید و نتیجه ی این همه سختی کشیدن آن بوده که آثارش دارای نگاهی بسیار گزنده ، اکسپرسیو ، بیان گر و شدیداً اثر گذار باشند و واقعیت های زمانه ی خود را آشکار کند. همیشه اضطراب و ترس خاصی نیز به همراه او زندگی می کرد و شدیداً او را زجر می داد ، مخصوصاً وقتی که می دید همگان زبان او را نمیفهمند و درک نمی کنند.
علی رضا اسپهبد روحیه ای بسیار حساس داشت و از نظر هنری نیز بسیار متعهد بود و به محیط اجتماعی اطراف خود بسیار توجه می کرد و اکثر مسائل انسانی در آثار او انعکاس مشخص داشت اما در نهایت مسائل و مشکلاتی که بر سر راه او قرار گرفت این نابغه ی گرافیست و نقاش را به کنج نمور انزوا و خلوت سوق داد ، او در سال های اخیر بسیار گوشه گیر و تلخ شده بود و به اعتقاد بسیاری از نزدیکانش همین انزوا طلبی عامل اصلی مرگش شد ، آخر او در این اواخر چنان پیله ی تنهایی را محکم به دور خود پیچیده بود که حتی به دوستان نزدیکش هم اجازه ی مراوده و رفت آمد نمی داد.
او متعلق به نسلی از نقاشان بود که مدرنیسم را وارد متن فرهنگ ایرانی و مسائل اجتماعی مان کردند، کیفیت کار های او به گونه ای بود که مستقیماً از وقایع جاری اجتماعی الهام می گرفت و در فرم های فیگوراتیو به عرضه ی آنها می پرداخت، فضای کارهایش بیشتر سورئالیسم با جنبه ی انسانی و واقع گرایی این فا ها بود ، او نقاش رازها ، نشانه ها و استعاره ها در زمینه ی فرهنگ و ادبیات ایران بوده است ، او سورئالیسم خاص خو را پیدا کرده بود ، فضاهای دهشت ناک و گرفتار شدن انسان میان هست و نیست ، میان آینده و تاریخ و نگاه اسطوره یی اش به حیات از مشخصه های اصلی کار او بودند.
پیکر خسته ی این هنرمند فقید 8 صبحِ روز دوشنبه هفتم اسفند با حضور علاقه مندان، بستگان و دوستانی که او آن ها را تنها گذاشته بود تشییع شد و علی رغمی که مرگ این استاد پیشکسوت بسیار زود بود اما بالاخره باید باور کرد که در همین دوشنبه همزمان با اذان ظهر پیکر خسته و بی قرار یکی دیگر از اهالی درد کشیده ی هنر در قطعه ی هنرمندان بهشت زهرا (س) کنار دیگر همکارانی که کمتر از او زجر نکشیده اند به آرامش ابدی رسید و روی در نقاب خاک نهاد. مراسم خاک سپاری او همراه با سخنرانی و شعر خوانی هنرمندان و نزدیکان او بود که در تمام سال هایی که این مرد بزرگ در تبعید ابدی خود مورد بی مهری و ظلم عده ای معدود قرار می گرفت ، تنها نظاره گر بودند و وای بر کسانی که اینچنین سکوت کرده اند.
حالا دیگر یکی از رنگ های دنیا کم شده است ، او هنرمندی آزاده و آزادیخواه بود که زندگی خود را وقف مردمان کشور های ضعیف دنیا کرده بود و انسان زجر کشیده ی واقعیِ دنیای امروز را در هر کجای دنیا درک می کرد و انعکاس می داد، کارهای او منحصر به ایران نیست بلکه نمادی هستند از انسان مضطرب و پردلهره ی معاصر، او آثار به نمایش درنیامده ی بسیاری دارد، این تابلو ها برخی اجازه ی نمایش نیافتند و برخی نیز به دلیل انزوای تحمیل شده بر او به نمایش عمومی در نیامدند و فقط توسط تعداد معدودی از دوستان این نقاش در تبعید ابدی مشاهده می شدند، توجه داشته باشیم که به نظر بسیاری از منتقدین به جرأت میتوان او را یکی از 10 نقاش بزرگ ایران به شمار آورد.
در اکثر نقاشی های او خط قرمزی وجود دارد که به گفته ی خود او خون آزادگان جهان است، او از انسان ها و اشیاء فراتر رفته و وارد ماورای سورئالیسم شده بود، او به دنبال تضاد هایی بود که نا شناخته مانده بودند، مانند تضاد و جدال روح انسان با طبیعتی که به نام جوامع مدنی دورش حلقه زده بودند. بی توجهی خاصی که در زمان حیات این هنرمند فقید به او شده است قابل اغماض نیست ، چگونه امکان دارد هنرمندی را که در سطح بین المللی اینچنین مورد احترام قرار می گیرد در داخل کشور خودمان شدیداً مورد بی توجهی قرار داده ایم ؟ آخر چگونه توانسته ایم؟

نوشته شده در جمعه 18 اسفند1385ساعت توسط محسن محمدی

نگاهی گذرا به دنیای پر از هیجان داستان های پلیسی

شعله فانوس وسایه های دراز ِدرحال فرار

امیرمحسن محمدی


ادبیات پلیسی ارتباط تنگاتنگ و مستقیمی دارد با بزنگاه های داستانی، دلهره، فضاهای مبهم و مه آلود، اضطراب و در پایان ضربه ناگهانی کشف؛ اتفاقی که خرده خرده در طول روایت پیش می خزد و در واپسین لحظه ها ورق را برمی گرداند و گره از معماها می گشاید

درابتدا برای آغازاستراتژی نقد درزمینه ی ادبیات پلیسی هیچ راه دیگری برای برخوردصحیح با مسئله نیست جز اینکه صراحت به خرج دهیم و بنویسیم که ادبیات پلیسی در ایران به مفهوم درست و دقیق کلمه هنوز به وجود نیامده است. اما موانع و اشکالات بر سر راه خلق و نوشتن داستان های پلیسی و جنایی در ایران کجاست؟ بی تردید علت بخشی از این وضع و شرایط باز می گردد به ساختار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور. شاید بنابر پژوهش های سردستی بتوان مدعی شد که دست کم تا دو سه دهه اخیر خشونت ناشی از پیچیدگی جوامع توسعه یافته در پرتو رشد طبیعی سرمایه داری در سرزمین ما وجود نداشته یا اگر بوده، برای ما به وضوح قابل درک نبوده است. از طرف دیگر، موانع ذهنی، فرهنگی و نوعی پرهیز از گرایش به نوشتن آثار مبتنی بر زشتی و خشونت، شاید از دیگر علت های به عرصه نیامدن رمان ها و داستان های پلیسی در کشور ما بوده است. با اندکی تامل می توان دریافت که در دیگر کشورهای به اصطلاح توسعه نیافته یا در حال توسعه نیز این نقصان در قلمرو وسیع ادبیات مشخصاً قابل مشاهده است. حالا اگر که تصمیم بگیریم درباره ی ژانر ادبیات پلیسی حرف بزنیم مطمئناً بخشی از صحبت ها برمی گردد به شخصیت های محوری و متداول این نوع ادبی که همان «کارآگاه» باشد. کارآگاه از چشم مخاطب، نقش چراغ قوه روشنی را دارد که در ظلمت قیرگون جنایت، قتل، خشونت، آدم ربایی و فساد، زوایای تاریک و پنهان مجموعه ای به هم پیچیده و معماگونه را تکه تکه، به هزار ترفند و گاه به مدد بخت و اقبال کشف می کند و برملا می سازد. آدمیزاد هم که دلباخته جست وجو و سرک کشیدن به پشت و پسله قضایای پرهیاهو و مه آلود است. پس جاذبه های جادویی این نوع ادبی را که خیلی زود پا به عرصه تلویزیون و سینما گذاشت نمی توان منکر شد. اما وقتی می خواهیم از ادبیات پلیسی در ایران حرف بزنیم چه می گوییم؟ به واقع می توان به کدام نشانه های درخشان و ماندگار اشاره کرد؟ بیایید کمی روی موضوع دقیق شویم و سال های دوردست را بکاویم. شاید حاصل قسمتی از این تمرکز به مجموعه ای از کتاب های جمع و جور با کاغذهای زرد کاهی برگردد و تعداد معدودی اسم که در کمتر از ده سال در عرصه ی این ژانر مطرح شدند سپس محو شده و دیگر بازنگشتند. ناگفته نماند که جوهره این رمان و داستان های شبه جنایی نیز بسیار دور از ماهیت و سرشت ویژه رمان های پلیسی جنایی (معروف به سیاه در غرب) بوده است، اگر تحولات و دگرگونی های چند دهه اخیر را در نظر بگیریم شاید پربیراه نباشد که انتظار داشته باشیم با نوعی رویکرد مبتنی بر جامعه شناسی در آینده ای نزدیک رمان ها و داستان هایی در ژانر پلیسی و جنایی به معنای کامل این نوع ادبیات داستانی در ایران نیز نوشته و منتشر شود. دلیل این پیش بینی تا حدودی بازمی گردد به ساختاری شدن خشونت در لایه هایی از مردم جامعه های پیرامونی شهرهای بزرگ کشور ما که علاوه بر قسمت حومه ی شهرها شامل حلبی آباد ها نیز می شود .ناگفته نباید گذاشت که برآمدن رمان های جنایی و پلیسی در کشورهای غربی سابقه ای همسو با ورافتادن «نقاب پیشرو و مترقی» از چهره بورژوازی در آن سرزمین ها داشته است و شاید نخستین آثار در این زمینه داستان هایی است از «سرآرنور تو کانن دویل» که با شخصیت نمونه وارش یعنی همان «شرلوک هولمز» یکی از شاخص ترین چهره های جنایی نویس تاریخ ادبیات سیاه به شمار می رود. از همان دوران تاکنون جنایی و پلیسی نویسان در کشورهای غربی غالبا با واقع نگری، جایگاه مشخص خود را در عرصه داستان نویسی می شناسند و حساب خود را از نویسندگان راستین و خالقان ادبیات به مفهوم گسترده، جدا می دانند. این مفهوم پیش از آنکه به فروتنی یا مقولاتی از این دست بازگردد نشان از واقع بینی آنها در متن جامعه ای قاعده مند در عرصه های مختلف دارد. در پاره ای از گفت وگوها از زبان آن نویسندگان می خوانیم که :«ما داستان ها و رمان هایی می نویسیم که مردم را سرگرم کند». به واقع این آثار ادبیت ندارند. مردم آنها را در ایستگاه های قطار یا جاهایی این چنینی، در ساعت هایی که باید انتظار را سپری کنند می خوانند و پس از به پایان رساندن، کتاب و مجله را می گذارند و می روند.اما نویسندگانی چون «ژرژ سیمنون» فرانسوی زبان بلژیکی تبار هم بوده اند که به رغم پرکاری در عرصه رمان پلیسی، آثاری واجد ارزش هایی چند سویه در متن ادبیات پلیسی خلق کرده و به جا گذاشته اند. نمونه برجسته این قلمرو «فریدریش دورنمات» است؛ داستان نویس سوئیسی آلمانی زبان که قالب و شکل رمان پلیسی را برای بیان مفاهیم فلسفی و جست وجوی معنا در مناسبات انسانی انتخاب کرده است. از این دیدگاه می توان حساب او و نویسندگانی نظیر او را از قصه نویسان عامه پسند به کلی جدا دانست. رمان کوتاه «قول» را به خاطر بیاورید؛ همان اثری که آقای «شون پن» هنرپیشه آمریکایی، براساس آن فیلمی را با بازی «جک نیکلسون» ساخت. عجب رمانی و چه فیلم حیرت انگیزی از آب در آمدند.به هر صورت حال پرسه در جهان داستان های پلیسی می تواند سفری اعجاب انگیز و دور و دراز باشد در دهلیزهای تودرتو و به هم پیوسته قصر باشکوه ادبیات داستانی. مسافرتی که می توان از خلال آن نمونه های درخشان و ماندگار این نوع ادبی را دستچین کرد و به مثابه سوغات به کناری نهاد و سال های سال با آنها زیست. ادبیات پلیسی ارتباط تنگاتنگ و مستقیمی دارد با بزنگاه های داستانی، دلهره، فضاهای مبهم و مه آلود، اضطراب و در پایان ضربه ناگهانی کشف؛ اتفاقی که خرده خرده در طول روایت پیش می خزد و در واپسین لحظه ها ورق را برمی گرداند و گره از معماها می گشاید. در واقع به مدد همین شیوه و شگرد است که مخاطب به دنبال کردن داستان ترغیب می شود و گاهی نوشیدن یک لیوان چای را هم به خاطر دنبال کردن باقی ماجرا و سررشته حوادث به تعویق می اندازد. او نمی خواهد به هیچ عنوان از ضرباهنگ کشف و تپش روشنگر روایت عقب بماند. جاذبه، کشش و تعلیق همراه با ریتم تند وقایع در لفافه یک معمای پیچیده، همه چیز را ملتهب و فراموش نشدنی جلوه می دهد. همین حال و هواست که حس کنجکاوی را قلقلک می دهد و ما را به خود می خواند. البته احنمال دارد که در پی همین انگیزه اولیه و ظرفیت است که بسیاری از داستان نویسان مطرح و صاحب نام وسوسه شده اند برای طبع آزمایی در این نوع ادبی دورخیز کنند و آثاری در این دایره بیافرینند. برای اثبات این مدعا، دست و پا کردن فهرستی از اسامی اهالی قلم با ذکر نمونه ها، چندان دشوار به نظر نمی رسد. می شود دوباره از خود شروع کرد. در میان آثار داستان نویسان ایرانی «شراب خام» و «داستان جاوید» اسماعیل فصیح در همین ردیف قرار دارند که اولی مربوط به سال 1347 است و جزء نخستین کارهای نویسنده اش محسوب می شود و دومی تاریخ انتشار 1359 را بر خود دارد. هوشنگ گلشیری نیز داستان هایی دارد که در قالب داستان پلیسی می گنجند، نمونه اش داستانی که راجع به «احمد میرعلایی» مترجم ،نوشته است. صادق هدایت هم «سه قطره خون» را دارد که معمایی رازآلود و داستانی است و در آن صحبت از قتل و کشف معماست. این داستان البته چنان شکیل و پخته و تمام عیار و استعاری است که همچنان بر آن نقدهای متعددی نوشته می شود. علی موذنی، داستان نویس، در این باره می گوید: «اخیرا سه مطلب درباره سه قطره خون خواندم که هر چند هر یک قابل تامل و مفید بودند، مرا راضی نکردند. بهتر بگویم، مرا سیراب نکردند.


نوشته شده در جمعه 18 اسفند1385ساعت توسط محسن محمدی

آيا ترجمه‌ ادبيات‌مان راجهاني مي‌كند؟


امیرمحسن محمدی

آخرین ديدگاه‌هاي احمد آرام، محمد علی سپانلو، محمدمحمدعلی، عبدالعلی دستغیب، نجف دریابندری، جمال میرصادقی، مهدی غبرایی، عبداله کوثری


در سال‌هاي اخير آثاري از ادبيات داستاني ما به زبان‌هاي ديگر ترجمه شده‌اند كه به نظر مي‌رسد با استقبال چنداني در غرب مواجه نمي‌شوند. اين در حالي است كه هميشه گفته مي‌شود اگر آثار ما ترجمه شوند، پروسه جهاني شدن را زود‌تر طي خواهند كرد. با اين حال، برخي، دليل استقبال نكردن از ادبيات داستاني‌مان را گزينش اشتباه آثار، عده‌اي ديگر، مهجور بودن زبان فارسي و بعضي هم ضعف ترجمه‌ها عنوان مي‌كنند


گزينش اشتباه و ضعف ترجمه‌ها
احمد آرام درموردجهانی شدن ادبیات فارسی ازطریق ترجمه به گزينش اشتباه آثار ترجمه‌شده اشاره كرد و گفت: اغلب كارهايي كه از ادبيات معاصر ما ترجمه شده‌اند، كار شاخصي نبوده، اما كارهاي شاخص هم در ترجمه نمي‌توانند زبان اصلي‌شان را به دست آورند، وي اعتقاد دارد: اگر آثار آمريكاي لاتين ترجمه مي‌شوند و مخاطبان فراواني دارند، به دليل مترجمان متخصصي است كه دارند، ولي ما مترجمي كه به فارسي احاطه داشته باشد، نداريم و اغلب كارهايي كه برگردانده مي‌شوند، توسط مترجماني ناشناخته‌ کار شده اند .


هركس هواي گروه خود را دارد
محمدعلي سپانلو درباره استقبال نكردن از آثار ما كه در غرب ترجمه مي‌شوند، به تازگي نداشتن آن‌ها اشاره كرد، وي گفت: ما نوع داستان كوتاه و رمان را از غرب گرفته‌ايم و تجربه چنداني در اين زمينه نداريم ، سپانلو در عين حال معتقد است: ما همچنان دچار مسائل فرقه‌يي هستم و هركس هواي گروه وابسته به خود را دارد. وقتي به داستان‌هايي كه از ما ترجمه شده، خوب دقيق مي‌شويم، مي‌بينيم بيش‌تر داستان‌ها اهميت‌شان در اين است كه در آن‌ها از ايران خبري هست و ساختار و ديگر مسائل داستان در آن‌ها ديده نمي‌شود.


نداشتن موضوع و جهان‌بيني فلسفي در داستان‌ها
محمد محمدعلي هم اعتقاد دارد: اگر داستان‌هايي كه از ما ترجمه مي‌شوند، در خارج از كشور چندان با استقبال مواجه نمي‌شوند، به اين دليل است كه موضوعات ما براي آن‌ها تازگي چنداني ندارد، وي با اشاره به خواننده داشتن رمان‌هاي عامه‌پسند ما در غرب توضيح داد: به نظر رمان‌هاي عامه‌پسند كه از ما ترجمه مي‌شوند، در غرب خواننده دارند، اما رمان‌هاي جدي‌مان با استقبال چنداني مواجه نمي‌شوند، چراكه ادبيات ايران هنوز معرفي نشده است.


جهاني شدن ادبيات محلي، شرايطي دارد
عبدالعلي دستغيب نيز به جذابيت نداشتن آثار ما براي غربي اشاره كرد و اين امر را يكي از دلايل استقبال نكردن از آثار ترجمه ما دانست، وي به خبرنگار ايسنا گفت: جهاني شدن ادبيات محلي، شرايطي دارد. بعضي چيزهاست كه كشورهاي پيشرفته بحث و گفت‌وگوي زيادي درباره‌ آن داشته‌اند و چون خود بهترين نوعش را دارند، وقتي ديگران آن را مي‌نويسند، ديگر براي‌شان جاذبه‌اي ندارد، او همچنين با اشاره به ضعف وقايع داستاني و سبك آن‌ها، اين موضوع را از ديگر دلايل مورد توجه نگرفتن ادبيات ما در خارج از كشور ذكر كرد.


ادبيات‌مان ابتدايي است؛ مانده تا جهاني شود
نجف دريابندري اما به كيفيت پايين آثار ترجمه‌شده اشاره كرد و گفت: آثاري كه از ما ترجمه شده‌اند، با استقبال زيادي مواجه نمي‌شوند؛ چراكه ادبيات‌مان هنوز ابتدايي است، او تاكيد كرد: عقيده‌ام اين است كه ادبيات ما بسيار ابتدايي است و مانده تا جهاني شود. نبايد فراموش كرد كه رمان در ايران حدود 40 ، 50 سال است كه نوشتنش باب شده و آثاري كه نوشته شده، ادبيات قابل توجهي نبوده است، به گفته اين مترجم، آثاري كه از ما ترجمه شده، قدري خوانده مي‌شوند، اما بسياري از ترجمه‌ها هم خوانده نمي‌شوند.


ترجمه‌هاي رابطه‌يي، سانسور و استقبال نشدن از آثارمان
به‌گفته جمال ميرصادقي، اكثر آثاري كه از ادبيات ايران در جهان ترجمه شده، بيش‌تر جنبه رابطه‌يي داشته و اثري از نويسنده دست چندم است كه نماينده مناسبي براي ادبيات ما نمي‌تواند باشد، وي با اشاره به «بوف كور» به عنوان تنها رماني از ادبيات ما كه به زبان‌هاي گوناگوني ترجمه شده است، آن‌را يك استثنا در ادبيات‌مان دانست و گفت: اين رمان تنها رماني از ماست كه جنبه جهاني يافته است ، او سپس تصريح كرد: ادبيات، اول بايد ولايتي و بعد، ايالتي باشد؛ يعني ابتدا بايد در خود كشور مورد استقبال قرار گيرد، بعد جهاني شود.


تبادل فرهنگي نداريم
مهدي غبرايي اعتقاد دارد: اگر ادبيات كشورهايي جهاني شده است، به‌دليل تبادل فرهنگي آن‌ها با ديگر كشورهاست، ولي ما كه تجربه اندكي در اين عرصه داريم، چگونه با اين تجربه اندك و امكاناتي كه در اختيار فارسي‌زبانان نيست، انتظار داريم آثاري كه از ادبيات ما اخيرا ترجمه مي‌شود، با استقبال غربي‌ها مواجه شود؟ ! وي افزود: قبلا فكر مي‌كرديم كه اگر روابط آزاد با بعضي كشورهاي فارسي‌زبان كه با دخل و تصرف‌هايي فارسي مي‌نويسند بيابيم، مي‌توانيم استفاده بيش‌تري برده و ادبيات‌مان را مطرح كنيم و آثارمان در آن‌جا خوانده خواهند شد.


نويسنده و شاعر كار خود را مي‌كنند
اما به‌باور عبدالله كوثري، جهاني شدن چيز آگاهانه‌اي نيست كه مرحله خاصي از زندگي هنري كسي باشد. هيچ نويسنده‌اي به‌ جهاني شدن فكر نمي‌كند. نويسنده و شاعر كار خود را مي‌كنند و در مرحله‌اي، جهان يا بخشي از جهان، از او و آثارش استقبال مي‌كنند و در سطح بين‌المللي شناخته مي‌شود، وي با اشاره به نويسندگاني چون ماريو وارگاس يوسا، كارلوس فوئنتس، خورخه لوييس بورخس و گابريل گارسيا ماركز، به‌عنوان نويسندگاني كه كارهاي تازه و ماندگاري در ادبيات جهان انجام داده‌اند، يادآوري كرد: كدام‌يك از نويسندگان ما غير از صادق هدايت، آن‌هم در «بوف كور»، توانسته‌اند كاري را كه غربي‌ها انجام داده‌اند، انجام دهند؟

نوشته شده در جمعه 18 اسفند1385ساعت توسط محسن محمدی

نگاهی به ژوزه ساراماگو نویسنده ی پرتقالی ِرمان کوری


کوری در شهری دور

امیرمحسن محمدی


فرهنگستان سوئد به ستایش و تمجید از ژوزه ساراماگو – نویسنده ی پرتقالی – می پردازد و در نامه ی که اهدای جایزه ی نوبل ادبیات سال 1998 را رسماً اعلام می کند خطاب به وی می گوید : « آثار ساراماگو با تمثیلهای ملهم از تخیل و شفقت و طعنه ما را بی وقفه وادار به ادراک یک واقعیت فرار و مبهم می کند . »
زبان و بیان خاص ساراماگو که تخیل و تاریخ و انتقاد از سرکوب سیاسی و فقر را با هم ترکیب می کند باعث شده که او را بتوان بیشتر در زمره ی شاعرانی در امریکای لاتین مانند گابریل گارسیا مارکز به شمار آورد ، اما او خود می گوید که از سروانتس و گوگول بیشتر تاثیر پذیرفته است ، سارا ماگو معتقد است : « ادبیات اروپا نیازی به تقلید از ادبیات امریکای لاتین ندارد هر کشوری می تواند از بطن فرهنگش به رئالیسم جادویی خاص خود دست پیدا کنند » ، البته در بین منتقدان سرشناس عده ای اثر او را بیش از حد روشنفکرانه می دانند و اعتقاد دارند که آثارشان با آثار ادبی آمریکای لاتین قابل مقایسه نیست ، اندیشه ی بسیار بحث انگیز و یا با نگاهی کلی تر طرز فکر ساراماگو بیشتر با افکار عمومی کشورش و حکومتش در تقابل و تضاد کامل بوده است و او بیشتر از آنچه به دنبال کسب شهرت برآید حتی صراحت لهجه ای بسیار تند داشت که بیشتر سبب می شد به شخص مقابل او بر بخورد، در جایی گفته بود : « من آدم شکاک و نجوشی هستم و قربان صدقه ی کسی نمی روم . نمی توانم لبخند بزنم ، دوره بیفتم و برای خودم دوست بتراشم » .
یکی از آثار بسیار مهم و جنجالی او به نام « انجیل به روایت عیسی مسیح » که در سال 1992 منتشر گردید موجب بوجود آمدن بحث های بسیار زیادی شد حتی تا به آنجا که وزیر کشور پرتقال بسیار بر آشفت و دستور داد تا نام او را از فهرست نامزدهای «جایزه ادبی اروپا » حذف کنند و در این مورد گفت : « این رمان توهین به کاتولیک های پرتقال است و موجب تفرقه افکنی در کشور شده است » ، ژوزه ساراماگو سر انجام به نشانه ی اعتراض به واکنش های نشان داده شده و به همراه همسر اسپانیاییش پرتقال را ترک کرد و به جزیره ی «لانساروت» که از مناتق آتشفشانی جزایر قناری رفت و به این ترتیب او همانند بسیاری از نویسندگان دنیا به تبعیدی خودخواسته مجبور شد .
ساراماگو بارها نامزد جایزه ی نوبل ادبیات شده بود و در نهایت هرچند بسیار دیر و در سن 76 سالگی ِاو مطابق با سال 1998 این جایزه به او تعلق گرفت ، آثار این نویسنده ی شاعر که رئالیسم جادویی را با انتقادات گزنده ی سیاسی می آمیزد به بیست و پنج زبان شاخص دنیا ترجمه شده است و در ایران نیز مینو مشیری ترجمه ی نسبتاً خوبی از بعضی از رمانهای او مخصوصاً رمان «کوری» به چاپ رسانده است ، کوری مورد نظر او در این کتاب به نوعی کوری عرفانی و معنوی می باشد و رفتار عاقلانه خود به نوعی آغاز بینایی است ، ژوزه ساراماگو زبان و کلام بسیار پیچیده را در دیالوگ های تمام شخصیت های رمان مخصوصاً در پایان رمان در دهان زن دکتر قرار داده است : « چرا ما کور شدیم ؟ نمی دانم ، شاید روزی بفهمیم ، می خواهی عقیده ی مرا بدانی؟ بله ، بگو ، فکر نمی کنم ما کور شدیم ، فکر می کنم ما کور هستیم ، کور اما بینا ، کورهایی که می توانند ببینند اما نمی بینند . »
رمان کوری در سال 1995 به انتشار رسید و در این زمینه خود نویسنده ادعا می کند کوری موجود در این شهر کوری واقعی نیست ، تمثیلی است ، کور شدن عقل و فهم انسان است ، او در این کتاب عمیقاً به عدالت اجتماعی احترام گذاشته است و عقل سلیم به همراه با خرد و تزکیه ی روح و جسم را تنها چاره ی پایداری هر جامعه ای عنوان کرده است .
ژوزه ساراماگو سال 1992 در خانواده ای تنگدست در تزدیکی شهر لیسبون به دنیا آمد و اولین رمانش را در سال 1947 به نام «کشور بی گناه» منتشر کرد ، به دلیل تنگدستی قادر نبود تحصیلات دانشگاهیش را به پایان برساند ، اما او 35 سال انتظار کشید تا سرانجام در سال 1982 پس از انتشار رمان «بالتازار و بلیموندا» به موفقیت ادبی و شهرت دست یافت که این رمان داستانی تخیلی است که در دوره ی تفتیش عقاید اتفاق می افتد و جنگ میان کلیسا با مردم را که از درونمایه های مورد علاقه ی ساراماگو است را نشان می دهد ، فدریکو فلینی کارگردان مشهور سینما نیز رمان اخیر را بهترین رمانی که تا بحال خوانده است عنوان کرده است.
طی دیکتاتوری 41 ساله ی سالازار در پرتقال او جبه ی مبارزه را انتخاب کرد و هنوز هم بر سر عقاید خود باقیست ، او سپس در سال 1984 رمان « سالگرد مرگ ریکاردو» را به رشته ی تحریر در آورد که رمانی سورئالیستی در مورد زندگی یک پزشک شاعر است و همزمان با او به قدرت رسیدن فاشیسم را در سال 1936 به تصویر در می آورد و از مردم پرتقال به دلیل سکوتی که در برابر دیکتاتوری سالازار در پرتقال کرده بودند به سختی انتقاد می کند ، ساراماگو در همه ی رمانهایش تاریخ و باور های کشور پرتقال را از دیدگاهی کاملاً انتقادی نگاه می کند و در این مورد پرفسور کارلوس ریس - رئیس و استاد ادبیات دانشگاه کویمبرا – در مورد او می گوید : « او به رویدادها و قهرمانان گذشته ی پرتقال می نگرد و نشان می دهد که رمان قادر است تاریخ را بازنویسی و ثابت کند که تنها تفسیر ، فقط یک متن رسمی تاریخ نیست » .
ژوزه ساراماگو بی شک مشهورترین چهره ی ادبی و اولین نویسنده ی این کشور ده میلیون نفری است که معتبرترین جایزه ی ادبی جهان یعنی نوبل را بدست آورده است ، هنگامی به اهمیت این موضوع برای زبان پرتقالی پی می بریم که بدانیم زبان پرتقالی به غیر از خود کشور پرتقال در کشور برزیل و پنج کشور مستعمره ی سابق پرتقال در افریقا و به عبارت بهتر توسط 180 میلیون نفر در دنیا مورد استفاده قرار می گیرد ، اهدای این جایزه به این زبان و این نویسنده سبب ورود فرهنگ و زبان پرتقالی به جریان جهانی ادبیات و فرهنگ شده است .
در شهری شیوع همگانی کوری هراس انگیزی آن هم نه کوری سیاه و تاریک ، که کوری سفید و تابناک صورت می پذیرد ، جغرافیای این شهر در تخیل نویسنده به محل خاصی اشاره نمی کند ، میتواند هرجایی باشد و کوچه ها نیز نام ندارند حتی اکثر شخصیت های رمان نیز نام مشخصی ندارند مانند : دکتر ، زن دکتر ، دختری که عینک دودی داشت ، پیرمردی که چشم بند سیاه داشت ، پسرک لوچ و بسیاری دیگر اسم خاصی ندارند ولی روایت پیچیده ، ساختار خاص وسبک دشوار رمان پس از چند صفحه خواندن چنان جذابیتی پیدا میکند که خواننده نمی تواند رمان را کنار بگذارد ، هرجند نقطه گذاری متن همانند سایر رمان های موجود نیست اما نثر موجز این رمان به همراه پاراگرافهای طولانی در وحله ی اول زندگی کشدار و روزمرگی روح پیچیده ی انسان به انسان یاد آوری می کند .
او در پاراگراف آخر رمان کوری می نویسد :« زن دکتر از جا برخاست و به سمت پنجره رفت . به خیابان زیر پایش که مملو از زباله بود نگریست ، مردم را دید که فریاد می کشند و آواز می خوانند . آنگاه سر به سوی آسمان بلند کرد و همه چیز را سفید دید ، فکر کرد حالا نوبت من است . از ترس نگاهش را به پایین دوخت . شهر هنوز سر جایش بود . »
رمانهای ژوزه ساماگو :
1 – کشور گناه (1947)
2 – بالتازار و بلیموندا (1982)
3 – سالمرگ ریکاردو ریس (1984)
4 – قایق سنگی ( 1986)
5 – تاریخ محاصره ی لیسبون (1989)
6 – انجیل به روایت عیسی مسیح (1992)
7 – کوری (1995)
8 – یادداشتهایی از لانسروت (1996 به بعد)
9 – تمام نامها (1997)


نوشته شده در جمعه 18 اسفند1385ساعت توسط محسن محمدی