امیرمحسن محمدی
آثار ادبی از لحاظ فرم به دسنه های مختلفی طبفه بندی می شوند که هر اثر ادبی دارای وجودی مستقل و نیست و به آثار دیگر ادبی مرتبط می شود ، بر همه ی دسته های آثار ادبی نظم و قانونی مشخص بر قرار است در نتیجه نمی توان گفت ادبیات مجموعه ای از آثار پراکنده است .
اگر آثار ادبی را طبقه بتدی کنیم و انواع مشابه را در طبقات خاص قرار دهیم می توانیم به ادبیات نگاهی علمی کنیم از طرف دیگر مهم ترین مشخصه ی علم این است که می تواند طبقه بندی کند و این مهم در ادبیات بوسیله ی انواع ادبی به دست می آید ، طبقه بندی کردن در هر علم و نظامی انواع و اقسام مختلفی دارد و فقط برخی از آنها علمی هستند ، در انواع ادبی هدف اصلی طبقه بندی بر حسب ساختمان آثار ادبی و مختصات درونی و ساختاری آنهاست ، خاصیت های مشترک دسته های آثار ادبی استخراج و تفاوتها را با دسته ه ای دیگر نشان می دهند ، این هدفی بسیار مشکل است از این رو بناچار گاهی به طبقه بندی بر اساس صورت (مثلا تعداد ابیات و وزن و قافیه ) روی آورده اند ، اشکال کار از اینجاست که ممکن است آثاری از لحاظ صورت به یکدیگر شبیه باشند اما از لحاظ ماده و معنی با هم تفاوت داشته باشند .
یکی از مسائل مهم تئوری انواع این است که مفهوم نوع بعد از ظهور نویسندگان بزرگ تغییر می کند ، بطور کلی میتوان گفت انواع ادبی در دورانهای مختلف دچار تغییرات زیادی می شوند مثلا «حماسه» در شاهنامه ی فردوسی با حماسه ی قبل و بعد از آن فرق می کند بدین ترتیب پا به پای دگرگون شدن انواع ، آنها بر یکدیگر اثر می گذارند و حتی نظریه ی ادبی را دگر گون می کنند ، از این رو بهتر است بگوییم انواع، گاهی به علت های مختلف در یک دوره مورد بی توجهی قرار می گیرند اما ممکن است در ادوار بعد دوباره تجدید حیات کنند مثلا غزل پس از رواج شعر نو مورد کم توجهی قرار گرفت اما رمروزه دوباره رواج پیدا کرده است ، البته باید توجه داشت وقتی یک نوع ادبی را بعد از مدتها زنده می کنیم دیگر آن نوع ادبی قبلی نیست و تغییرات و تحولات زیادی در آن رخ داده است ، بعضی از صاحب نظران معتقدند که نباید اصطلاحات بیولوژیکی را در مورد انواع به کار برد ، مثلا بجای آنکه بگوییم انواع می میرند بهتر است بگوییم «نوشته نمی شوند» و یا «بکار نمی روند» .
از دیگر مباحث انواع ادبی بحث پیدایش انواع ادبی است که در آن از پیدایش و حتا تاریخچه ی انواع سخن می رود ، مثلا تاریخچه ی پیدایش غزل یا رباعی چیست و سیر آن در ادبیات فارسی چگونه بوده است؟ از طرف دیگر کدام یک از انواع ادبی زود تر بوجود آمده اند؟ آیا می توان پیدایش انواع ادبی را بر حسب تاریخ منظما بیان کرد؟ تجدید حیات در ادبیات چگونه صورت می گیرد؟ چگونه از تنه های انواع ادبی کهن شاخه های جدید سبز می شوند و سر بر می آورند؟
باید توجه داشت بحث«بازگشت به بدویت» جدای از بحث پیدایش انواع است ، مثلا در یکی از نظریات مربوط به پیدایش غزل گفته شده است که منشا آن ترانه های عامیانه بوده است و نظریه ی درست تر این است که غزل از دل قصیده بیرون آمده است اما هدف از بلزگشت به بدویت این است که چگونه هنر مندانبر تنه های نیرومند و وحشی شاخه های ظریفی را پیوند می زنندیعنی از مایه های بکر و سرشار از تخیل آزاد به ظاهر غیر ادبی سود میجویند ، پس می توان نتیجه گیری کرد که آثار و انواع قدیم را میتوان بصورت جدید در آورد .
فرمالیستها همواره شیفته ی این راز بوده اند که چگونه ژانری خاص از نو متولد می شود در حالی که مدتها به نظر می رسید که به پایان رسیده و مرده است ، ادبیات همواره نیازمند این جوانی دوباره است ، در این مورد باید به مسائل تاریخی و جامعه شناختی روی آورد، نظریه ی ادبی واقعی در باره ی ژانرهای ادبی شاید چیزی بیش از جامعه شناسی ژانر نباشد و تکامل ژانرها به دگرکونی های اجتماعی و تاریخی وابسته است .
همه ی انواع ادبی نزد همه ی اقوام وجود نداشته است ، مثلا نوع ادبی داستان کوتاه در ایران بعد از مشروطه با تقلید از نمونه های غربی بوجود آمد ، به همین دلیل نمی توان همه ی آثار ادبی را به سادگی تحت نام انواع مشخصی طبقه بندی کرد ،این مشکل تا کنون از دیدگاه انواع ادبی مورد مطالعه قرار نگرفته است ، بارهاپیش می آید که شکل گیری نظریه ی ادبی بی آنکه نظریه پردازان متوجه باشند وابسته به ژانر ادبی خاصی می شود ، درست به همین دلیل نظریه ی ادبی ناچار به اشکال ساده تر ژانرها ی ادبی توجه کرده است و همین سادگی باعث شده است که پاره ای از پژوهشگران به این نکته ی نادرست اعتقاد پیدا کنند که هر اثر ادبی صرفا به یک ژانر خاص تعلق دارد .
ژانر تلفظ فرانسوی است اما در انگلیسی نیز همین تلفظ مرسوم است ، سابقه ی انواع ادبی یا ژانرها به آثار ارسطوی یونانی و هوراس رومی می رسد ،در فن شعر آنان حماسه و تراژدی دو نوع عمده هستند ، هرچند ارسطو از ادب غنایی بحث نمی کندولی بطور کلی میتوان گفت انواع ادبی در نزد قدمای غرب عبارت بودند از نوع حماسی ، نوع غنایی و نوع نمایشی که خود به دودسته ی سوگنامه (تراژدی) و شادی نامه (کمدی) تقسیم میشود ، البته انواع دیگری از قبیل طنز نیز مطرح بوده است ولی به اهمیت انواع اصلی نامبرده نیست ، در دوران معاصر نیز انواع جدیدی به انواع ادبی اضافه شده است : داستان بلند ، داستان کوتاه ، بیوگرافی ، مقاله نویسی و از این قبیل .
همانطور که گفته شد مهمترین وظیفه ی انواع ادبی طبقه بندی کردن آثار ادبی است البته اهمیت همه ی انواع در یک حد نیست و چنانچه قبلا اشاره کردیم مهمترین انواع از قدیم همان حماسه ، غنا ، تراژدی و کمدی است و بسیاری از انواع فرعی را میتوان تحت این عناوین گنجاند ، برخی کوشیده اند با یافتن یکی دو فرق عمده این انواع را از هم جدا کنند ، مثلا گفته اند در ادب غنایی با شخصیت خود شاعر یا نویسنده روبرو هستیم حال آنکه در ادب غنایی و در رمان فقط بخشی از مکالمات از نویسنده است و بخشی دیگر گفتار قهرمانان اثر است ، در اثر نمایشی هم آفریننده در پشت شخصیت قهرمانها پنهان است .
اینکه بتوان به شیوه ی مباحث علمی با ذکر چند نکته ی محدود انواع را از هم متمایز کرد روز به روز بازار گرم تری یافته است و باعث پیدایش انواع و اقسام نظریه های بغرنج در انواع ادبی ده است ، این گونه کوششها هرچند ارزنده است اما تا کنون نتوانسته است انواع را بصورت دقیق از هم جدا کند ، بهتر است فرقها و شباهتها در هر مورد به تفصیل بیان شود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر