صفحات

۱۳۹۰ دی ۶, سه‌شنبه

نگاهی به نظریات«ژان فرانسوا لیوتار»



یک فیلسوف در موقعیت پسامدرن

امیرمحسن محمدی

برای شناخت ابعاد امروزی اصطلاح «پسامدرنیسم» بایدتلاش کنیم تا رد این اصطلاح و بطور کلی تر استفاده از پیشوند «پسا» را در متون موجود بیابیم،به عنوان مثال بعضی در گذشته برای روشن کردن موقعیت پدیدارهای تاریخی از اصطلاح «پساتاریخی» استفاده می کرده اند، ویا این که در آثار بعضی از جامعه شناسان آمریکایی می توان اصطلاح «پساصنعتی» و «پسا سرمایه داری» را مشاهده کرد، اما خود اصطلاح «پسامدرن» را در تاریخ ادبی اسپانیا به دوران پیش از جنگ جهانی اول و در تاریخ ادبی امریکای لاتین به سالهای میان دو جنگ جهانی اطلاق می کرده اند که البته همین اصطلاح پسامدرن را نیزدر معماری به مکتبی که در دوران پس از جنگ دوم و بیشتردرشهرسازی امریکا رایج شده بود اعطا کرده بودند و بالاخره شماری از منتقدین نیز این اصطلاح را در مورد ادبیات دهه شصت امریکا بکاربرده اند.
اولین کسی که پسامدرنیسم را تقریبا با معنای امروزی آن بکار برد ژان فرانسوا لیوتار بود که این اصطلاح را از جامعه شناسان امریکایی وام گرفت، پسامدرنیسم صرفاً معنایی تاریخی ندارد و به هیچ وجه به پیدایش جریانی پس از دوره ی مدرنیسم اطلاق نمی شود بلکه مشروط شدن و قطعی شدن مدرنیسم را نشان می دهد و به عبارت دیگر درک مدرنیسم را با همه ی بحران هایش نشان می دهد.
استفاده از پیشوند «پسا» نکته ی بسیار مهمی را مطرح می کند: حقیقتاً اگر جریان تازه ای بصورت کامل مورد نظر باشد دیگر استفاده از این پیشوند بی معنا می شود و کاربرد این پیشوند مشخص می کند که هنوز جریان اول به پایان نرسیده است و کاربرد پیشوند «پسا» بیشتر از هرچیز تداوم جریان اول را آشکار می کند نه پایانش را.
پسامدرنیسم روش تازه ای در آفرینش هنری، سخن انتقادی و نظری و تجربه ی عملی نیست و راهی تازه در گستره های هنری، فرهنگی و فلسفی نمی گشاید، پسامدرنیسم به نوعی حاشیه بر مدرنیسم است و شکلی از بازخوانی متن و تمایز های متن و واقعیت های فردی و اجتماعی خارج از متن می باشد و به همین اعتبار نفی یا نقدی بر مدرنیسم هم محسوب نمی شود، هنرمند مدرنیست دستکمدر لحظه ی آفرینش، نیت و فرایند کار ذهنی خود را مهم تر از هرچیز می دانست، اما هنرمند پست مدرنیست از همان آغاز در حاشیه قرار دارد و اثر را مهم تر از نیت خود می داند و البته هر اثر پسامدرن اعتبارش را از مناسلات با متون دیگر به دست می آ ورد.
مهم ترین نظریه پرداز پست مدرن ژان فرانسوا لیوتاراست ، او در سال 1924 به دنیا آمد و حدود سی سال داشت که اولین کتابش را با عنوان پدیدارشناسی منتشر کرد، از این نظریه پرداز کتاب های بسیار زیاد و بسیار مهمی چاپ شده است اما در ابتدای دهه ی هشتاد که دوره ی تازه ای از بیان نتایج عمری اندیشه ی فلسفی آغاز شده بود لیوتار یکی از مهم ترین کتاب هایش را درباره ی دانش در عصر امروزما با عنوان «موقعیت پسامدرن» به رشته ی تحریر در آورد، بعد از آن نیز مباحثی درباره ی آن را در کتابی دیگر با عنوان «توضیح پسامدرن برای کودکان» منتشر کرد، این کتاب ظاهراً مجموعه ایست از نوشته هایی که مخاطب آن کودکانند، نامه ها، مقاله و متن سخن رانی هایی که در همگی آنان لیوتار تلاش کرده است تا توضیحی ساده و همه فهم از نکته های اصلی کتاب موقعیت پسامدرن ارائه کند.
اساساً یک موقعیت پست مدرن را می توان در گزاره های زیر خلاصه کرد: در پی پندارها و خوش باوری هایی که نتیجه ی انقلاب صنعتی بودند، اکنون علم در سویه ی کاربردی خود «همگانی» و در گوهر فلسفی خود محدود به ادراک اقلیتی کوچک شده است و مشخصه ی زندگی هرروزه ی جدید همین فاصله میان منش کاربردی – همگانی علم و گوهر دست نیافتنی آن است.

         
لیوتار اصطلاح پسامدرن را از اندیشمندان امریکایی وام گرفته است و بوسیله ی آن تلاش کرده تا پله ای از تکامل فرهنگ را مشخص کند، جامعه ای که حقیقت و عدالت را می جست جامعه ی مدرن یا امروزی خوانده می شد، هرچقدر هم روش ها و نگرش های گوناگون در سده ی اخیر با همدیگر تفاوت و تعارض داشتند، باز دست آخر در این مورد که عدالت و حقیقت را می جویند وجه مشترکی می یافتند.
از میان پیشروان اندیشه ی نو در فرانسه، لیوتار از معدود کسانی است که فلسفه ی تحلیلی انگلوساکسون راجدی گرفته است، همانطور که هابرماس همچون واپسین نماینده ی سنت فلسفه ی آلمانی، مکالمه ی جدی با فلسفه ی تحلیلی را پیگیری می کند، لیوتار نیز شالوده شکنی را در جریان مباحثی فلسفی گذاشته که به ظاهراز آن بسیار دور است. در حالیکه فلسفه ی تحلیلی «گزارش تاریخی» را به یک فرا متن (یعنی به منطق یا معنا) تبدیل می کند، لیوتار تاریخ را به یک گزارش یا داستان روایی تبدیل کرده و پسامدرنیسم را با بحران روایت همراه دانسته است و این یکی از مهم ترین نکته ها در مکالمه ی لیوتار با فلسفه ی تحلیلی است، او نشان داد که عنصر فعال و اصلی متن و روایت زبان است، اما عنصر فعال و اصلی فرامتن بازی های زبانی است، در نگاه اول بازی های زبانی سویه ی عملی و کاربردی زبان را به همراه دارد اما لیوتار گفته است: « فلسفه در دوران پسامدرن به هیچ شکلی پراگماتیسم اثباتی و وابسته نیست».
از طرف دیگر لیوتار در مقاله ی معروف «درآمدی بر ایده ی پسامدرن» می گوید که نبودن معنا در اثر، سازنده ی منش پسامدرن است و این در حقیقت انکار زیبایی شناسی کلاسیک است که بسیار سخت جان بود اما سرانجام از میان رفت، لیوتار در جایی دیگر ادعا می کند: «نقش ما به عنوان اندیشمند این است که دانش خود را از آنچه در زبان می گذرد عمیق تر کنیم، ایده ی بی جان اطلاعات را نقد کنیم و ابهام چاره ناپذیر را در قلب زبان آشکار کنیم».
ژاک دریدا فیلسوف مطرح آلمانی نظریه ای در علم نوشتار بنیان نهاده است که انکار نظریه و نفی حضور معنا در نوشتار است، اما لیوتار گامی پیشتر نهاده است و نظریه ای در باره ی انکار نظریه ارائه کرده است، این «ناسازه» نشانه ی چیست؟ بن بست؟  ناتوانی پیش رفتن در قلمرو موارد خاص به دلیل حاکمیت پنهان مواردهمگانی که در قلمرو «پسا...» طرح می شوند؟ به آخر خط رسیده ایم؟ باری دیگر در پایان یک سده با نهیلیسم روبرو شده ایم؟ در پایان سده ی پیش واپسین منادی متافیزیک یا نخستین فیلسوف جدید می گفت: «میهمان ناخوانده بر درایستاده است»، لیوتار اما هرگز نپذیرفته است که چشم انداز آینده نهیلیسم باشد، یا تصویر او ازموقعیت پسامدرن راهگشای نهیلیسم باشد، چرا که او در کتاب توضیح پسامدرن برای کودکان ، نهیلیسم را با «تروریسم اندیشگرانه» یکی دانسته است.

هیچ نظری موجود نیست: