تعاملی پایدار بین دو کلیتِ مجزا
امیرمحسن محمدی
# خاستگاه روزنامه نگاری ادبیات داستانی است ، فرم اصلی یک روزنامه نگاری موفق وامدار عنصر «درام» میباشد و روزنامه نگاری در هر سطحی از گزارش نویسی ، مقاله نویسی گرفته تا حتی یک مصاحبه ی هنری قویاً تحت تأثیر درام می باشد، ازطرف دیگر درام عنصر اصلی ادبیات داستانی نیز محسوب می شود
# نسل پیشروی داستان نویسی معاصر مانند جمال زاده و هدایت به هیچ وجه دستی در روزنامه نگاری نداشتند اما در نسل بعد کسانی مانند ابراهیم گلستان و ... پدید آمدند که با نشریات کار می کردند ولی این روزنامه نگاری نیز به همکاری با مجلات ادبی محدود بوده وهمکاری غیر مستمر با نشریات ادبی را به هیچ وجه نمی توان ژورنالیزم دانست
عمل روزنامه نگاری و روزنامه نویسی به نوعی درام نویسی تعبیر می شود چراکه عملِ روزنامه نگاری به هیچ وجه خالی از تخیل نیست، یکی از کاربردهای اصلی تخیلِ روزنامه نگارانه در بخش گزارش نویسی است که نمود پیدا می کند، اگر روزنامه نگار فاقد تخیل حرفه ای باشد مسلماً از تعقل و عاطفه هم در نثر خود نمی تواند استفاده ی درستی بکند و به ژورنالیست موفقی تبدیل نخواهد شد. شکی نیست که خاستگاه روزنامه نگاری ادبیات داستانی است ، فرم اصلی یک روزنامه نگاری موفق وامدار عنصر «درام» میباشد و روزنامه نگاری در هر سطحی از گزارش نویسی ، مقاله نویسی گرفته تا یک مصاحبۀ هنری قویاً تحت تأثیر درام می باشد، ازطرف دیگر درام عنصر اصلی ادبیات داستانی نیز محسوب می شود و اگر آثار پیشگامان عرصه ی روزنامه نگاری را بررسی کنیم به این نتیجه می رسیم که شدیداً از ادبیات داستانی تأثیر پذیرفته اند و همه ی هویتشان به شکل واضحی برگرفته از این عرصه بوده است اما به تدریج تکنیک ها و تئوری هایی شکل گرفت که خاص روزنامه نگاری بود و مقوله ی روزنامه نگاری پس از آنکه هویتی مستقل یافت توانست بر ادبیات داستانی تأثیر بگذارد که به عنوان مثال میتوانیم به ورود نثر واقع گرایِ ژورنالیستی به عرصه ی ادبیات داستانی اشاره کنیم.
عده ی روزنامه نگاری را نوعی آفت برای ادبیات برمی شمرند، در حالی که این مسئله بارها از اساس رد شده است و فرد نویسنده در مرحله ی اول تنها اگر به ادبیات و زبانی که به عنوان یک ابزارِ ژورنالیستی از آن استفاده می کند اشراف و آگاهی کامل داشته باشد هرگز این اتفاق نخواهد افتاد، از طرف دیگر ورود ادبیات به عرصه ی «مستند نویسی» و «رئال نویسی» شدیداً مدیون ژورنالیسم است و این روزنامه نگار است که با لحاظ کردن زبانِ واقعیت در نثر، زمینه را برای مستند نمایی کاملاً فراهم کرده است. از دیگر عناصری که اکنون در ادبیات وجود دارد «جزئی نگری» است که خاستگاه آن نیز ژورنالیسم است و این جزئی نگری ژورنالیستی که کارکرد اصلی آن باورپذیرتر کردن یک واقعه برای مخاطب است در خیلی جاها قابل مشاهده است، به عنوان مثال «گابریل گارسیا مارکز» در فصلی از رمان معروف «صدسال تنهایی» اش هنگامی که می خواهد حمله ی تعداد زیادی پرنده را به خانه نشان دهد و به تصویر بکشد، برای اینکه مخاطب حادثه را راحت تر بپذیرد با استفاده از تجربه ی روزنامه نگاری اش دقیقاً تعداد پرندگان را نیز ذکر می کند و از عباراتی مانند «دسته ای از پرندگان» استفاده نمی کند، که این تکنیک به یکی از ویژگی های خاص سبک ابداعی او – که با اقبال فراوان روبرو شده و مخاطبان و پیروان زیادی پیدا کرده است- یعنی همان «رئالیسم جادویی» تبدیل شده است و می دانیم که رئالیسم و واقع گرایی در حقیقت یکی از مسائل اصلی و ویژگی های خاصِ علم روزنامه نگاری است .
برخی از منتقدین ادبی بر این اعتقاد واهی اصرار می ورزند که آنچه امروز به شکل نظری مورد استفاده ی روزنامه نگاران قرار می گیرد هیچ نوع کمکی به ادبیات نمی تواند بکند زیرا اسیر نثر معیار امروز فارسی است، آنها بر این باورند که شاید به دلیل وابستگی ژورنالیزم به زبان و نثر معیار در صورت برخورد با عرصه ی تخصصی ادبیات حتی شدیداً به آن ضربه خواهد زد! ، «یان ماکاروفسکی» در مقاله ی معروف «زبانِ شعر/ زبان معیار» اتفاق ادبی یا شعریت یک متن را در فاصله گرفتن از زبان معیار عنوان می کند ، اگر بخواهیم این واقعه را در ایران از لحاظ تبارشناسیِ تاریخی بررسی کنیم باید اول در نظر بگیریم که انقلاب مشروطه را که می توان به عنوان نقطه ی عطفی در تاریخ ایران دانست سرمنشأ تحولات عظیمی به شمار می آورند، از آن جمله می توان به تکوین نثر امروز پارسی اشاره کرد به این صورت که در این دوره مخصوصاً در ده سال آخر پادشاهی قاجاریان که مطبوعات پدید آمد و شروع به گسترش یافتن کرد نویسندگان و روزنامه نگاران بزرگی ظهور پیدا کردند که از آن جمله می توان به «ميرزا ملكمخان»، «حاج زينالعابدين مراغهاي»، «علياكبر دهخدا» ، «محمدعلي جمالزاده» و غیره اشاره کرد که مشخصه ی اصلیِ کارِ این روزنامه نویسان انتخاب آگاهانه و بسیار سختِ نثر معیارِ مورد استفاده ی عوام و مردم کوچه و بازار و پیوند آن با ادبیت کلاسیک بود که از یک سو تقریباً برای اولین بار در تاریخ به گرایش مردم به ادبیات غیر رسمی - که هزاران سال توسط فرهنگِ رسمیِ موجود سرکوب شده بود- با رویکردی کاملاً پلورالیستی جواب داده بود و از سوی دیگر خود طغیانی محسوب می شد علیه نثر متکلف و مصنوع منشیان و مستوفیان که تعصب خاص کلاسیسیم ادبی را به همراه خود داشتند و این رویکرد علاوه بر جذابیتی که ایجاد کرده بود.
در زمان های قبل از تجدد مشروطيت، نثر فارسي اکثراً اختصاص به نوشتن مباحثي درباره شعر و ادب و امر نوشتن ، مطالب تاريخي و فلسفي و ديني و بود، و دامنهاي گسترده نداشت، خصوصاً به این علت كه از واقعيتهاي روزمره بيگانه بود. پيدايش و تكوين روزنامهنگاري با انتشار روزنامه قانون و صور اسرافيل و ترجمه نمايشنامهها و رمانهاي فرنگي انعطاف و تحرك زبان را افزايش داد و به تدريج به شكلگيري نوع جديدي از ادبيات منجر شد. نثر طنزآميز و هجايي ملكمخان و دهخدا و ترجمه آثاري نظير سه تفنگدار هر كدام خيزشي بودند به سوي ساحت داستان. آنچه كه در ابتدا رخ داد ناشي از يك ضرورت تاريخي بود چون نثر فارسي در يك ساحت غير تجربي بود و هيچ وقت تجربه زندگي را بيان نميكرد و زلال و روشن و سيال نبود و در نتیجه ی واقعيتِ زندگي، اهل قلم طرف خطابشان عوض شد و مردم مورد خطاب قرار گرفتند.
آنچه امروز اتفاق ميافتد ضرورتاً ادامه پروسه ای که توضیح دادیم نيست چراکه خصلت اصلي اکثر نمونه های روزنامهنگاري معاصر ما شدیداً متأتر از نثر معيار شده است و نثر معيار نثر بيرنگ و بيطعمي است كه لحني ندارد و در نثري كه با آن فقط خبر منتقل ميشود، جنبههاي عاطفي كلام ناديده گرفته ميشود پس نثر خبر با نثر قصه خيلي فرق دارد، نثر داستان نثري تصويري است كه معنا ميتواند در آن چند وجهي باشد و ايهام و ابهام در آن وجود داشته باشد. اما در نثر روزنامهنگاري بنابه ضرورتهاي روزنامهنگاري عليالاصول ايهام و ابهام نميتواند وجود داشته باشد.
روزنامه نگاری در ایران و جهان مسلماً تأثیر بسیار زیادی بر ادبیات داشته است اما یک نویسنده ی خوب بودن با یک روزنامه نگار خوب بودن دو مقوله ی جدا و بسیار متفاوت هستند که ممکن است هیچ وقت در یک نفر جمع نشوند ، نسل پیشروی داستان نویسی معاصر مانند جمال زاده و هدایت به هیچ وجه دستی هم حتی در روزنامه نگاری نداشته اند اما در نسل بعد کسانی مانند ابراهیم گلستان و ... پدید آمدند که با نشریات کار می کردند ولی توجه داشته باشیم که این روزنامه نگاری نیز به همکاری با نشریات و مجلات ادبی محدود بوده است و قطعاً همکاری غیر مستمر با نشریات ادبی را به هیچ وجه نمی توان روزنامه نگاری حرفه ای دانست ، چرا که به عنوان مثال ترتیب زمانی چاپ شدن این نشریات هم حتی مجال کافی برای حرفه ای شدن در این عرصه را ندارد و ادبیات ژورنالیستی را باید در نشریات روزانه و هفتگی یافت ، از طرف دیگر نویسندگان برجسته ی دنیا که بطور مشخص به روزنامه نگاری حرفه ای پرداخته اند مانند : «گراهام گرين»، «ماركز» و «همينگوي» به همکاری با نشریات ادبی نمی پرداختند و بیشتر سابقه ی کارشان را می توان در صفحات اجتماعی و حوادث یافت . با کار در یک روزنامه حداقل نویسنده مجبور می شود که روزانه به نوشتن یک مطلب بپردازد و نویسندگان قبل از انقلاب که با نشریات ادبی همکاری می کردند به هیچ وجه با این مسئله مواجه نبوده اند که مجبور باشند هر روز یک مطلب بنویسند اما بعد از انقلاب نویسندگانی پدید آمدند که در روزنامه ها به کار ژورنالیستیِ حرفه ای می پردازند که خصوصاً در دهه ی گذشته تعدادشان به شدت افزایش پیدا کرده است.
يكی از ويژگي هایی كه نويسندگانِ روزنامهنگار داراي آن هستند اين است كه ويژگي پركاري روزنامهنگاري به حوزه نوشتن آنها هم سرايت كرده و عموما پركار هستند و ديگر منتظر الهام و شرايط خاص نوشتن نيستند. اين ويژگي خيلي امتياز مهمي است كه باعث ميشود به نويسندگان جوان ، کارِ روزنامهنگاری حرفه ای را - حداقل براي مدت محدودي در جواني- توصيه كرد ، البته اگر روزنامهنگاري حرفه ایِ يك نويسنده خيلي ادامه پيدا كند ممكن است آسيب جدي به نوشتن ادبی او وارد كند. اين آسيبها هم در حوزه فرم وجود دارند و هم در حوزه محتوا. از نظر فرم ممكن است نويسنده را درباره زبان آسانگير كند و از نظر محتوا ممكن است عميق نبودن محتوا كه كاملا برآمده از روزنامهنگاري است، به متن ادبي و داستاني لطمه وارد كند .
متأسفانه در زمان حاضر در ايران خيلي از كساني كه قريحه نويسندگي دارند و وارد روزنامهنگاري ميشوند، رؤياي نوشتن و نويسندگي را طي كار روزنامهنگاري به فراموشی می سپارند ، بعضی از صاحب نظران اساساً روزنامهنگاري شاخهاي از ادبيات می دانند و اعتقاد دارند که اين يك قاعده كلي است كه در همه جا صادق است ولی باید توجه داشته باشیم كساني كه روزنامهنگاري را در ایران و بسیاری از کشور های دنیا بنيان نهادند از ادبا بودهاند، تمايل شاعران و نويسندگان بزرگ ايران از قبیل احمد شاملو نيز به روزنامهنگاري كاملاً ارتباط و تعامل اين دو حوزه را نشان ميدهد، ادبيات ايران با روزنامهنگارياش كاملاً عجين شده است ، اما در عين اينكه پيوند ادبيات و روزنامهنگاري در ايران ناگسستني است، در دوره معاصر كساني وارد حوزه روزنامهنگاري شده اند كه غناي ادبيشان كم بود. خيليها فكر ميكنند چون ميتوانند فارسي حرف بزنند، بنابراين ميتوانند فارسي را هم حرفه ای بنويسند. در صورتي كه این نوشتن اصلاً اينگونه نيست و علاوه بر قريحه مطالعه و تمرين بسيار ميخواهد. روزنامهنگاري هم از آنجا كه از ادبيات ناشي شده به همين عوامل بستگي دارد و اگر قريحه نويسندگي در يك روزنامهنگار نباشد، علم روزنامهنگاري صرف اصلاً به كار روزنامهنگار نميآيد.
روزنامهنگاري ايران در پيدايش خود متأثر از روزنامهنگاري فرانسه بوده و كساني كه در ايران به عنوان نسل اول روزنامهنگاري شناخته ميشوند همه در فرانسه درس خواندهاند. سنت روزنامهنگاري در فرانسه هم خلاف آمريكا بر اساس «توصيف» استوار است. آمريكاييها به اين اعتقاد نداشتند و ميگفتند واقعيت هرآنگونه كه اتفاق افتاده بايد نوشته شود و اين براي مردم جذاب نبود. اكنون نيز در آمريكا روزنامهنگاري توصيفي با اقبال مواجه شده است كه به نوعي جدايي ناپذيري ادبيات و روزنامهنگاري را نشان ميدهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر