امیرمحسن محمدی
از دیر باز در شعر شناسی دوره ی باستان مشکلاتی که در مورد تفاوت انواع ادبی ، نقشها و تاثیر بخشی آنها از ارائه ی تعریفی برای «ترانه» به عنوان یک ژانر خاص جلوگیری می کرد مورد بررسی قرار گرفته شده است اما این مشکلات با توجه به تاریخچه ی ترانه در ادبیات جهان بیشتر شد چراکه در کهن ترین آثار بر جای مانده از شعر غنایی مانند عاشقانه های پاپیروس یا ترانه های عبری تنوع شکل و گوناگونی عناصر صوری فراوان به چشم می خورد که اشاره به وجود نوعی سرچشمه ی سحر آمیز و مبتنی بر آداب و رسوم اقوام مختلف دارد .
در اواخر قرن هجدهم میلادی نتیجه گیری می شود که ترانه مرحله ی آغازین سرودن شعر بوده و شعر در نوع غنایی خود به ناب ترین شکل ممکن تجلی پیدا کرده است . در یونان قدیم نیز شعر غنایی و آواز با یکدیگر پیوندی درونی داشتند حتی دکلمه های منظوم نیز در قالب وزن پنج تایی خوانده می شد که بر خلاف سروده های عاشقانه با آواز همراه نبود و موسیقی در زمینه ی دکلمه نواخته می شد .
شعر غنایی در بوطیقای ارسطو جایی در میان سه نوع متمایز از یکدیگر ندارد ( زبان ، ریتم ، هارمونی ) و تنها هنر رقص ، موسیقی و در نهایت سروده های مستانه ی پرستندگان دیونوسیوس مطرح است اما در قرون وسطا محدوده ی ساخت شعر غنایی بسط یافت و سرودهای کلیسایی ، منظومه هاو مجموعه هایی از سروده های معنوی به زبان مردم و اشعار درباری-اجتماعی ، منظومه های شمالی و جنوبی فرانسه ، شعر حماسی ژرمنی و غیره پدید آمد ، شعر غنایی در چنین شرایطی حد و مرزی نداشت و برای مدتی طولانی ویژگیهای خود را از دست داد به هر حال تاثیر بوطیقای شعر بر ترانه با وجود اعمال شدید شرایط از پیش تعیین شده و تطبیق قالبهای شعری کلاسیک با اشعار غنایی که در آن زمان به زبانهای ملی و بومی سروده می شد مجموعه ای از مشکلات را پدید می آورد که در مطالعات شعر شناسی ملتهای مختلف انعکاس پیدا کرد اما سرانجام قالبهای جدیدی که در مطالعات ادبی دوره ی رنسانس مطرح شدند درک هنری ترانه را افزایش داد و بر مطالعات شعری بی تاثیر نماند .
در دوره ی رنسانس اصل تقلید کور کورانه از گذشته که با تاریخ نیز بیگانه بود در هم شکسته شد و در میان محققان فن شعر اعتبار عام هنجار های اجتماعی و زیبایی شناختی مقابل تجویز گرایان و اجتماع درباری حامی آن قد علم کرد ، بدین ترتیب در باره ی ترانه و شعر غنایی دیدگاه تازه ای پدید آمد ، شعر غنایی به متابه ابزار عینیت بخشیدن به مفهوم ذهنی و احساسات مطرح شد ، هر اندازه ملتی پر تحرک تر و سرکش تر باشد به همان اندازه نیز از ترانه هایی سرکش تر ، آزاد تر و پر محتوا تر برخوردار خواهد بود ، این نظر که شعر غنایی ذهنی است و به گفته ی هگل هدفی جز ابراز ذهنیت ندارد در اواخر دوره ی رمانتیسم و پس از آن نیز جایگاه خود را حفظ کرد اما پس از آن نیچه در اشاره ی خود به موسیقی همین نظر را در حکم اندیشه ای سرمستانه و نیز عقلانی بر میگزیند : « و این پدیده ی شاعر غنایی است : او در مقام فردی تابع عقل مو سیقی را بر حسب خواسته ی خود تعبیر می کند در حالی که خود او گسسته از اشتیاق نسبت به خواسته هایش پرتویی ناب و شفاف است » به هر حال تغییر قطعی در مفهوم ترانه به کمک ترانه سرایان انجام شد نه باریک اندیشی های فلسفی ، و ترانه به سمت بر انگیختن لایه های ژرفتر ذهن و بیان صور خیالی و کنار گذاشتن احساسات شخصی تغییر جهت پیدا کرد بدین گونه ترانه ی جدید پدید آمد و به تدریج تنوع بیشتری یافت ، عناصر ادراکی تخیل زا را قوام بخشید و نیروی برانگیزنده و جادویی زبان را در کلام و صور خیال تقویت کرد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر