عاشورا که می رسد چیزی مدام سر وا می کند در سرم، اینبار نه از تاریخ که توی کاریزهای معاصر و درست کف همین خیابان های شهر بود که اتفاق افتاد: شاهرخ.
این بخشی از صدای مادر شاهرخ است که در مصاحبه سال گذشته ام برای نخستین بار بعد از دو سال که از کشته شدن شاهرخ می گذشت به حرف آمده بود. خاطرم می آید تا روزها صدایش از گوشم بیرون نمی رفت و تصاویر خونین شاهرخ رحمانی که برای اولین بار منتشر کرده بودیم از جلوی چشمهایم محو نمی شد.
آنقدر صدایش درد داشت که نفست تنگ میشد، دو سال بود که همهٔ دردهایش را در سینهاش ریخته و حالا برای اولین بار دارشت با یک رسانه حرف میزد. بعضی از سایتها گزارش داده بودند تنها به این شرط جسد شاهرخ رحمانی را به خانوادهاش تحویل دادهاند که با رسانهها مصاحبه نکنند و علت مرگ را تنها تصادف عنوان کنند. او در این گفتگو با صدایی که می لرزید شرح داد که چگونه نیروهای امنیتی با تهدید سایر فرزندانش او را وادار به سکوت کرده بودند.
شاهرخ رحمانی همان کسی است که ویدیوی زیر گرفته شدنش توسط خودروی نیروی انتظامی را بارها و بارها دیدهایم. او در ۲۵ مرداد ۱۳۶۳ متولد شد، در ظهر روز ۶ دی ماه ۱۳۸۸ برابر با روز عاشورا به قتل رسید و در تاریخ ۹ دی ماه به خاک سپرده شد.
متن کامل مصاحبه را از اینجا بخوانید.
یوتیوب