امیرمحسن محمدی
متاسفانه پلیس در همه جای دنیای احساس مالکیت بر حقوق انسانها دارد و این حس با میزان توسعه یافتگی آن کشور نسبت معکوس دارد. پناهنده شهروند درجه دو است، مخصوصن در ترکیه که به عنوان یکی از دروازههای سفر به اروپا، تاریخ معاصر تبعید ما را در خود نگاه داشته است ... از انتشار روزنامهی وقایع اتفاقیه در شهر استانبول گرفته تا همین لحظه که کیبورد انگشتهایم فشار میدهد.
وقتی در ترکیه پناه گرفته باشی و امیرمحسن باشی یعنی بدون اجازهی پلیس اجازهی ترک محل سکونتت را نداری، وقتی امیرمحسن باشی کلهشق هستی بدون اجازه همیشه در سفری، وقتی باشی شانس میآوری و هیچوقت پلیس یا ژاندارمری متوجه سفرهای تو نمی شود. وقتی باشی و پناه بگیری در ابتدای تبعیدت هفتهای دوبار باید امضا بزنی که پلیس بخش خارجیها احساس تسلط بر تو داشته باشد.
میشل فوکو در کتاب مراقبت و زندان میگوید در شیوههای مراقبتی و کیفری ماقبل مدرن روشهای وحشیانه شکنجه و آزار بدنی به کار میرفت. اما به تدریج از قرن هیجدهم به بعد مجازاتهای بدنی جای خود را به مجازاتهای ظریف روانی داد. از این تاریخ مجازاتهای جدید روح را آماج خود قرار داد.
*پ.ن: بعد از دوسال پناه گرفتن در ترکیه بالاخره برای دومین بار به من اجازه خروج قانونی از شهر داده شد اما اینبار برنامهی ما توسط خودمان کنسل شد ... اصولن خروج قانونی حال نمیدهد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر