صفحات

۱۳۹۰ بهمن ۲۰, پنجشنبه

زخم نفس گیر استمراری / امیرمحسن محمدی


سراب‌های خنده از سال
تقویم شکسته ی رومیزی
همیشه روز که می‌‌شوی
چیزی درون چشمهایت مرا نمی‌برد
از دریایی دوستت دارم
سکویی که نمی‌‌پردم در تو
روی شانه‌ای که فرود نمی‌‌آیی
و چیزی از سحر نمی‌‌ماند
آتشی که از پهلوی سینه بیرون زده
سرخ می‌خواهد چشم ساحل را


خواب خورشیدی که شب نمی‌شود شیرین
و آتشی که این حوصله را در عقده دارد
عقد می‌کند بخشی از سینه را
روی مرگی چندش از قرنطینه و باد
اتوبان این منحنی‌هایت ایست نمی‌‌دهد
خونی که شره می‌‌رود
در انزوایی که بن بست می‌‌شود
پشت شیشه‌ای غریبه
وقتی‌ باران این مغرب تمام نمی‌شود
مقصدی که روی دایره می‌‌رود
و تمام جاده‌ها از سینه‌ام می‌‌گذرند
از فلکه ی شکسته ی این دیافراگم


پنجره‌های بلند این قفس
پنجره هایی از مثلث
در چهار چوبی از شب
گشاده از مرثیه‌های سکوت
صدایت از یادم نمی‌‌رود
از شانه‌‌ای که شب فرو نمی‌‌آید
روی حجم معترضی که درد می‌کند
درد می‌‌کند
از شبانه‌ای که دور نمی‌‌شود و
با قطره‌های داغ تکرار می‌‌شود
چرک و خونابه از زخم
جغدی که کور ضجه می‌کشد از بغض
روی پنجره‌های این جنازه ی کبود
نشسته روی فاصله‌های مرگ
فاصله‌های مرگ


چشمهایت عجیب بودند
بر عکس که می‌شدی یکی‌ اضافه می‌‌آمد
و هنوز داغ است این مثلث
پنجره‌های بلند این قفس
بوسه‌‌های ستاره‌های شب
و نگاهی که تا سحر نمی‌‌رسد
وقتی‌ باران این مغرب تمام نمی‌شود
و آتشی آسمان پاشیده را فرا می‌گیرد
آتشی که فرا می‌گیرد .

امیر محسن محمدی - هفتم فوریه ۲۰۱۲ - گلد کست

هیچ نظری موجود نیست: