صفحات

۱۳۸۶ مهر ۱۶, دوشنبه

روايتی از آثار،زندگی و مرگِ تلخِ «علیرضا اسپهبد» نقاش بزرگ معاصر


مرگ غم انگیز خالق رازها، نشانه‌ها و استعاره‌ها

امیرمحسن محمدی

عليرضا اسپهبد، هنرمند بزرگی که نقاش رازها، نشانه‌ها و استعاره‌ها بود شب جمعه بطور ناگهانی به عارضه ی قلبی مبتلا گشته در پایان کارنامه ی هنری خود در صبح شنبه در حالی که هنوز در آمبولانس اورژانس بود به روی مرگ آغوش گشود و چه زود بود چرا که در عین تسلط و چیره دستی بسیاری که در کار او مشاهده می شود با بی مهری های بسیاری مواجه شده و مانند بسیاری دیگر از هم قطارانش گوشه ی انزوا و عزلت را انتخاب کرده بود ، به همین دلیل بنا به عادت نکوهیده ی دیرینِ ما بزرگی دیگر بدون اینکه شناخته شود و ساختار های موجود و مصلوب به آثارش اجازه ی تنفس بدهند ، آغوش گورِ سردِ نمناک را به همنشینیِ این خلق پرشکایت گریان و ملول ترجیح داد.
براستی نداشتن علیرضا اسپهبد فاجعه ی بزرگی است چرا که او از معدود نقاشانی بود که هم تحصیل کرده و هم دیدگاه های فلسفی بسیار سطح بالایی برخوردار بوده ، او به طور حتم هنرمندی درجه یک به شمار می رفت و به همین دلیل سمبلیسم و نمادگرایی نیز در کار او بسیار قوی مشاهده می شد. آثار این هنرمند بزرگ در عین اینکه دارای مبانی جهانی بود جنبه های بومی خود را فراموش نکرده بود و کمتر کسی این دو را با هم مجموع دارا بوده است.
این نقاش بزرگ با استفاده از عناصر بیانی هنر مدرن از معضلات زندگی انسان امروز پرده برمی کشید و همین روال انتهایش آن بود که خودش نیز در برابر نا بسامانی ها و اضطرابات روحی نفس بریده از پای درآمد ، او که خلاقیت هنری اش را به بیان واقعیت های اجتماعی و نگاه به اجتماع و مردم اختصاص داده بود ، با نگاهی درون نگر اعماق وجود انسان دردکشیده ی امروز را انعکاس میداد، او واقعیت های تلخ زمانه را افشا می کرد ولی نگاهی تلخ نداشت و با دیدن بیشترِ نابسامانی ها خود رنج می کشید و نتیجه ی این همه سختی کشیدن آن بوده که آثارش دارای نگاهی بسیار گزنده ، اکسپرسیو ، بیان گر و شدیداً اثر گذار باشند و واقعیت های زمانه ی خود را آشکار کند. همیشه اضطراب و ترس خاصی نیز به همراه او زندگی می کرد و شدیداً او را زجر می داد ، مخصوصاً وقتی که می دید همگان زبان او را نمیفهمند و درک نمی کنند.
علی رضا اسپهبد روحیه ای بسیار حساس داشت و از نظر هنری نیز بسیار متعهد بود و به محیط اجتماعی اطراف خود بسیار توجه می کرد و اکثر مسائل انسانی در آثار او انعکاس مشخص داشت اما در نهایت مسائل و مشکلاتی که بر سر راه او قرار گرفت این نابغه ی گرافیست و نقاش را به کنج نمور انزوا و خلوت سوق داد ، او در سال های اخیر بسیار گوشه گیر و تلخ شده بود و به اعتقاد بسیاری از نزدیکانش همین انزوا طلبی عامل اصلی مرگش شد ، آخر او در این اواخر چنان پیله ی تنهایی را محکم به دور خود پیچیده بود که حتی به دوستان نزدیکش هم اجازه ی مراوده و رفت آمد نمی داد.
او متعلق به نسلی از نقاشان بود که مدرنیسم را وارد متن فرهنگ ایرانی و مسائل اجتماعی مان کردند، کیفیت کار های او به گونه ای بود که مستقیماً از وقایع جاری اجتماعی الهام می گرفت و در فرم های فیگوراتیو به عرضه ی آنها می پرداخت، فضای کارهایش بیشتر سورئالیسم با جنبه ی انسانی و واقع گرایی این فا ها بود ، او نقاش رازها ، نشانه ها و استعاره ها در زمینه ی فرهنگ و ادبیات ایران بوده است ، او سورئالیسم خاص خو را پیدا کرده بود ، فضاهای دهشت ناک و گرفتار شدن انسان میان هست و نیست ، میان آینده و تاریخ و نگاه اسطوره یی اش به حیات از مشخصه های اصلی کار او بودند.
پیکر خسته ی این هنرمند فقید 8 صبحِ روز دوشنبه هفتم اسفند با حضور علاقه مندان، بستگان و دوستانی که او آن ها را تنها گذاشته بود تشییع شد و علی رغمی که مرگ این استاد پیشکسوت بسیار زود بود اما بالاخره باید باور کرد که در همین دوشنبه همزمان با اذان ظهر پیکر خسته و بی قرار یکی دیگر از اهالی درد کشیده ی هنر در قطعه ی هنرمندان بهشت زهرا (س) کنار دیگر همکارانی که کمتر از او زجر نکشیده اند به آرامش ابدی رسید و روی در نقاب خاک نهاد. مراسم خاک سپاری او همراه با سخنرانی و شعر خوانی هنرمندان و نزدیکان او بود که در تمام سال هایی که این مرد بزرگ در تبعید ابدی خود مورد بی مهری و ظلم عده ای معدود قرار می گرفت ، تنها نظاره گر بودند و وای بر کسانی که اینچنین سکوت کرده اند.
حالا دیگر یکی از رنگ های دنیا کم شده است ، او هنرمندی آزاده و آزادیخواه بود که زندگی خود را وقف مردمان کشور های ضعیف دنیا کرده بود و انسان زجر کشیده ی واقعیِ دنیای امروز را در هر کجای دنیا درک می کرد و انعکاس می داد، کارهای او منحصر به ایران نیست بلکه نمادی هستند از انسان مضطرب و پردلهره ی معاصر، او آثار به نمایش درنیامده ی بسیاری دارد، این تابلو ها برخی اجازه ی نمایش نیافتند و برخی نیز به دلیل انزوای تحمیل شده بر او به نمایش عمومی در نیامدند و فقط توسط تعداد معدودی از دوستان این نقاش در تبعید ابدی مشاهده می شدند، توجه داشته باشیم که به نظر بسیاری از منتقدین به جرأت میتوان او را یکی از 10 نقاش بزرگ ایران به شمار آورد.
در اکثر نقاشی های او خط قرمزی وجود دارد که به گفته ی خود او خون آزادگان جهان است، او از انسان ها و اشیاء فراتر رفته و وارد ماورای سورئالیسم شده بود، او به دنبال تضاد هایی بود که نا شناخته مانده بودند، مانند تضاد و جدال روح انسان با طبیعتی که به نام جوامع مدنی دورش حلقه زده بودند. بی توجهی خاصی که در زمان حیات این هنرمند فقید به او شده است قابل اغماض نیست ، چگونه امکان دارد هنرمندی را که در سطح بین المللی اینچنین مورد احترام قرار می گیرد در داخل کشور خودمان شدیداً مورد بی توجهی قرار داده ایم ؟ آخر چگونه توانسته ایم؟

نوشته شده در جمعه 18 اسفند1385ساعت توسط محسن محمدی

هیچ نظری موجود نیست: